روشن‌فکری: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز موثر --> مؤثر
در بحث مقاله توضیح خواهم داد.، ابرابزار
خط ۵:
 
== تعریف ==
با جمع بندیجمع‌بندی تعریف‌های متعارض ارائه شده در رابطه با روشنفکری، نمی‌توان که گزاره یا گزاره‌هایی جامع و مانع را برای تعریف مفهوم روشنفکری ارائه داد. اما، بطور کلی، می‌توان گفت که روشنفکری Intellectualism، به معنی مکتب تفکیک دو امر از همدیگر است. به‌همین دلیل است که روشنفکری، به عنوان روح ممیز و انتقادی شناخته می‌‌شودمی‌شود. همچنین، از روشنفکری، به [[فلسفه]] اصالت [[هوش]] و قریحه یاد می‌گردد. این فلسفه، معتقد است که [[علم]] ناشی از [[عقل]] است یا ساده‌تر اینکه علم را فقط، به‌وسیله قریحه یا هوش می‌توان به‌دست آوردبه‌دست‌آورد. به‌طور کلی، اگر بخواهیم که واژه روشنفکر را تفسیر کنیم، گفته می‌شود که روشنفکران، کسانی هستند که اهل [[قضاوت]] عقلی و سنجش‌گرانه در امور هستند. به‌طور خلاصه، روشنفکری غربی، مکتبی است بر اساس سه اصل [[روش علمی]] ([[بیکن]] و [[دکارت]])، [[رفاه]] و خوشبختی ([[مور]]) و فایده انگاری (بنتام).<ref name="sarkhat.com">[http://www.sarkhat.com/fa/news/135290007/ علی آقاجانپور، روشنفکری و روشن اندیشی، مهر ۱۳۸۸ خورشیدی]</ref>
 
بطور کلی با ارائه سنتزی از تمام تعریفات متعارض در رابطه با روشنفکر می توانمی‌توان آن را چنین بیان داشت. روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعه‌است که با دغدغه‌های انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی می‌کنند.<ref>روشنفکری و روشنفکری دینی ایران در سمت حرکت، محمدباقر خرمشاد، فصلنامه سیاسی-اجتماعی رهیافت‌های سیاسی و بین‌المللی، ش۴، بهار و تابستان ۸۲، ص ۱۲۴–۱۲۳</ref>
روشنفکر نسبت به مسائل جامعه خودی و جامعه جهانی و نیز نسبت به آرمانها و بایسته‌ها احساس مسئولیت و تعهد می‌کند.<ref>روشنفکری و روشنفکری دینی ایران در سمت حرکت، محمدباقر خرمشاد، فصلنامه سیاسی-اجتماعی رهیافت‌های سیاسی و بین‌المللی، ش۴، بهار و تابستان ۸۲، ص ۱۲۴-۱۲۳</ref>
روشنفکر نسبت به مسائل جامعه خودی و جامعه جهانی و نیز نسبت به آرمانها و بایسته‌ها احساس مسئولیت و تعهد می‌کند.<ref>
روشنفکری و روشنفکری دینی ایران در سمت حرکت، محمدباقر خرمشاد، فصلنامه سیاسی-اجتماعی رهیافت‌های سیاسی و بین‌المللی، ش۴، بهار و تابستان ۸۲، ص ۱۲۴</ref>
 
روشنفکری در منظر کلی شامل مجموعه خصلت‌هایی است:<ref>Encyclopeadia Univesalis, Corpus9, Paris, 1984, p.1249-1250</ref>
* روشنفکر سیاسی بیرون از سیاست است، و جهت هرچه بهتر دفاع کردن از آرمانها و شناساندن آنها، حتی نسبت به گروههایگروه‌های هم آرمان هم تعلق و وابستگی ندارد
Encyclopeadia Univesalis, Corpus9, Paris, 1984, p.1249-1250</ref>
* روشنفکر سیاسی بیرون از سیاست است، و جهت هرچه بهتر دفاع کردن از آرمانها و شناساندن آنها، حتی نسبت به گروههای هم آرمان هم تعلق و وابستگی ندارد
* دارای امید به آینده و حرکت در آن جهت و همزمان تردید در واقعیات و حرکت جهت اصلاح آنهاست.
* مخالف هرگونه عقب ماندگی و جهل و خرافه‌است و در جهت رشد و نوسازی تلاش می‌کند.
* منتقد است و تحول خواه
* با سه گروه تعامل ندارد:
# اصحاب قدرت (دولت-حکومت)
# اصحاب دین (کلیسا-روحانیت)
# اصحاب ثروت (زمین داران-سرمایه داران)
 
سطر ۲۶ ⟵ ۲۳:
 
== تاریخچه ==
جریان روشنفکری در [[قرون وسطی]] پا گرفت. دانشگاههایدانشگاه‌های آن دوره محل تحصیل قشری بوده که به طور نسبی از قشر حاکم فئودال مستقل بودند.
 
قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی که از سده‌های آخر [[قرون وسطی]] به‌شمار می‌روند، مهبط پیدایش و مهد پرورش روشنفکری در غرب می‌باشند. بی‌تردید، روشنفکر غربی، در [[شهر]]ها و جوامع مدنی غرب متولد شد و روشنفکری، از شهرها نشات یافت. تاریخ نگاران، قرن دهم و یازدهم میلادی را مبداءمبدأ شکل‌گیری کامل زندگی شهری برشمرده‌اند. با این وجود، روشنفکری، به‌طور سنتی، در قرن دوازدهم میلادی، قابل تشخیص گردید. قرن سیزدهم میلادی که در غرب از آن، به‌عنوان قرن اتحادیه‌های حرفه ای،حرفه‌ای، علمی و [[دانشگاه]]ی یاد می‌شود، سرآغاز تشکلهای دانشگاهی و [[دانشجو]]یی بود. در این قرن بود که به‌تدریج، دانشجویان با تشکیل اتحادیه‌ها و اجتماعات خویش، رفته رفته، از توان و قدرت زائد الوصفی برخوردار گردیدند. قرون پانزده و شانزده میلادی، سرآغاز رشد علوم و فنون و تحولات فکری و اجتماعی در [[اروپا]] است. در چنین شرایطی بود که [[توماس مور]]، در سال ۱۵۱۶ میلادی، در کتاب خود ،خود، بنام ''اتوپیا'' ، [[جامعه]] [[ایده‌آل]]ی خود را که [[جزیره]] ایست در [[اقیانوس]]، با [[سازمان]]ی [[اجتماع]]ی، بر پایه رفاه و خوشبختی عموم، ترسیم کرد. سال ۱۶۲۰ میلادی، با انتشار کتاب ارغنون نوین، توسط [[فرانسیس بیکن]]، فیلسوف بزرگ انگلیسی که به ''پدر علوم تجربی'' شهرت دارد و همچنین، با انتشار کتاب [[گفتار در روش]]، توسط [[رنه دکارت]] متفکر و فیلسوف شهیر فرانسوی، فلسفه جدید مبتی بر [[مشاهده]] و [[تجربه]]، رونق گرفت. بدین ترتیب، روشنفکری در غرب، یک نهضت آزاد اندیشیآزاداندیشی بود، برای رهایی از حاکمیت افکار [[کلیسا]]. به بیان ساده تر،ساده‌تر، دانشمندان غربی، بعد از [[انقلاب فرانسه]] و یا مدتی قبل از آن، باین نتیجه رسیده بودند که دانش، فکر و فهم آنها از صاحبان کلیسا بیشتر است. فایده انگاری (یوتیلیتیتاریانیسم) که در آرای بنتام، به روشنی، به‌عنوان فلسفه‌ای کارآمد و مورد اقبال مطرح شد، یکی از ارکان نظم [[اخلاق]]ی و سیاسی روشنفکران روزگار ما است. در یک‌صد سال گذشته، حوزه [[اندیشه]] در کشور ما، شاهد تکرار، تکرار و بازهم تکرار بوده است. چارچوب اندیشه‌ای نویی توسط هیچ متفکر، نواندیش، روشنفکر و دگراندیشی عرضه نگشته‌است.<ref name="sarkhat.com" />
 
روشنفکری به معنی مدرن آن نخستین بار در جریان محاکمه [[آلفرد دریفوس]] مشاهده شد. این شخص یک افسر ارتشی بوده که به جرم خیانت به [[جزایر شیطان]] تبعید شده بود ولی پس از شش سال مدارکی دال بر بی گناهی وی یافت گردید. در جریان محاکمه مجدد این افسر یهودی [[امیل زولا]] و ۳۰۰ تن از هنرمندان و نویسندگان آن دوره نامه‌ای با عنوان '''من متهم می‌کنم''' به رئیس جمهور می‌نویسند که آن نامه به نام '''اعلامیه روشنفکران''' مشهور شد. این اقدامات منجر به عقب‌نشینی دادگاه نظامی گردید و نخستین پیروزی روشنفکری به شمار آمد.
سطر ۳۷ ⟵ ۳۴:
{{اصلی|جنبش روشنفکری ایران}}
 
