منحنی فیلیپس: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
ElhamAmini (بحث | مشارکت‌ها)
ترجمه صفحه ویکی پدیای انگلیسی منحنی فلیپس
ElhamAmini (بحث | مشارکت‌ها)
تکمیل صفحه
خط ۱:
منحنی فیلیپس[[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftn1|[1]]] یک مدل تجربی تک معادله ای است، که پس از توصیف رابطه معکوس تاریخی بین نرخ های بیکاری و نرخ های متناسب با تورم در اقتصاد توسط ای. دبلیو فیلیپس نامگذاری شد. به بیان ساده، کاهش بیکاری (یعنی، افزایش میزان اشتغال) در یک اقتصاد با نرخ های بالاتر تورم همبستگی خواهد داشت.
 
در حالی که مبادله کوتاه مدتی بین بیکاری و تورم وجود دارد، در بلند مدت این مبادله مشاهده نشده است]1[ <ref>{{یادکرد کتاب|عنوان="Is Low Unemployment Inflationary?"|نام خانوادگی=R|نام=Change|ناشر=Federal Reserve Bank of Atlanta Economic Review|سال=1997|شابک=|مکان=|صفحات=}}</ref>. میلتون فریدمن در سال 1968 اظهار داشت که منحنی فیلیپس فقط در کوتاه مدت قابل استفاده است و اینکه در بلند مدت، سیاست های تورمی بیکاری را کاهش نخواهد داد ]2]<ref>{{یادکرد [3[کتاب|عنوان=The role of monetary policy|نام خانوادگی=Milton|نام=Friedman|ناشر=American Economic Review|سال=1968|شابک=|مکان=|صفحات=}}</ref>. فریدمن سپس به درستی پیش بینی کرد که در رکود[[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftn2|[2]]] 1973رکود1973-1975 تورم و بیکاری افزایش خواهد یافت]3[. منحنی فیلیپس بلندمدت اکنون به عنوان یک خط عمودی در نرخ طبیعی بیکاری تصور می شود که در آن نرخ تورم تاثیری بر بیکاری ندارد ]4[.  بر این اساس، منحنی فیلیپس اکنون بیش از حد ساده انگارانه تصور می شود، نرخ بیکاری جای خود را به پیش بینی کننده های دقیق تر تورم بر مبنای سرعت اقدامات عرضه پول مانند سرعت موعد پول صفر (MZM) [5] می دهد که در کوتاه مدت و نه در بلند مدت از بیکاری تأثیر می پذیرد ]6[.
 
'''تاریخچه'''
 
== '''تاریخچه''' ==
نرخ تغییر دستمزدها درمقابل بیکاری بریتانیا 1913-1948 از فیلیپس (1958)، ویلیام فیلیپس، اقتصاددان متولد نیوزیلند که مقاله ای تحت عنوان رابطه بیکاری و نرخ تغییرات دستمزد پولی در انگلستان 1957-1861 را در سال 1958 نوشت که در مجله فصلنامه اکونومیکا منتشر شد ]7[. در این مقاله فیلیپس توضیح می دهد که چگونه او رابطه معکوس بین تغییرات دستمزد پولی و بیکاری در اقتصاد بریتانیا را در دوره مورد بررسی مشاهده کرد. الگوهای مشابه در کشورهای دیگر مشاهده شد و در سال 1960 پل ساموئلسون و رابرت سولو از اثر فیلیپس استفاده نموده و رابطه بین تورم و بیکاری را مشخص کردند: زمانی که تورم زیاد باشد، بیکاری کم خواهد بود و بالعکس ]8[.
 
سطر ۱۳ ⟵ ۱۲:
از سال 1974، هفت جایزه نوبل از بین سایر جوایز به خاطر کار نقادانه برخی تغییرات منحنی فیلیپس به اقتصاددانان داده شده است. بعضی از این انتقادها مبتنی بر تجربه ایالات متحده آمریکا در طول دهه 1970 بود که همزمان دوره هایی از بیکاری بالا و تورم بالا را داشت. نویسندگان دریافت کننده این جوایز عبارت بودند از: توماس سارجنت، کریستوفر سیمز، ادموند فلپس، ادوارد پرسکات، رابرت ماندل، رابرت ای. لوکاس، میلتون فریدمن و اف. ای. هایک ]11[.
 
