دعوت: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
===معنای لفظی===
 
دعوت da'vat یعنی: 1- (مص م.) خواندن. 2- راه نمودن. 3- به ضیافت یا برای کاری خواستن. 4-(اِمص.) راهنمایی، رهبری. (فرهنگ فارسی [[دکتر محمد معین]])
 
==دعوت در لغتنامهٔ دهخدا==
دعوة. خواندن . خواهش و طلب . (ناظم الاطباء).
خواندن کسي را براي دادن طعام و غيره . (غياث ) (از آنندراج ). خواهش ِ آمدن کردن از کسي جهت طعام و جز آن و درخواست و خواهاني جهت ضيافت و مهماني . (ناظم الاطباء). به ضيافت يا براي کاري خواستن . به مهماني خواندن . به طعام خواندن . به ميهماني خواستن . (يادداشت مرحوم دهخدا): اين حکايت بگويم ... که وزيري با بزرگي احمد حسن به تعزيت و دعوت نزديک وي رفتي . (تاريخ بيهقي چ اديب ص 346). آهنگ دعوت او کردند. (گلستان سعدي ). دعوتش را اجابت کردم . (گلستان ).
-دعوتهاي شاه عبدالعظيمي ; به مهماني خواندن ، به زبان نه به دل . همانند و به معني تعارف شاه عبدالعظيمي است . تعارف و دعوتي که از روي زبان باشد نه از دل .(فرهنگ عوام ).
-صاحب دعوت ; صاحب مهماني . صاحب ضيافت . مهماندار: ياران نهايت عجز او بدانستند و سفره پيش آوردند و صاحب دعوت گفت اي يار زماني توقف کن که پرستارانم کوفته بريان همي سازند. (گلستان ).
 
دعوت در نزد فقها، بر دو گونه باشد، عامه و خاصه . دعوت عامه آن چيزيست که براي شخص معيني بعمل نيامده باشد، مانند دعوت به عروسي يا دعوت به ختان . و پاره اي گفته اند دعوت عامه آن است که خوانده شدگان از ده نفر زياده باشند. و خاصه برخلاف عامه است . و برخي گفته اند دعوت خاصه آن است که مهماندار اگر بداند کسي را که دعوت مي کند نخواهد آمد اساساً از دعوت صرف نظر کند، و دعوت عامه را هم برخلاف آن تعريف کرده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
مهماني . (مهذب الاسماء). وليمه . ضيافت : دعاء; به دعوت خواندن (تاج المصادر بيهقي ); به دعوت کردن . (دهار).
-دعوت ساختن ; مهماني برپا کردن: عجب آن بود که در آن دو سه روز که گذشته شد دعوتي ساخت سخت نيکو. (تاريخ بيهقي چ اديب ص 529). حقيقت آن است که قايد آن روز که ديگر روز گذشته شددعوتي بزرگ ساخته بود. (تاريخ بيهقي ص 327). و آن دعوت بزرگ هم در اين پنجشنبه بساخته بود و کاري شگرف پيش گرفته . (تاريخ بيهقي ). دعوتي ساخت و بفرمود تا بزمگاه او به تعبيه خيول و تغشيه فيول بياراستند. (ترجمه تاريخ يميني ص 332).
طلبيدن . خواندن به . (يادداشت مرحوم دهخدا). خواندن مردم به تکاليفي يا ديني يا مرامي . خواندن مردم به خدا و ديني . خواندن مردم به طرفداري از مقصدي . تبليغ. تبليغ به ديني : بر پاي دار دعوت مردم را بسوي اميرالمومنين در منبرهاي مملکتي خود در حالتي که بشنواني به ايشان دعوت را. (تاريخ بيهقي ص 314). پس نشست در مجلس عامي به حضور اولياي دولت و دعوت و زعيمان و بزرگان ... و صالحان و رغبت اظهار نمودند در آنکه اميرالمومنين امام ايشان باشد. (تاريخ بيهقي چ فياض ص 309).
ز بعد او بسوي نوح آمدش دعوت
که بود آدم ثاني و بود پيغمبر.
 
ناصرخسرو.
 
 
شفاي جان نديدم هيچ دانش
مگر از دعوت آل پيمبر.
 
ناصرخسرو.
 
 
نيک نگه کن که براين جاهلان
ديو لعين را طرب و دعوت است .
 
ناصرخسرو.
 
 
آواز کوس عرش ز ايوان اخستان
بر آسمان ز دعوت ابدال درگذشت .
 
خاقاني .
 
 
ما ناوکي و دعوت ما تير ناوکي
تيري کز او علامت شيطان دريده ايم .
 
