انقلاب ۱۳۵۷: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۵:
|notes={{پانویس|group=lower-alpha}}}}
{{انقلاب ۱۳۵۷}}
'''انقلاب ۱۳۵۷ ایران''' یا '''انقلاب بهمن ۵۷''' در ۲۲ بهمن سال [[۱۳۵۷]] هجری خورشیدی (۱۱ فوریه ۱۹۷۹) با مشارکت طبقات مختلف مردم، در [[ایران]] انجام پذیرفت و [[دودمان پهلوی|نظام پادشاهی پهلوی]] را سرنگون و زمینهٔ روی کار آمدن [[نظام جمهوری اسلامی]] به رهبری [[مرجع تقلید]] [[شیعه]]، [[سید روح‌الله خمینی|روح‌الله خمینی]] را فراهم کرد. تفکرات و شخصیت‌های اسلامی در این انقلاب ضدسلطنتی حضور برجسته‌ای داشتند و خمینی آن را '''انقلاب اسلامی''' خواند.<ref>Esposito, p.۱۶۱</ref> این انقلاب با نام '''انقلاب بهمن ۵۷''' نیز شناخته می‌شود. در این انقلاب علاوه بر [[اسلام گرایی]]، [[ایدئولوژی]]‌های مختلفی نظیر [[سوسیالیسم]]، [[لیبرالیسم]] و [[ناسیونالیسم]] نیز مشارکتدر انقلاب حضور داشتند.
 
پس از [[کودتای ۲۸ مرداد]] سال ۱۳۳۲، [[محمدرضا شاه]] به تثبیت قدرت خود پرداخت و طرح‌های جنجال‌برانگیز موسوم به [[انقلاب سفید]] که محور اصلی آن‌را [[اصلاحات ارضی]] تشکیل می‌داد، به اجرا گذاشت. اجرای این طرح‌ها و افزایش چند برابری درآمدهای [[نفت|نفتی]]، موجب توسعه اقتصادی و دگرگونی ساختار اجتماعی ایران و در عین حال افزایش اختلاف طبقاتی و تنشهای اجتماعی در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ گشت. شاه با معطوف کردن اقدامات امنیتی و اطلاعاتی خویش بر سرکوب طبقه متوسط جدید و احزاب [[سکولاریسم|سکولار]]، خود را در مقابل روحانیون و تفکرات مبارز جدید اسلامی آسیپ‌پذیر ساخت. [[انقلاب سفید]] و [[اصلاحات ارضی]] او و نیز جانبداری وی از دولتهای [[آمریکا]] و [[اسرائیل]]، با مخالفت روحانیون به ویژه خمینی روبرو شد. در این دوران شماری از [[روشنفکری در ایران|روشنفکران ایران]] (از همه مهمتر [[علی شریعتی]]) بر احیای تفکر سیاسی شیعه تاثیری عمیق نهاده و تفسیری انقلابی از شیعه را به عنوان یک ایدئولوژی رهایی‌ساز، در اذهان مردم به ویژه محصلان و دانشجویان به جای گذاشتند. خمینی نیز در سالهای تبعید خود، هر چند خواهان ایجاد یک حکومت اسلامی به رهبری فقها به جای سلطنت موروثی بود، بیشتر به طرح نقطه ضعفهای رژیم و مسائلی می‌پرداخت که موجب نارضایتی توده مردم مسلمان ایران می‌شد. در این دوران همچنین شماری [[جنبش چریکی در ایران|سازمانهای چریکی]] [[مارکسیسم|مارکسیست]] و اسلام‌گرا شکل گرفتند که به مبارزه مسلحانه با رژیم اعتقاد داشتند. نهایتاً با سیاست‌های نادرست [[حزب رستاخیز|حزب دولتی رستاخیز]] در خصوص بازار و مذهب در اواسط دهه ۱۳۵۰، بازاریان و روحانیون محافظه کار و غیر سیاسی نیز به عنوان دو متحد تاریخی، به صفوف مخالفان پیوستند.