در زمان حکومت دودمان [[قاجار]] و به ویژه در پی شکست [[ایران]] از [[روسیه]] قشر فرهیخته ایران به دنبال کشف علل عقب ماندگی ایران از کشورهای اروپایی بودند. این شکست نظامی سران قاجار را هم برای رفع عقب ماندگی تشویق کرد. یکی از کسانی که در این امر مصر بود [[عباس میرزا]] بود زیرا وی شاهد شکست خود به علت عقب ماندگی فناوری بوده ‌استاست. وی برای اولین بار دانشجویانی جهت تحصیل به [[اروپا]] ارسال کرد تا از فناوری آنها بهره‌مند گردند. اولین گروه از تحصیل‌کردگان ایرانی مانند [[میرزا ملکم خان]] و [[طالبوف]] بیشتر طرفدار حکومت بودند زیرا اولاً از داخل قشر حاکمه بودند و ثانیاً توسط دولت رشد کرده بودند. در دوران امیرکبیر شکاف بیشتری میان اصلاحگرها و محافظه کاران در دربار قاجار شکل گرفت که نهایتاً به پیروزی محافظه کاران انجامید.
 
یکی از مهمترین شخصیت هایشخصیت‌های ایرانی مؤثر بر جریان روشنفکری ایرانی، [[میرزا فتحعلی آخوندزاده]] (آخوندوف) بود. او که اهل تبریز ولی مقیم گرجستان روسیه بود، با این حال کتاب‌های مهمی به فارسی نوشت که از جمله آنها مکتوبات جلال الدوله است. این کتاب را می‌توان بیانیه‌ای شورانگیز بر ضد سنت‌های ایران عصر قاجاری دانست. رنسانسی در بازگشت به ارزشهای ایرانی و اعتراضی بر اندیشه هایاندیشه‌های رایج ایران در سنجش با اندیشه هایاندیشه‌های اروپایی.<ref>فریدون آدمیت: اندیشه هایاندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده</ref>
 
در اواخر دوران ناصرالدین شاه روزنامه هایروزنامه‌های ممنوعه که در خارج از کشور به چاپ رسیده و در داخل ایران مخفیانه پخش می‌شد نقش مهمی در جریان روشنفکری داشتند. به ویژه سه شخصیت، [[میرزا آقاخان کرمانی]]، میرزا ملکم خان و طالبوف تبریزی<ref>فریدون آدمیت: اندیشه هایاندیشه‌های طالبوف تبریزی</ref> ادبیات مشروطه خواهی ایران را که بر پایه رنسانس ایرانی و روشنفکری بود سامان دادند. از میان این سه آقاخان کرمانی به ویژه با کتاب جنجالی خود [[سه مکتوب]] و کتابهای دیگری که در نقد تاریخ ایران داشت، تلاش کرد فلسفه تاریخ ایرانی را بنیاد بگذارد. آقاخان مقیم استانبول بود و در روزنامه‌های آوانگارد آن‌زمان یعنی [[روزنامه قانون]] و [[روزنامه اختر]] قلم می‌زد. او از آثار روشنفکران و فیلسوفان مدرن فرانسوی و انگلیسی به ویژه روسو، ولتر و اسپنسر بهره گرفت. آقاخان نهایتاً به دستور [[مظفرالدین شاه]] قاجار اعدام شد و شاید بتوان او را نخستین روشنفکر اعدام شده ایران دانست.<ref>فریدون آدمیت: اندیشه هایاندیشه‌های میرزا آقاخان کرمانی</ref>
 
در این دوران گروههایگروه‌های روشنفکر در گروه‌ها و انجمن‌های مخفی متشکل شدند. از جمله این انجمن‌ها می‌توان به [[فراموشخانه]] متعلق به میرزا ملکم خان، [[لژ بیداری ایران]]، [[انجمن آدمیت]] و [[انجمن ترقی]] اشاره کرد. این گروه‌ها با پخش اعلامیه‌ها و انتشار روزنامه‌ها افکار خود را منتشر می‌کردند. این گروه به لزوم اصلاحات سیستم ارضی و اداری و کم شدن نقش [[روحانیون]] از جامعه و نیز محدود ساختن حاکمان در چهارچوب [[قانون]] تاکیدتأکید می‌کردند.<ref name="rasekhoon.net">http://www.rasekhoon.net/article/show-82813.aspx</ref>
 