خاقاني .
 
 
آنجاکه دم گشاد سرافيل دعوتش
جان بازيافت پير سرانديب درزمان .
 
خاقاني .
 
 
کآنجا که محمد اندر آمد
دعوت نرسد پيمبران را.
 
خاقاني .
 
 
از دعوت محمدي (ص ) به هيچ عهد بدان طرف معجزه و آيتي نرسيده بود. (ترجمه تاريخ يميني ص 348).
دعوت زاريست روزي پنج بار
بنده را که در نماز آ و بزار.
 
مولوي .
 
 
راند او راجانب نصرانيان
کرد در دعوت شروع او بعد از آن .
 
مولوي .
 
 
طينت احمد کجا و فکرت بوجهل
دعوت موسي کجا ودعوي بلعم .
 
قاآني .
 
 
-دعوت اذان ; خواندن به نماز: تلاوت کتاب عزيز و دراست قرآن مجيدو دعوت اذان و شعار ايمان ظاهر گردانيد. (ترجمه تاريخ يميني ص 348).
-دعوت حق را اجابت کردن ، دعوت حق را لبيک گفتن ; جان به جان آفرين تسليم کردن . مردن . (يادداشت مرحوم دهخدا).
-صاحب دعوت ، صاحب الدعوة ; کسي که عهده دار امر دعوت يعني تبليغ ديني و اشاعه و نشر عقيده اي است .
-کتاب دعوت ; دعوتنامه . تبليغنامه:
هر سال يکي کتاب دعوت
بَاطراف جهان همي فرستم .
 
ناصرخسرو.
 
 
 
در اصطلاح اسماعيليان ، دعوت هفت منزلت دارد: رسول ، نبي ، امام ، حجت ، داعي ، ماذون و مستجيب که مطابق با هفت نور جسماني يعني سيارات سبعه و هفت نور ابداعي ازلي باشد و باز مطابق با هفت صفت انساني يعني حيات ، علم ، قدرت ، ادراک ، فعل ، ارادت و بقا باشد. (فرهنگ علوم عقلي ، از جامع الحکمتين ص 102). و رجوع به داعي و اسماعيليان شود.
-هفت جزيره دعوت ; تقسيمات اسماعيليه براي فرستادن مبلغ.
 
راه نمودن . راهنمايي . رهبري .
دعاء. ج ، دعوات:
هر چه بگويم ز دعا کردگار
دعوت من بنده اجابت کناد.
 
مسعودسعد.
 
 
رميدگان و کراشيده گشتگان ز وطن
ترا خوهند ز ايزد به دعوت و آمين .
 
سوزني .
 
 
جز دعوت شب مرا چه چاره
هان اي دعوات نيمشب هان .
 
خاقاني .
 
 
پيک انفاس بر طريق مراد
دعوت مستجاب من رانده ست .
 
خاقاني .
 
 
تضرع کنان را به دعوت مجيب .
 
سعدي .
 
:
 
==معادل انگلیسی آن :دعوت==
 
دعوت /da'vat/ اسم: فراخوان
سطر ۱۳ ⟵ ۱۲۸:
 
 
==خواستگاه عبارت و لغات هم‌خانواده‌اش==
==معنای محاوره‌ای==
این لغت در اصل عربی و از ریشهٔ «د ع و» است.
 
'''تعدادی از لغات هم‌خانواده با «دعوت» که در فارسی نیز به کار می‌روند :'''
 
[[ادعاء]]: دعوی کردن، نسب و نام خويش بر خصم شمردن در کارزار، آرزو کردن
 
[[دعا]]: نیایش، طلب حاجت از خدا
 
[[دعوا]] ([[دعوی]]): جنگ و نزاع، دادخواهی
 
===معنای محاوره‌ای===
بین معانی مختلف واژهٔ دعوت، آن‌چه که بیشتر مردم ایران در مکالمه و محاوره برای این کلمه در نظر دارند همان «کسی را برای مراسمی خاصی مثل میهمانی یا برای برای انجام کاری فراخواندن است»
 
سطر ۲۲ ⟵ ۱۴۹:
یک شرکت او را به همکاری دعوت کرد .
 
===معنای عرفانی===
 
«دعوت را دارای هفت منزلت دانسته‌اند: رسول، نبی، امام، حجت، داعی، مأذون و مستجیب. این هفت منزلت مطابق است با هفت نور جسمانی یعنی سیارات هفتگانه؛ و هفت نور ابدی ازلی؛ و هفت صفت انسانی یعنی: علم، قدرت، ادراک، فعل، اراده و بقاء.