خط ۱۳۹:
[[نهضت آزادی]] پس از قیام خرداد سال ۴۲، از سوی حکومت منحل و فعالیت آن غیرقانونی شد. با این وجود، همچنان به برگزاری گردهمایی‌های مخفی در تهران و سازماندهی نیروها در خارج از کشور، به ویژه [[آمریکای شمالی]] و [[فرانسه]] ادامه داد. نهضت آزادی تلاش بسیار زیادی را در انقلاب سال ۵۷ داشت و این موفقیت بیشتر مرهون روابط نزدیک نهضت با خمینی و تا حدودی هم تواناییهای بازرگان و طالقانی در جذب گروهی از متخصصان جوان و تکنوکراتهای رادیکال بود که درصدد تلفیق علوم جدید با اسلام بودند.<ref>آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۶۸</ref> نهضت آزادی را در آمریکای شمالی، سه روشنفکر مقیم خارج به نامهای [[ابراهیم یزدی]]، [[مصطفی چمران]] و [[عباس امیرانتظام]] رهبری می‌کردند و در فرانسه نیز [[صادق قطب‌زاده]] از سازماندهان اصلی این نهضت بودند که مثل بازرگان، نقشهای حساسی را در سالهای نخست پس از انقلاب ۱۳۵۷، ایفا کردند.<ref>آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۶۹–۵۷۰</ref>[[پرونده:Dr Ali Shariati.jpg|بندانگشتی|چپ|150px|[[علی شریعتی]] روشنفکر تأثیرگذار و ستایشگر ایده «اسلام مترقی و سیاسی». برخی او را نظریه‌پرداز اصلی انقلاب ۱۳۵۷ می‌دانند.<ref name="autogenerated13">آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۷۱–۵۷۳</ref><ref name="autogenerated8">Abrahamian, Modern Iran, p۱۴۳</ref>]]اما روشنفکر برجسته نهضت آزادی و به عقیده برخی نظریه‌پرداز اصلی انقلاب ۱۳۵۷، [[علی شریعتی]] بود. شریعتی که از یک خانواده مذهبی و زمیندار [[خراسان]]ی برخاسته بود، با استفاده از بورس دولتی برای تحصیل در [[زبان‌شناسی تطبیقی]] و [[جامعه‌شناسی]] به [[پاریس]] رفت و در آنجا همزمان با اوج گرفتن انقلابهای [[انقلاب کوبا|کوبا]] و [[انقلاب الجزایر|الجزایر]]، به فعالیتهای سیاسی و شرکت در تظاهراتها پرداخت و به عضویت نهضت آزادی و [[کنفدراسیون دانشجویان ایرانی]] درآمد. او در کلاسهای درس شماری از استادان [[نئومارکسیست]] مثل [[ژرژ گورویچ]] و [[مستشرق|خاورشناسان]] علاقه‌مند به [[عرفان اسلامی]] چون [[لویی ماسینیون]] و [[هانری کوربن|هانری کوربَن]] شرکت جست و پس از مطالعه آثار [[ژان پل سارتر]]، [[ارنستو چه‌گوارا]]، [[وو نوین جیاپ]] و [[فرانتس فانون]]، آثاری از سارتر و فانون را به صورت کامل و یا ناتمام به فارسی ترجمه کرد. پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۴۴، برای سخنرانی در [[حسینیه ارشاد]]، (که توسط گروهی از خیرخواهان مذهبی، تأمین مالی می‌شد) به تهران رفت. نوار سخنرانیهای او در سطح گسترده پخش شد و مورد استقبال فراوان دانشجویان و دانش‌آموزان دبیرستانی به ویژه شهرستانیهای مذهبی قرار گرفت. ساواک با هراس روزافزون از محبوبیت وی، شریعتی را در اوایل دهه ۱۳۵۰ دستگیر و پس از مدتی حبس خانگی، مجبور به خروج از کشور نمود. شریعتی یک ماه پس از رفتن به لندن در سال ۱۳۵۶، به علت حمله شدید قلبی درگذشت، مرگی که توسط برخی به ساواک نسبت داده شد.