میخائیل گورباچف: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ویرایش 89.196.3.15 (بحث) به آخرین تغییری که Rezabot انجام داده بود واگردانده شد |
|||
خط ۸۱:
گرچه تلاش گورباچف به نوعی برای زنده کردن [[سوسیالیسم]] در شوروی بود، اما مردمسالارسازی اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سؤال برد. عدم سانسور و تلاش گورباچف برای ایجاد فضای باز سیاسی بدون اینکه خود او بخواهد باعث نفوذ انواع جنبشهای ناسیونالیستی قومی و گاهی ضد روسی در جمهوریهای شوروی شد. بسیاری از این جمهوریها خواهان استقلال عمل بیشتری از مسکو شدند. بخصوص در جمهوریهای بالتیک یعنی [[جمهوری سوسیالیستی استونی شوروی|استونی]]، [[جمهوری سوسیالیستی لیتوانی شوروی|لیتوانی]] و [[جمهوری سوسیالیستی لتونی شوروی|لاتویا]] که در ۱۹۴۰ و توسط [[استالین]] به خاک شوروی پیوند زده شده بودند. همچنین جنبشهای ناسیونالیستی در جمهوریهای شوروی از جمله [[جمهوری سوسیالیستی گرجستان شوروی|گرجستان]]، [[جمهوری سوسیالیستی اوکراین شوروی|اوکراین]]، [[جمهوری سوسیالیستی ارمنستان شوروی|ارمنستان]] و [[جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی|آذربایجان]] فعال شدند. گورباچف سهواً باعث آزاد شدن نیرویی شده بود که نهایتاً اتحاد شوروی را نابود کرد.<ref name="rahetude"/>{{دقیق}}
پاسخ گورباچف به رشد بیشتر جداییطلبی در جمهوریها پیشنهاد معاهدهٔ جدیدی از اتحاد بود که طبق آن یک فدراسیون داوطلبانه در یک اتحاد شوروی دموکراتیزه شده ایجاد میشد. جمهوریهای آسیای میانه که به قدرت اقتصادی و بازارهای اتحاد شوروی برای رشد نیاز داشتند شدیداً از معاهدهٔ جدید پشتیبانی کردند. اما
نقطهٔ مقابل این اصلاحطلبان تندروهایی بودند که هنوز شدیداً در حزب کمونیست و ارتش قدرت داشتند. این تندروها با هرگونه روندی که امکان داشت به تجزیهٔ شوروی بینجامد مخالف بودند. با نزدیک شدن امکان امضای معاهدهٔ جدید تندروها شورش کردند.
|