ارداویرافنامه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
همنشین بهار (بحث | مشارکتها) سلام بر شما. بتدریج این مطلب را تکمیل می کنم. با کمال احترام: ~~~~ |
همنشین بهار (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶:
داستان دینی ارداویراف همانندی زیادی با ''[[کمدی الهی]]'' دانته دارد و پژوهشگران بر این باورند که دانته در آفریدن اثر خود از منابع عربی یاری گرفته و آن منابع به نوبه خود از ''ارداویرافنامه'' اقتباس کردهاند.
اَرداویرافنامه، بر رساله الغفران ا[[
گفته شده عناصر ساختاری و خیالی منظومه «سیر العباد الی المعاد» سنایی هم متاثر از اَرداویرافنامه است، اما کتاب سنایی بیشتر متأثر از کتیبه [[کرتیر]] و کشف و شهود [[گشتاسپ]] است پس از آنکه به آیین [[زرتشت]] درآمد.
خط ۱۶:
...
این کتاب را [[دانشگاه اوپسالا]] با عنوان ''اردایویرافنامه، روایت فارسی زرتشتی'' منتشر کرده است.
خط ۲۶:
پس در میان [[آتشگاه]] تختی بنهادند و جامههای پاکیزه برافکندند و ویراف را بر آن تخت نشاندند و رویبند بر وی فروگذاشتند و آن چهلهزار مرد بر یزشن کردن ایستادند و درونی بیشتند و قدری په بر آن درون نهادند. چون تمام بیشتند یک قدح شراب به ویراف دادند و... هفت شبانروز ایشان بهمجا یزشن میکردند و آن شش دستور به بالین ویراف نشسته بود سی و سه مرد دیگر که بهگزیده بودند از گرد بر گرد تخت یزشن میکردند و آن تیرست و شصت مرد که پیشتر بهگزیده بودند از آن گرد بر گرد ایشان یزشن میکردند و آن سی و شش هزار گرد برگرد آتشگاه گنبد یزشن میکردند و شاهنشاه سلاح پوشیده و بر اسب نشسته با سپاه از بیرون گنبد میگردید. باد را آنجا راه نمیدادند و به هر جایی که این یزشنکنان نشسته بودند بهر قومی جماعتی شمشیر کشیده و سلاح پوشیده ایستاده بودند تا گروهها بر جایگاه خویشتن باشند و هیچ کس بدان دیگر نیامیزند و آن جایگاه که تخت ویراف بوداز گرد بر گرد تخت پیادگان با سلاح ایستاده بودند و هیچ کس دیگر را بهجز آن شش دستور نزدیک تخت رها نمیکردند. چو شاهنشاه درآمدی از آنجا بیرون آمدی و گرد بر گرد آتشگاه نگاه میداشتی. و بر این سختی کالبد ویراف نگاه میداشتی. یشتند تا هفت شبانروز برآمد. بعد از هفت شبانروز ویراف بازجنبید و باززیید و بازنشست و مردمان و دستوران چون بدیدند که ویراف از خواب درآمد خرمی کردند و شاد شدند و رامش پذیرفتند و بر پای ایستادند و نماز بردند و گفتند: شادآمدی اردایویراف... چگونه آمدی و چون رستی و چه دیدی؟ ما را بازگوی تا ما نیز احوال آن جهان بدانیم... ارداویراف واج گرفت، چیزی اندک مایه بخورد و واج بگفت. پس بگفت این زمان دبیری دانا را بیاورید تا هرچه من دیدهام بگویم و نخست آن در جهان بفرستید تا همه کس را کار [[مینو]] و بهشت و [[دوزخ]] آشکار شود و قیمت نیکی کردن بدانند و از بد کردن دور باشند. پس دبیری دانا بیاوردند و در پیش ارداویراف بنشست.
== در ادبیات معاصر ==
|