مهمترین شخصیت هایشخصیت‌های جریان روشنفکری ایرانی پس از مشروطه [[سید حسن تقی زادهتقی‌زاده]]، [[ابراهیم پورداوود]]، [[محمد علی تربیت]] [[علامه قزوینی]]، [[تقی ارانی]]، [[ابوالحسن حکیمی]]، [[محمدعلی جمالزاده]] و [[حسین کاظم زادهکاظم‌زاده ایرانشهر]] بودند که نخستین بار در [[مجله کاوه]] و برخی از آنان در [[مجله ایرانشهر]] با یکدیگر همکاری کردند. این گروه به همراه [[حسن پیرنیا]]، [[محمدعلی فروغی]]، [[عبدالحسین تیمورتاش]]، [[صادق هدایت]]، [[سید احمد کسروی]]، [[فرخی یزدی]]، [[ملک الشعرای بهار]]، [[ارباب کیخسرو شاهرخ]]، [[میرزاده عشقی]]، [[سید ضیاالدین طباطبایی]]، [[ایرج میرزا]] و [[عارف قزوینی]] چهره‌های دیگر روشنفکری آن زمان بودند که مهم‌ترین نقش را در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از جمله ظهور [[رضاشاه]] بر دوش داشتند.
 
=== روشنفکری دینی ===
سطر ۵۲ ⟵ ۴۹:
برخی از روشنفکران کوشیدند تا تلفیقی از آموزه‌های روشنفکری و فرهنگ ایرانی-اسلامی به دست دهند. آنها همچنین به شدت تحت تأثیر روشنفکران استعمارستیز کشورهای جهان سوم نظیر [[ماهاتما گاندی]]، [[اقبال لاهوری]] و [[فرانتس فانون]] بودند. از شاخص‌ترین چهره‌های این جریان می‌توان به [[علی شریعتی]] و [[جلال آل احمد]] اشاره کرد. بخصوص این گروه با سعی در بهره‌گیری از ظرفیت‌های [[تشیع]] نقش عظیمی در مبارزه با [[حکومت پهلوی]] و برانگیختن جامعه به سوی [[انقلاب ایران (۱۳۵۷)|انقلاب اسلامی]] داشتند. {{مدرک|{{تحقیق؟}}}}
 
در کنار اینان برخی از روشنفکران دینی به شدت مشغول چالش‌های [[اسلام]] و [[مدرنیته]] بودند. آنها سعی می‌کردند تا شرایط جدید را فهمیدنی سازند و موضعی مشخص در میانه تقابل اسلام و غرب ارائه دهند. این دسته دیدگاه‌هایی بسیار پر طرفدار در ایران و كشورهایکشورهای اسلامی به خصوص جامعه تحصیل کرده دارند و اشتراکشان تعلق خاطر به مباحث فلسفی اسلامی و غربی است. از مهم‌ترین چهره‌های آن می‌توان از [[علی شریعتی]]، [[مهدی بازرگان]]، [[عبدالکریم سروش]] و [[محمد مجتهد شبستری]] یاد کرد.
 
از دیگر ویژگی هایویژگی‌های روشنفکری در دوران جنگ سرد (پهلوی دوم) اتهام بستن به آنان دربارهدربارهٔ شکست‌ها و ناکامی هایناکامی‌های ملی بود. سردسته این گروه علی شریعتی بود که می‌گفت: «من ادعا می‌کنم در تمام این دو قرن گذشته در زیر هیچ قرارداد استعماری امضای یک آخوند نجف رفته نیست؛ در حالی که در زیر همه این قراردادهای استعماری امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست»<ref name="rasekhoon.net" /> همچنین جلال آل احمد به ویژه با دو کتاب «غرب زدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» تندترین حملات را به جریان روشنفکری داشت. از نگاه جلال آل احمد «روشنفکر کسی است که فارغ از تعبد وتعصب و به دور از فرمانبری، اغلب نوعی کار فکری می‌کند و نه کار بدنی، و حاصل کارش را که در اختیار جماعت می‌گذارد، کمتر به قصد جلب نفع مادی می‌گذارد.»<ref>جلال آل احمد، غرب‌زدگی.</ref> [[مرتضی مطهری]] اگرچه نه خودش و نه دیگران او را روشنفکر ندانسته‌اند ولی از مهم‌ترین منتقدان و تحلیلگران جریان روشنفکری بوده است. او نیز مهم‌ترین اتهام روشنفکران معاصر ایران را غرب‌زدگی سهوی یا خیانت عمدی به اسلام و ایران می‌دانست.<ref>اکبر رحمتی: استاد مطهری و روشنفکران</ref>
 