== '''رکود تورمی'''  ==
 
در دهه 1970، بسیاری از کشورها میزان بالایی از تورم و بیکاری را تجربه کردند که به عنوان رکود تورمی نیز شناخته می شد. نظریه های مبتنی بر منحنی فیلیپس پیشنهاد کردند که این امر نمی تواند رخ دهد، و منحنی از سوی گروهی از اقتصاددانان به رهبری میلتون فریدمن مورد انتقاد همه جانبه قرار گرفت [نیازمند منبع]. فریدمن استدلال کرد که رابطه منحنی فیلیپس فقط یک پدیده کوتاه مدت است. او 8 سال در این مورد پیگیری کرد، پس از اینکه ساموئلسون و سولو [1960] نوشتند: «همه بحث ما در مورد دوره های کوتاه مدت بیان شده است و به آن چیزی می پردازد که ممکن است در چند سال آینده رخ دهد». با اینکه فکر کردن به فهرست شکل 2 که قیمت به دست آمده و رفتار بیکاری را به هم ربط می دهد ممکن است نادرست باشد، همان شکل خود را در بلندمدت حفظ خواهد کرد. آنچه که در طول چند سال آینده به شیوه سیاستی انجام می دهیم، می تواند آن را به روش قطعی تغییر دهد]8[. همانطور که ساموئلسون و سولو 8 سال پیش گفته بودند، وی استدلال کرد که در بلندمدت، کارگران و کارفرمایان تورم را مد نظر قرار خواهند داد، و این منجر به قراردادهای کاری می شود که دستمزدها را با توجه به نرخ نزدیک تورم پیش بینی شده افزایش می دهد. سپس بیکاری به میزان قبلی خود افزایش خواهد یافت، اما اکنون با نرخ تورم بالاتر همراه است. این نتیجه نشان می دهد که در دوره های بلند مدت تر هیچ مبادله ای بین تورم و بیکاری وجود ندارد. این نتیجه به دلایل عملی مهم است، زیرا نشان می دهد که بانک های مرکزی نباید اهداف اشتغال را بالاتر از نرخ طبیعی در نظر بگیرند ]1[.
 
اکثر تحقیقات اخیر نشان داده اند که یک مبادله ​​بین سطوح پایین تورم و بیکاری وجود دارد. اثر جورج آکرلف، ویلیام دیکنز و جورج پری]12] نشان می دهد که اگر تورم از دو به صفر درصد کاهش یابد، بیکاری به طور دائم به 1.5 درصد افزایش خواهد یافت. دلیل آن این است که کارگران معمولاً تحمل بیشتری در مورد کاهش دستمزدهای واقعی به نسبت دستمزدهای اسمی دارند. برای مثال، کارگر هنگامی که تورم سه درصد باشد به احتمال زیاد افزایش دستمزد دو درصدی را به جای کاهش دستمزد یک درصدی در هنگام نرخ تورم صفر می پذیرد.
 
== '''منحنی فیلیپس در دروه کنونی''' ==
 
اغلب اقتصاددانان، دیگر از منحنی فیلیپس به شکل اصلی آن استفاده نمی کنند، چون ثابت شده که بیش از حد ساده انگارانه است ]6[. این را می توان در یک تحلیل شتابزده از داده های تورم و بیکاری 92-1953 ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد. هیچ منحنی واحدی متناسب با داده ها وجود ندارد، اما سه مجموعه کلی 1971-1955 ، 1984-1974 و 1992-1985 وجود دارد که هر یک از آنها شیب کلی رو به پایین اما در سه سطح بسیار متفاوت را همراه با تغییرات ناگهانی نشان می دهند. داده های مربوط به دوره 1954-1953 و 1973-1972 به راحتی دسته بندی نمی شوند، و یک تحلیل رسمی تر پنج گروه/ منحنی را در این دوره فرض می کند ]1[.
 
سطر ۲۹ ⟵ ۲۶:
یک معادله مانند منحنی فیلیپس تعدیل شونده با انتظارات نیز در بسیاری از مدل های اخیر تعادل کلی تصادفی پویای کینزی جدید مشاهده می شود. در این مدل های اقتصاد کلان با قیمت های چسبنده، رابطه مثبتی بین نرخ تورم و میزان تقاضا و در نتیجه رابطه منفی بین نرخ تورم و نرخ بیکاری وجود دارد. این رابطه اغلب «منحنی فیلیپس کینزی جدید» نامیده می شود. منحنی فیلیپس کینزی جدید مانند منحنی فیلیپس تعدیل شونده با انتظارات نشان می دهد که افزایش تورم به طور موقت می تواند بیکاری را کاهش دهد، اما به طور دائم نمی تواند آن را کاهش دهد. دو مقاله موثر و مهم که منحنی فیلیپس کینزی جدید را تلفیق می کنند عبارتند از: کلاریدا، گالی، و گرتلر (1999) ]15[ و بلانچارد و گالی (2007) ]16[ .
----
 
