بازگشت جدای: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
جز v1.41b - اصلاح شده توسط ابزار تمیزکاری> (دارای پوشاننده و هدف پیوند یکسان)
برچسب: WPCleaner
خط ۳۰:
داستان فیلم، یک سال پس از وقایع زمانی «[[امپراتوری ضربه می‌زند]]»، اتفاق می‌افتد. [[لوک اسکای‌واکر]] به همراه اعضای [[ائتلاف شورشیان]] به سیاره [[تاتوئین]] می‌رود تا دوستش [[هان سولو]] را از چنگ [[جابای هات]] نجات دهد. در همین اثنا، [[امپراتوری کهکشان]]، تصمیم می‌گیرد تا با یک [[ستاره مرگ (جنگ ستارگان)|ستاره مرگ]] نیرومندتر، نیروهای انقلابی را در هم بشکند. ناوگان انقلابیون نیز در حال تدارک دیدن یک حمله تمام عیار به این ایستگاه فضایی جدید است.
 
پس از رهایی سولو و شکست جابا در تاتوئین، لوک اسکای‌واکر به سیاره داگوبا می‌رود تا تعلیماتش را نزد استاد بزرگ جدای، [[یودا]] که آنجا در گوشه انزوا به سرمیرود، به اتمام رساند، ولی یودا را در بستر مرگ و گذران آخرین لحظه‌های زندگی می‌یابد. یودا در پاسخ به تقاضای لوک، به او می‌گوید که هیچ تعالیم دیگری نمانده است جز روبرو شدن او با پدرش [[دارت ویدر|دارت ویدر]] خبیث. ''یودا'' همچنین آخرین کلماتش را به سختی برای ''لوک'' بازگو کرده و می‌گوید که اسکای واکر دیگری هم غیر از او وجود دارد. پس از مرگ یودا، لوک با شبح ''[[اوبی وان کنوبی]]'' مواجه می‌شود و اوبی وان در جواب سئوال لوک که چرا پدرش ''دارت ویدر'' را به جای قاتل پدرش به او معرفی کرده، می‌گوید که ویدر روزگاری نامش [[آناکین اسکای‌واکر]] بوده‌است اما تحت تأثیر جنبه اهریمنی یا تاریک [[نیرو (جنگ ستارگان)|نیرو]]، دگرگون شده و از دیدگاه او، انسان خوب درونش را نابود کرده و به موجود شیطان صفتی بدل گشته‌است. اوبی وان به لوک می‌گوید که هدفش از بازگویی پیشین ماجرا برای او، این بوده تا لوک از روبروشدن و نبرد با پدرش ترسی به دل راه ندهد. ''اوبی وان'' همچنین، به فاش کردن راز واپسین کلمات ''یودا'' می‌پردازد و به لوک می‌گوید که ''[[پرنسس لیا]]'' خواهر واقعی اوست و آنها به خاطر محافظت از شر امپراتور در بدو تولد از هم جدا شده‌اند.
 
لوک به سفارش [[اوبی‌وان کنوبی]]، در بحبوحه جدال نیروهای امپراتوری با انقلابیون، پیش پدرش می‌رود و با این عنوان که نمی‌تواند او را بکشد و هنوز خوبی را در او احساس می‌کند؛ [[شمشیر نوری]] خود را به نشانه تسلیم به ویدر واگذار می‌نماید. ''ویدر''، لوک را تحویل امپراتور خبیث می‌دهد. امپراتور از لوک می‌خواهد تا به آنها پیوسته و تسلیم خشمش شود. اما لوک سرباز زده و جدالی بین او و پدرش در می‌گیرد. لوک در نبرد شمشیر زنی پیروز شده و با وجود تحریک امپراتور از کشتن پدرش منصرف می‌شود و شمشیر نورانیش را به کناری می‌افکند. امپراتور از فرط خشم از [[نیروی صاعقه]] استفاده می‌کند تا جان لوک را بگیرد ولی دارت ویدر، که اکنون از جنبه تاریک نجات یافته، متأثر از دیدن این صحنه، امپراتور را با دستانش بلند کرده و به درون محور استوانه‌ای رآکتور پرت می‌کند. جراحت‌های کشنده‌ای که بر اثر نیروی صاعقه امپراتور در ویدر به وجود می آید، باعث از کار افتادن سیستم حیاتی و کشته شدن او می‌شود.