علاءالدین تکش: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Mrastgoo25 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Mrastgoo25 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۳:
و سلطانشاه را در حوالی مرغاب شکست دهد و سلطانشاه نیز بعد از شکست متواری شد
آخرین لشکرکشی سلطانشاه به خوارزم در سال ۵۸۹هجری صورت گرفت که نتیجه ای جز شکست برای او بدست نیامد،اما آنچه که باعث شد نیروی او ضعیف شود اقدام [[بدرالدین چقر]] ،فرمانده قعله مستحکم سرخس بود که قعله را به نیابت از سلطانشاه اداره میکرد. بدرالدین به سلطان تکش اعلام کرد که آماده است قعله را به او واگذار کند و این اقدام به منزله این بود که خزاین و کلید قعله سرخس به دست سلطان تکش افتاد و سلطانشاه نیز با ابتلا به بیماری شدید افسردگی در رمضان سال ۵۸۹هجری درگذشت.<ref>{{پک|اللهیارخلعتبری،محبوبه شرفی|۱۳۹۴|ک=تاریخ خوارزمشاهیان|ص=۲۵،۲۶}}</ref>
== وزیران سلطان تکش ==
طبیعتا در سلطنتی که سلطانش چنین خلق و خویی داشته باشد و دائم در جنگ و سفر باشد نباید حرفی از وزیر و دیوانسالاری به میان بیاید اما با کمال تعجب ما در دوره ی سلطان تکش شاهد حضور وزیری با کفایت و متدبر به نام [[شمس الدین مسعود بن علی الهروی]] هستیم که [[سیف الدین عقیلی]] از او بسیار تمجید کرده و معتقد است که حسن تدبیر او باعث شد که ویرانی هایی که بر اثر حمله ی [[غز]] ها در کشور به وجود آمده بود به زیبایی مرمت شوند او همچنین در سرکوب قرامطه تلاش بسیاری کرد. شمس الدین در [[مرو]] به رسم [[شافعی]] ها مسجدی بنا کرد که متعصبان مذهبی او را آتش زدند و در آخر دشمنانش او را با ضربه های چاقو به قتل رساندند و پسرش بعد ازو توسط سلطان تکش به وزارت [[خوارزمشاهیان]] منصوب شد.<ref>{{پک|پرویز رجبی|۱۳۸۹|ک=سده های گمشده|ص=۲۵۰}}</ref>
== سلطان تکش در عراق عجم ==
در سال ۵۸۹ در جنگی که بین تکش و[[طغرل سوم سلجوقی]] در گرفت با تمام شجاعتی که طغرل از خود نشان داد این سپاه [[خوارزمشاهیان]] بود که پیروز شد و یک سال بعد ۵۹۰ هجری تکش مرکز [[ایران]] را تصرف کرد و در [[همدان]] بر تخت حکومت جلوس کرد او بعد از از بین رفتن حکومت [[سلجوقیان عراق]] همدان و [[اصفهان]] را به قتلغ اینانج پسر جهان پهوان سپرد و اورا امیرالامرای عراق کرد و همچنین پسرش یونس خان را به حکومت ری گماشت و میاجق را اتابک او کرد و خودش به سراغ [[خراسان]] رفت. تکش در راه [[خوارزم]] بود که متوجه شد پسرش [[ناصرالدین ملکشاه]] که حاکم نیشابور بود و به دلیل استعدادش در صید و شکار او را به [[مرو]] فرستاده بود در مرو مریض شده است به همین سبب اورا از مرو به ت[[ توس]] فراخواند و برای بار دوم حکومت [[نیشابور]] را به او سپرد و زمین هایی را در نیشابور به [[قطب الدین محمد]] پسر ارشدش که پس از ناصرالدین ملکشاه حاکم نیشابور شده بود عطا کرد و سپس او را با خود به خوارزم برد و درگیر سامان دادن به اوضاع و احوال خوارزم شد. وقتی یونس خان باخبر شد سپاهی از [[بغداد]] متوجه ایران است از برادرش ملکشاه درخواست کمک کرد اما پیش از رسیدن ملکشاه سپاه بغداد را تارومار کرد و غنیمت های زیادی به دست آورد.<ref>{{پک|پرویز رجبی|۱۳۸۹|ک=سده های گمشده|ص=۲۴۸}}</ref>
سطر ۴۴ ⟵ ۴۶:
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=زرین‌کوب|نام= عبدالحسین|کتاب=روزگاران|چاپ=دوازدهم|جلد=پنجم|سال=۱۳۹۰|ناشر=انتشارات سخن|شهر=تهران|}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=رجبی|نام= پرویز|کتاب=سده های گمشده|چاپ=اول|جلد=پنجم|سال=۱۳۸۹|ناشر=پژواک|شهر=تهران|}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=خلعتبری،شرفی|نام= اللهیار،محبوبه|کتاب=تاریخ خوارزمشاهیان|چاپ=یازدهم|سال=۱۳۹۴|ناشر=سمت|شهر=تهران|}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=رجبی|نام= پرویز|کتاب=سده های گمشده|چاپ=اول|جلد=پنجم|سال=۱۳۸۹|ناشر=پژواک|شهر=تهران|}}
{{شاهان خوارزمشاهی}}