فرانک (شاهنامه): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز فرانک (شاهنامه)
خط ۱:
{{ Infobox
| bodystyle =
| bodyclass = vcard
| titlestyle =
| title =
| abovestyle = background: #CD853F
| aboveclass = fn org
| above = {{{نام|{{{نام‌اثر|{{PAGENAME}}}}}}}}
 
| imagestyle =
| captionstyle =
| image =
| caption =
 
| headerstyle = background: #F0E68C
| labelstyle =
| datastyle =
 
| header1 = اطلاعات کلی
 
سطر ۴۶ ⟵ ۴۴:
| data10 = {{{زادگاه|}}}
 
| label11 = تخت‌گاه
| data11 = {{{تخت‌گاه|}}}
 
سطر ۵۵ ⟵ ۵۳:
| data13 = {{{ملیت|[[ایران در شاهنامه|ایران]]}}}
 
| header14 = {{#اگر:{{{نام نبرد|{{{نام‌نام نبرد|}}}}}}{{{نوع جنگ|{{{نوع‌نوع جنگ|}}}}}}{{{سال نبرد|}}}{{{سال نبرد|}}}{{{مدت نبر|}}}{{{مدت نبرد|}}}|}}
 
| label15 = شناخته شده
سطر ۱۰۶ ⟵ ۱۰۴:
| label31 = برادران
| data31 = {{{برادان|}}}
 
}}
 
سطر ۱۱۲ ⟵ ۱۱۰:
 
== شرح حال ==
فرانک با همسرش احتمالااحتمالاً در دهکده‌ای به کشاورزی اشتغال داشت. همسرش آبتین به دست [[ضحاک]] کشته و مغزش خوراک مارهای ضحاک شد. ضحاک پیش از تولد فریدون در خواب دیده بود که پایان سلطنتش به دست فریدون است، وقتی تعبیر خواب و علت دشمنی فریدون را از موبدان پرسید آنها در جواب اظهار نمودند چون حیات پدرش بدست مامورانمأموران تو خاتمه خواهد یافت. ضحاک عزم جزم کرد با تمام قوای نظامی و سیاسی خانواده فریدون را پیش از تولد یافته نابود نماید. فرانک از بیم روزبانان ضحاک فرزند را به مرغزاری که [[برمایه (گاو)|گاو پرمایه]] در آنجا بود برده و فرزندش را به دشتبان آنجا سپرد تا از آسیب غوامل ضحاک در امان بماند و از او دشتبان خواست فریدون را با شیر گاو پرمایه بپرورد. فرانک پس از سه سال، کودک را از دشتبان گرفت .<ref>احتمالا فرانک نیز نزد آن مرد در بیشه ماند و همسر او گشت چون دلیلی نداشت به خانه‌اش که خطر داشت برگردد.</ref>.
{{شعر}}
{{ب|بدو گفت کاین کودک شیرخوار|ز من روزگاری به زنهاردار}}
سطر ۱۱۸ ⟵ ۱۱۶:
{{پایان شعر}}
 
روزبانان ضحاک هیچگاه از جستجوی گاو و خانواده فریدون آرام نگشتند شهرت گاو تن‌پیرایه دهان بدهان شهره آفاق گشت آنگا فرانک مجبور شد نزد مرد بیشه رفته گاو را به او واگذارد طفل را بر داشتهبرداشته و بگریزد تا جان هر دو در امان باشد. به تعبیر فرانک از سرزمین جادوستان به مرز هندوستان روانه گردد <ref>هندوستان در فصل اوّل [[شاهنامه]] همان شهر [[بابل (دولت‌شهر)|بابل‌باستانی]] است </ref> و با فرزندش در کوه [[البرز]] به پیرمرد پارسایی پناه برده تا فریدون بالیده و بزرگ شود .<ref>منصور رستگار فسایی؛ فرهنگ نام‌های شاهنامه؛ انتشارات |ژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ جلد ۲؛ صفحهصفحهٔ ۶۸۹</ref>.
{{شعر}}
{{ب|زنی بود آرایش روزگار|درختی کزو فرّ شاهی به بار}}
سطر ۱۲۵ ⟵ ۱۲۳:
{{ب|دوان، داغ دل، خسته روزگار|همی رفت پویان سوی مرغزار}}
{{پایان شعر}}
مرد عابد کوهستان‌نشین که دور از دنیا و مافیای آن تنها زندگی می‌کرد به فرانک و پسرش پناه داد و هیچگاه باد سرد یا سخن سختی بر آنان نزد، فرانک چون نزد او شرف‌یاب شد به او گفت منم زنی سوگوار از ایران زمین و این کودک خردسال سر انجمن. طبق متون فرانک بچه را به او سپرد ولی احتمال اینکه خود نیز نزد آن مرد خدا دور از چشم مامورانمأموران ضحاک پنهان شده روزگار گذرانده باشد، بسیار زیاد است. آنچه از متون استنباط می‌گردد شرایط سخت زندگی و آوارگی یک زن تنها همراه با کودک صغیر است. مرد عابد منشأ و منبع کیش [[مهر (ایزد)|مهر]] هر را دو پذیرفت و به تربیت فریدون اهتمام کرد حتما فرانک نیز نزد آن مرد بزرگ در دامان قلل [[دماوند]] روزگار سپری کرد تا اینکه فریدون هیجده سال تمام یافت.
 
