ابرهة بن صباح: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۱۴:
=== داستان چگونگی حمله و سرانجام ===
ابرهه وقتی مشاهده کرد که اقوام مختلف برای [[حج]] به [[کعبه]] میروند و از این راه سود و اموال سرشاری نصیب قوم [[عرب]] بخصوص [[قریش]] میشود، معبدی بزرگ در [[صنعا]] بنا کرد و درصدد برآمد که حجگزاران را بسوی آن [[معبد]] متوجه گرداند. مردی از [[کنانه]] از این تصمیم ابرهه باخبر شد، و شبانه وارد آن معبد شد، و آستانة درب ورودی آن را با [[سرگین]] آلوده کرد. ابرهه از این ماجرا باخبر شد، و آتش خشمش شعلهور گردید. لشگری جرار، عبارت از شصت هزار
در لشکر ابرهه ۹ یا ۱۳ فیل بود. به راه خویش ادامه داد تا وقتی که به [[مغمس]] رسید. در آنجا لشگریان خود را آمادة حمله کرد، و فیل خویش را نیز آماده ساخت و سوار شد، و آماده شد تا وارد [[مکه]] شود. وقتی به [[وادی محسر]]، فیمابین [[مزدلفه]] و [[منا]]، رسید، [[فیل]] بر زمین نشست، و از جای برنخاست تا بسوی کعبه برود.
هر یک از آن پرندگان سه سنگریزه در اختیار داشت؛ یکی به [[منقار]]، و دو تا در میان انگشتان پاهایش. سنگریزهها به اندازة دانههای نخود بودند. همینکه هر یک از آن سنگریزهها به یکی از لشگریان ابرهه اصابت میکرد، اعضای او را متلاشی میگرد، و هلاکش میساخت. سنگریزهها به همة آنان اصابت نکرد. پای به فرار گذاشتند، و چون امواج دریا در یکدیگر فرو رفتند. در راه و بیراهه یکی پس از دیگری از مرکبشان بر زمین میافتادند، و بر سر هر آبشخوری در میان راه، چند تن از آنان بر زمین میافتادند و از میان میرفتند. خود ابرهه را نیز، خداوند متعال بر او دردی بیدرمان مسلط گردانید که بر اثر آن انگشتانش بندبند جدا میشدند و میافتادند. وقتی به صنعا رسید، از شدت لاغری و نزاری همچون جوجهای پرکنده شده بود. دیری نپایید که سینهاش نیز برشکافت و قلبش از قفسة سینه بیرون افتاد، و در گذشت.{{نیازمند منبع}}
|