== '''نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده و انتظارات عقلائی''' ==
در دهه 1970، نظریه های جدید مانند انتظارات عقلایی[[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftn1|[1]]] و نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده (NAIRU) به وجود آمدند تا توضیح دهند که چگونه رکود تورمی می تواند رخ دهد. نظریه دوم، به عنوان نرخ طبیعی بیکاری نیز نامیده می شود که بین منحنی فیلیپس کوتاه مدت و بلندمدت تمایز ایجاد می کند. منحنی فیلیپس کوتاه مدت شبیه یک منحنی فیلیپس طبیعی است، اما در بلندمدت به موازات تغییر انتظارات تغییر می یابد. در بلندمدت، فقط یک نرخ بیکاری واحد (نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده یا نرخ طبیعی) با نرخ تورم ثابت سازگار بود. در نتیجه منحنی فیلیپس بلندمدت عمودی بود، و لذا هیچ مبادله ای بین تورم و بیکاری وجود نداشت. ادموند فلپس برنده جایزه نوبل در اقتصاد در سال 2006 در این بخش شد. با این حال، قبل از اثر وی در این زمینه بحث انتظارات در عمل به طور کاملاً گسترده درک شد ]20[.
 
سطر ۵۱ ⟵ ۴۹:
[[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftnref5|[5]]] Demand conditions
 
== '''سوالات نظری''' ==
 
منحنی فیلیپس به عنوان یک مشاهده تجربی به دنبال یک توضیح نظری آغاز شد]نیازمند منبع[. به طور خاص، منحنی فیلیپس سعی دارد مشخص کند که آیا رابطه تورم- بیکاری علی است یا صرفاً یک رابطه همبستگی است. چند توضیح عمده در مورد نظم منحنی فیلیپس کوتاه مدت وجود دارد.
 
سطر ۶۴ ⟵ ۶۱:
----[[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftnref1|[1]]] Bargaining power
 
== [[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftnref2|[2]]] Price/wage spiral ==
'''مدل مثلث گوردون'''
 
== '''مدل مثلث گوردون''' ==
رابرت جی. گوردون از دانشگاه نورث وسترن منحنی فیلیپس را برای ایجاد آنچه که او مدل مثلث می نامد تحلیل کرده است، که در آن نرخ تورم واقعی براساس مجموع کشش تقاضای تورم منحنی فیلیپس کوتاه مدت، کشش هزینه یا شوک های عرضه و تورم ذاتی تعیین می شود.
 
سطر ۷۴ ⟵ ۷۱:
 
براساس منحنی فیلیپس ساده، بیکاری پایین تورم بالا را ترغیب می کند. اما اگر برای مدت طولانی همانند اواخر دهه 1960 در ایالات متحده آمریکا بیکاری پایین و تورم بالا باقی بماند، انتظارات تورمی و حرکت تسلسلی قیمت/ دستمزد شتاب می گیرد. این مسئله منحنی فیلیپس کوتاه مدت را به سمت بالا و راست انتقال می دهد، به طوری که تورم در هر نرخ بیکاری مشخص مشاهده می شود. (این به تغییر B در نمودار مربوط است) بر اساس منحنی فیلیپس ساده، بیکاری بالا تورم پایین را ترغیب می کند. اما اگر برای مدت طولانی همانند اوایل دهه 1980 در ایالات متحده بیکاری بالا و تورم پایین باقی بماند، انتظارات تورمی و حرکت تسلسلی قیمت/ دستمزد کند می شود. این منحنی فیلیپس کوتاه مدت را به سمت پایین و چپ انتقال می دهد، به طوری که تورم کمتر در هر نرخ بیکاری مشاهده می شود. مابین این دو، نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده قرار دارد که در آن منحنی فیلیپس هیچ گرایش ذاتی به تغییر ندارد، به طوری که نرخ تورم ثابت است. با این حال، به نظر می رسد محدوده ای در وسط بین بالا و پایین وجود دارد که در آن تورم ذاتی ثابت می ماند. حدود این محدوده نرخ های بیکاری تورم غیر شتابی در طول زمان تغییر می یابد.
----
 
'''مقاله فکاهی منحنی فیلیپس'''
 
== '''مقاله فکاهی منحنی فیلیپس''' ==
در سال 2008، گرگور اسمیت یک مقاله فکاهی در مجله مشهور پول، اعتبار[[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftn1|[1]]] و بانکداری با عنوان «منحنی فیلیپس ژاپن شبیه ژاپن است» منتشر کرد. این مقاله به شباهت های غیرعادی بین منحنی فیلیپس ژاپن و شکل جغرافیایی این کشور اشاره می کند ]22[.
== ----[[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftnref1|[1]]] Credit ==
----
 
== [[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftnref1|[1]]] Credit ==
 
== منابع ==
{{پانویس}}
<references />{{اقتصاد-خرد}}
 
{{اقتصاد-خرد}}
{{اشتغال}}
[[رده:بی‌کاری]]