== فرزندان دیکر فرانک ==
فرانک صاحب دو پسر به اسامی کیانوش و برمایه نیز بود شاهنامه فریدون را کوچکتر نام می‌برد، بیت نخست از دو مهتر یکی کهتر سخن می‌راند که بزرگتران همان کیانوش و برمایه هستند که [[فریدون]] را در میان گرفتند. البته چنین صحنه‌ای واقعیت نداشته صحنه مزبور در خواب ضحاک وقوع یافته بود و سبب پریشانی وی نیز شده بود. امّا کمی بعد شاهنامه بیت اصلی را که فریدون برادر بزرگتر است چنین بازگو می‌کند:
{{شعر}}
{{ب|کیانوش و پرمایه بر دست شاه|چــوچو کهتر بـرادربرادر ورا نیک خواه}}
{{پایان شعر}}
 
دو فرزند مزبور در آوارگی فرانک حضور ندارند در ضمن چون تجسس روزبانان ضحاک متخص به فریدون نبود آنها هر کودک و جوانی را یافته به تجویز [[ابلیس]] مغز آنها تغذیهٔ ماران می‌شد امکان دستگیری و اعدام کیانوش و برمایه دور از احتمال نبود، به نظر می‌رسد دو برادر بعد از فریدون متولد شده باشند. فریدون هنگام هیجده سالگی آماده قیام به کین پدر شد امّا فرانک توصیه نمود تا به وقت‌ش صبور باشد. مدت صبر را شاهنامه قید نمی‌نماید ولی تا زمان قیام بر علیه ضحاک و اتحاد با [[کاوه آهنگر]] حداقل یکی دو دهه سپری شد و در آنزمان فریدون به سی سالگی رسیده بود. حتماحتماً در دوران مزبور یعنی تا آغاز قیام، فریدون و مادرش در یکی از درّه‌های حاصلخیز و پر از نعمت شکار در [[کوه البرز|البرز‌کوهالبرزکوه]] که مرزبانان ضحاک نیز بدان سرزمین دسترسی نداشت سپری گشت.
 
قیام کاوه به یاری فریدون با نماد [[درفش کاویان]] به سلطه هزار ساله ضحاکیان بر [[ایران در شاهنامه|ایران]] خاتمه داد و فریدون پادشاهی از نسل ایرانیان بر تخت کیان جلوس نمود. فرانک دیر زمانی پس از پیروزی فریدون بر ضحاک از او بیخبر بود و چون از پیروزی فرزندش آگاه شد گنجینه‌های نهان را گشود به بخشیدن اموالش به نیازمندان پرداخت و جشن‌ها ساخت و میهمانی‌ها داد سپس به نزد فریدون به شهر [[بابل (دولت‌شهر)|بابل]] رفت.<ref>پرویز اتابکی؛ واژه‌نامه شاهنامه: شامل شرح لغات، اصطلاحات، نامها، و جایهای شاهنامه؛ نشر و پژوهش فرزان روز؛ جلد ۳؛ صفحهصفحهٔ ۶۹۰</ref>
{{شعر}}
{{ب|پس آگاهی آمد ز فرّخ پسر|به مادر که فرزند شد تاجور}}
{{ب|نیایش کنان شد سر و تن بشست|به پیش جهانداور آمد نخست}}
{{ب|نهاد آن سرش پست بر خاک بر|همی خواند نفرین به ضحاک بر}}
{{ب|همی آفرین خواند بر کردگار|بر آن شادمان گردش روزگار <ref>[[شاهنامه]]. جلد اول. [[فریدون]]، ص ۱۸</ref>}}
{{پایان شعر}}
 
== نسب ==
در [[بندهشن]] چنین آمده که مادر فریدون، فرانک نام داشت و دختر یکی از [[توران در شاهنامه|تورانیان]] بود که [[فر|فرکیانی]] از یک نی که در دریاچه ووروکش رسته بود به گاو سحرناکی که از آن پدر فرانک بود، حلول کرد و به وسیله شیر آن گاو، نخست به فرانک و آن گاه به فریدون رسید .<ref>حماسه سرایی در ایران، صفحهصفحهٔ ۴۹۸</ref>. امّا فرانک در شاهنامه خویش ایرانی می‌نامد:
{{شعر}}
{{ب|فرانک بدو گفت کای پاک دین|منم سـوگــواریسوگواری ز ایـران‌زمیـنایران‌زمین}}
{{پایان شعر}}
 
سطر ۱۶۳ ⟵ ۱۶۱:
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=گلسرخی |نام=ایرج |کتاب=روایت شاهنامه به نثر | ناشر=علم |سال=۱۳۸۱}}
 
== پیوند به بیرون ==
{{افراد شاهنامه}}
{{جغرافیای شاهنامه}}