منحنی فیلیپس: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز تمیزکاری با استفاده از AWB
جز تمیزکاری، + ماژول ابرابزار با استفاده از AWB
خط ۳۴:
در دهه ۱۹۷۰، نظریه‌های جدید مانند انتظارات عقلایی و نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده (NAIRU) به وجود آمدند تا توضیح دهند که چگونه رکود تورمی می‌تواند رخ دهد. نظریه دوم، به عنوان نرخ طبیعی بیکاری نیز نامیده می‌شود که بین منحنی فیلیپس کوتاه مدت و بلندمدت تمایز ایجاد می‌کند. منحنی فیلیپس کوتاه مدت شبیه یک منحنی فیلیپس طبیعی است، اما در بلندمدت به موازات تغییر انتظارات تغییر می‌یابد. در بلندمدت، فقط یک نرخ بیکاری واحد (نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده یا نرخ طبیعی) با نرخ تورم ثابت سازگار بود. در نتیجه منحنی فیلیپس بلندمدت عمودی بود، و لذا هیچ مبادله‌ای بین تورم و بیکاری وجود نداشت. ادموند فلپس برنده جایزه نوبل در اقتصاد در سال ۲۰۰۶ در این بخش شد. با این حال، قبل از اثر وی در این زمینه بحث انتظارات در عمل به طور کاملاً گسترده درک شد.
 
در این نمودار، منحنی فیلیپس بلندمدت خط قرمز عمودی است. نظریه نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده می‌گوید زمانی که بیکاری در نرخ‌های تعیین شده در این خط می‌باشد، تورم ثابت خواهد بود. با این حال، در کوتاه مدت سیاستگذاران با مبادله نرخ تورم- بیکاری روبرو خواهند شد که از طریق منحنی فیلیپس کوتاه مدت اولیه در نمودار مشخص می‌شود. در نتیجه سیاستگذاران می‌توانند نرخ بیکاری را به طور موقت کاهش دهند، و از طریق سیاست انبساطی از نقطه A به نقطه B حرکت کنند. با این وجود، براساس نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده، استفاده از این مبادله کوتاه مدت انتظارات تورمی را افزایش خواهد داد، منحنی کوتاه مدت به سمت راست و به منحنی فیلیپس کوتاه مدت جدید تغییر می‌یابد و نقطه تعادل را از B به C تغییر می‌دهد.می‌دهد؛ بنابراین کاهش بیکاری به کمتر از «نرخ طبیعی» موقتی خواهد بود، و فقط به تورم بالاتر در بلند مدت منجر خواهد شد.
 
از آنجا که منحنی کوتاه مدت به علت تلاش برای کاهش بیکاری رو به بیرون تغییر می‌یابد، سیاست انبساطی در نهایت مبادله قابل استفاده بین بیکاری و تورم را بدتر می‌کند. به عبارتی، آن منجر به تورم بیشتر در هر نرخ بیکاری کوتاه مدت می‌شود. نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده به این خاطر مطرح می‌شود که با بیکاری واقعی پایین‌تر از آن تورم افزایش می‌یابد، در حالی که با بیکاری بالاتر از آن تورم شتاب پیدا می‌کند. با نرخ واقعی برابر با نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده، تورم ثابت است و کم و زیاد نمی‌شود. یک کاربرد عملی این مدل، توضیح رکود تورمی است که منحنی فیلیپس سنتی را به هم می‌زند.
خط ۴۰:
نظریه انتظارات عقلایی گفت که انتظارات تورمی با اندکی خطای جزئی و موقتی معادل آن چیزی بود که واقعاً رخ داد. این در عوض نشان داد که دوره کوتاه مدت بسیار کوتاه است و این دوره وجود نداشت: برای مثال، هر نوع تلاش برای کاهش نرخ بیکاری به زیر نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده، بلافاصله موجب افزایش انتظارات تورمی می‌شود و در نتیجه حاکی از این است که این سیاست شکست خواهد خورد. بیکاری جز به علت اشتباهات تصادفی و گذرا در ایجاد انتظارات در مورد نرخ‌های تورم آینده، هیچگاه از نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده منحرف نمی‌شود. از این نظر، هرگونه انحراف نرخ بیکاری واقعی از نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده یک توهم است.
 