همچنین جلال آل احمد به ویژه با دو کتاب "غرب زدگی" و "در خدمت و خیانت روشنفکران" تندترین حملات را به جریان روشنفکری داشت. او درباره شیخ فضل الله نوری از مخالفان مشروطه و یکی از مهم ترین نمادهای جریان روحانیت و سنتی ایران که او را مقتول روشنفکران مشروطه می‌دانستند، می‌نویسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سردار هم چون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد»<ref>جلال آل احمد: در خدمت و خیانت روشنفکران</ref>
البته در باره برداشت جلال آل احمد از شیخ فضل الله نوری و نظریاتش در باره او، باید به دو نکته توجه کرد: یکی این که قضاوت آل احمد نسبت به شيخ فضل الله، از لحاظ مصداقی، یک امر خاص و استثنایی است و قابل تعمیم به همه روحانيون و روحانیت شیعه نیست. نکته دوم این که تأییدات آل احمد، منحصراً معطوف به جنبه های محدودی از عملکرد سیاسی شیخ فضل الله است و نه تمامی افکار و نظریات او. به عبارت دیگر، آنچه از همه وجود شیخ فضل الله برای آل احمد مهم و جذاب است، دو چیز است: اولاً اینکه شیخ فضل الله نوری، نسبت به غرب و محصولاتش بدبین بود و به همین علت، در برابر الگوی حکومتی مشروطه به عنوان یک بسته وارداتی یکپارچه، مقاومت می کرد و اصرار داشت که با واردکردن و دخالت دادن عنصر شریعت در این بسته، آن را بومی کند و ترتیبی بدهد که اختیار کار به دست اجنبی ها و اجنبی زده ها نیفتد. آل احمد این بدبینی و مقاومت را که تأیید نظر خودش در زمینه غربزدگی بود، نشانه هوشیاری و موقع شناسی شیخ فضل الله می دانست. نکته دومی که باعث توجه جلال آل احمد به شیخ فضل الله نوری شد، موضوع شهادت یا به دارکشیده شدن اوست. توضیح اینکه آل احمد در نظریه غربزدگی، قایل به این است که رفتن به سمت غرب به امید دستیابی به مواهب تمدنی و فرهنگی آن، مجانی نیست و ملازمه دارد با وانهادن سنت ها و ارزش های خودی و از دست دادن هویت. در واقع، غربی شدن هزینه دارد و غرب قربانی می خواهد. شیخ فضل الله نوری هم نمونه و نمادی از نهادهای بومی و سنتی است که در پیش پای غرب قربانی شده و نظریه آل احمد در غربزدگی را از لحاظ تاریخی تصدیق کرده است. او بر اساس چنین استنباطی است که می نویسد که نعش شیخ شهید فضل الله نوری بر بالای دار، نشان و پرچم استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش، بر بالای بام و سرای کشور است.<ref>[[دوبرادر]]، خاطرات محمد حسین دانایی، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، تهران، 1393</ref>
 
[[مرتضی مطهری]] اگرچه نه خودش و نه دیگران او را روشنفکر ندانسته‌اند ولی از مهم‌ترین منتقدان و تحلیلگران جریان روشنفکری بوده است. او نیز مهم‌ترین اتهام روشنفکران معاصر ایران را غرب‌زدگی سهوی یا خیانت عمدی به اسلام و ایران می‌دانست.<ref>اکبر رحمتی: استاد مطهری و روشنفکران</ref>
 
=== روشنفکر از نگاه جلال آل احمد ===
«روشنفکر کسی است که فارغ از تعبد وتعصب و به دور از فرمانبری، اغلب نوعی کار فکری می‌کند و نه کار بدنی، و حاصل کارش را که در اختیار جماعت می‌گذارد، کمتر به قصد جلب نفع مادی می‌گذارد.»<ref>جلال آل احمد، غرب‌زدگی.</ref>
 
== جستارهای وابسته ==
سطر ۷۳ ⟵ ۶۲:
* مهرزاد بروجردی «روشنفکران و غرب» چاپ دوم انتشارات فرزان ۱۹۹۸
* روشنفکری و روشنفکری دینی ایران در سمت حرکت، محمدباقر خرمشاد، فصلنامه سیاسی-اجتماعی رهیافت‌های سیاسی و بین‌المللی، ش۴، بهار و تابستان ۸۲.
* عطا هودشتیان: "«لغزشهای نظری روشنفکر دینی"»، سایت گویا نیوز، دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۰
* [[جلال آل احمد|آل احمد، جلال]]، غرب‌زدگی، چاپ چهارم، تهران، نشر فردوس.
{{چپ‌چین}}