<ref name="autogenerated13" /><ref name="autogenerated8" /> یگانه پیام روشن آثار و سخنان شریعتی این بود که اسلام - به‌ویژه تشیع - باوری «محافظه‌کارانه» و «قضا و قدری» که بیشتر روشنفکران غیرمذهبی بیان می‌کنند و یا ایمانی «شخصی و غیر سیاسی» که برخی علمای مرتجع ادعا می‌کنند، نیست؛ بلکه یک ایدئولوژی انقلابی است که باید با هرگونه ستمگری، استثمار و بی‌عدالتی به ویژه [[فئودالیسم]]، [[کاپیتالیسم]] و [[امپریالیسم]] مبارزه کند. به گفته او، رسالت [[محمد]]، [[پیامبر اسلام]]، نه تنها برقراری دین، بلکه تشکیل امتی پویا، انقلابی و در حال پیشرفت بود که به سمت جامعه‌ای بی‌طبقه و ایده‌آل حرکت کند. از دید شریعتی، [[امامان شیعه]] به ویژه [[حسین بن علی]]، پرچم قیام و مبارزه را به این خاطر برافراشتند تا [[خلیفه|خلفای]] فاسد وقت را که اهداف اصلی [[اسلام]] و نظام [[توحید]]ی را به فراموشی سپرده بودند، گرفتار سازند. بسیاری بر این باور بودند که شریعتی خواهان تبدیل و دگرگونی اسلام از یک «دین» به یک «ایدئولوژی سیاسی» است، آنچه که در غرب، «[[اسلام رادیکال]]» یا «اسلام سیاسی» نامیده می‌شد.<ref>آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۷۴</ref><ref>Abrahamian, Modern Iran, p۱۴۴–۱۴۵</ref>
 
شریعتی هرچند روش و دیدگاه مارکسیستی تقسیم جامعه را برای درک تاریخ مدرن لازم می‌دانست و تاحدود زیادی می‌پذیرفت، اما همچون فانون از برخی جنبه‌های مارکسیسم به ویژه [[مارکسیسم]] «نهادینه شده» احزاب [[مارکسیسم-لنینیسم|کمونیست اُرتدوکس]] به شدت انتقاد می‌کرد و ضمن تأکید بر اهمیت اسلام در فرهنگ ایرانی، تنها راه شکست امپریالیسم برای ایران و سایر ملتهای جهان سوم را بازگشت به ریشه، میراث ملی و فرهنگ بومی خود، می‌دانست.<ref>آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۷۵–۵۷۸</ref> او حتی هنگام تأکید بر بازگشت به اسلام، همواره روحانیون محافظه‌کار را هدف انتقادهای صریح و غیر مستقیم قرار می‌داد و آنان را به همکاری با طبقه حاکم، «نهادینه‌کردن»(؟) تشیع انقلابی و در نتیجه تبدیل آن به مذهبی محافظه‌کارانه، متهم می‌کرد. شریعتی مشکل اصلی اسلام امروزی را پیوند نامقدس آن با «[[خرده-بورژوازی]]» می‌دانست. پیوندی که طبق آن، روحانیت، دین را برای بازاریان سهل و هموار می‌نمود و بازار نیز، دنیا را برای روحانیون مکانی خوشایند می‌ساخت. از این رو، وی پدیدآورندگان «[[رنسانس]]» و «[[رفرماسیون]]» اسلامی در آینده را، بیشتر روشنفکران می‌دانست تا روحانیون سنتی.<ref>آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۸۰</ref><ref name="autogenerated1">Modern Iran, p۱۴۶</ref> شریعتی بین هزاران جوان شهرستانی که هرساله از دانشگاه‌های جدید، دبیرستانها، مدارس فنی حرفه‌ای و تربیت معلم فارغ‌التحصیل می‌شدند و همچون خود او، از طبقه متوسط سنتی جامعه (خانواده‌های بازاری، روحانی و خرده‌مالک) برخاسته و در محیطی مذهبی رشد یافته بودند، پیروانی پرشمار پیدا کرد و پس از بازترشدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ و خارج شدن آثارش از قید سانسور، صدها هزار جلد از کتابهای او به فروش رفت.<ref>آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۸۱</ref><ref>Keddie, p۲۰۷, ۲۱۷</ref>
 
=== روحانیون مخالف ===