با این حال، در دهه ۱۹۹۰ در ایالات متحده آمریکا، بیش از پیش مشخص شد که نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده تعادل خاصی ندارد و می‌تواند به شیوه غیرقابل پیش بینی تغییر یابد. در اواخر دهه ۱۹۹۰، نرخ بیکاری واقعی به زیر ۴ درصد [[نیروی کار]]، بسیار کمتر از تقریباً تمام برآوردهای نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده کاهش یافت. اما تورم به جای شتاب گرفتن کاملاً معتدل ماند.ماند؛ بنابراین، درست هنگامی که منحنی فیلیپس موضوع بحث بود، نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده نیز مورد بحث قرار گرفت.
 
علاوه بر این، مفهوم انتظارات عقلایی مورد تردیدهای بسیاری قرار گرفته بود که مشخص شد فرض اصلی مدل‌های مبتنی بر آن این است که یک تعادل[[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftn9|[9]]] واحد (منحصر به فرد) در اقتصاد وجود دارد که قبل از زمان و مستقل از شرایط تقاضا[[:پرونده:///D:/MBA-2nd Term/Principles of Economics/wiki-translate/Fillips Curve- Elham Amini.docx# ftn10|[10]]] تعیین می‌شود. تجربه دهه ۱۹۹۰ نشان می‌دهد که این فرض نمی‌تواند پایدار بماند.
خط ۶۰:
مورد آخر انتظارات تورمی و حرکت تسلسلی قیمت/ دستمزد را نشان می‌دهد. شوک‌های عرضه و تغییرات در تورم ذاتی از عوامل اصلی تغییر منحنی فیلیپس کوتاه مدت و تغییر مبادله هستند. در این نظریه، فقط انتظارات تورمی نیست که می‌تواند رکود تورمی ایجاد کند. برای مثال، صعود تند قیمت‌های نفت در طول دهه ۱۹۷۰ می‌توانست این نتیجه را در پی داشته باشد.
 
تغییرات در تورم ذاتی از منطق تعدیل شده جزئی در پشت بسیاری از نظریه‌های نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده پیروی می‌کند :
 
براساس منحنی فیلیپس ساده، بیکاری پایین تورم بالا را ترغیب می‌کند. اما اگر برای مدت طولانی همانند اواخر دهه ۱۹۶۰ در ایالات متحده آمریکا بیکاری پایین و تورم بالا باقی بماند، انتظارات تورمی و حرکت تسلسلی قیمت/ دستمزد شتاب می‌گیرد. این مسئله منحنی فیلیپس کوتاه مدت را به سمت بالا و راست انتقال می‌دهد، به طوری که تورم در هر نرخ بیکاری مشخص مشاهده می‌شود. (این به تغییر B در نمودار مربوط است) بر اساس منحنی فیلیپس ساده، بیکاری بالا تورم پایین را ترغیب می‌کند. اما اگر برای مدت طولانی همانند اوایل دهه ۱۹۸۰ در ایالات متحده بیکاری بالا و تورم پایین باقی بماند، انتظارات تورمی و حرکت تسلسلی قیمت/ دستمزد کند می‌شود. این منحنی فیلیپس کوتاه مدت را به سمت پایین و چپ انتقال می‌دهد، به طوری که تورم کمتر در هر نرخ بیکاری مشاهده می‌شود. مابین این دو، نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده قرار دارد که در آن منحنی فیلیپس هیچ گرایش ذاتی به تغییر ندارد، به طوری که نرخ تورم ثابت است. با این حال، به نظر می‌رسد محدوده‌ای در وسط بین بالا و پایین وجود دارد که در آن تورم ذاتی ثابت می‌ماند. حدود این محدوده نرخ‌های بیکاری تورم غیر شتابی در طول زمان تغییر می‌یابد.
 
== منابع ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{اشتغال}}