شاه آرتور: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Ali Ğorbãnpur (بحث | مشارکت‌ها)
←‏داستان زندگی: اصلاح اشتباه تایپی
Ali Ğorbãnpur (بحث | مشارکت‌ها)
←‏داستان زندگی: اصلاح چندین اشتباه تایپی و نگارشی و همچنین اصلاح فاصله ها در موارد متعدد
خط ۱۶:
آرتور بی‌گمان نامدارترین قهرمان سلتی است. او در سده میانی بسیار نامدار بود و دستاوردهای یاران او، شهسواران میز گرد، در سراسر اروپای باختری، ورد زبان‌ها بود. کلیسا با اندک تردیدی، پذیرفت که نسخهٔ مسیحی‌شدهٔ این اسطورهٔ سلتی، جایگاه ویژه‌ای در پندار سده میانی دارد. وانگهی کلیسا نگرانی‌اش را از داستان جام مقدس یا سَن‌گرئال (که یوسف اهل رامه آن را به بریتانیا آورده بود) از دست نداد، چرا که ویژگی‌های معجزه‌آسای این جام به‌روشنی از دیگِ سلتی، ظرف فراوانی و دوبارهزادهشدن، گرفته شده بود. شدت دلبستگی مردم به افسانه‌ی آرتور را از رویداد شورش سال ۱۱۱۳ در شهر بُدمین در کرنوال می‌توان حتما فهمید؛ ریشه شورش آن بود که پیشکاران فرانسوی یکی از اشراف مهمان در آن سرزمین، برخاستن آرتور را از مرگ انکار کرده بود.
 
با آنکه برخی از داستان‌های نخست درباره آرتور در سروده های ولش درسده هفتم میلادی دیده می‌شود، تردید چندانی نیست که این شاه و سردار جنگی، ریشه در سنت‌های ولش و هم در ایرلند دارد. او در پهلوانسرایی های بسیار ایرلندی پدیدار می‌شود و برای نمونه در یکی از آنها آمده‌است که چگونه آرتور، سگ‌های شکاری رهبر فِنی، فین مک‌کول، را در یکی از یورشهای شجاعانه‌اش می‌رباید. آرتورِ جنگجو، شکارچی گرازهای جادویی، کشندهٔ جادوگران و دیوان و رهبر گروهی از پهلوانان که ماجراها و شگفتی‌های اسرارآمیز بسیاری را از سرگذراندند، همسانی زیادی با خود فین مک‌کول دارد. اما بنا به گفته نِنیوس، راهب سده نهم، آرتور یک رهبر تاریخی بود که مردم بریتانیا را پس از خروج لژیون‌های رومی از بریتانیا،در برابر مهاجمان آنگلوساکسون رهبری کرد. نِنیوس دوازده پیروزی آرتوررابرمیشماردآرتور را برمی‌شمارد وانگهی به ماجرای مرگ او نمی‌پردازد که کمی پسازآنپس از آن در یک کتاب تاریخ ویلز آمدهاستآمده است و در آن ادعا شده بود که آرتور و دشمن سوگندخورده‌اش موردرِد، هردو در سال ۵۳۷ م. در نبرد کاملوان به خاک افتادند.
 
آرتور پسرِ اوتر پندراگون، پادشاه بریتانیایی، و ایگرِینِه، همسرِ گورلوا، دوک کورنوال بود. نطفهٔ آرتور، نامشروع بسته شد و پس از زادهشدن،زاده شدن، به‌دست مرلین جادوگر بزرگ شد. مرلین بسیاردانا،ازپیشبسیار دانا، از پیش برای اوثر، دژ شگفت‌انگیزی ساخته بود و میزگرد مشهور را در مرکز آن گذارده دا بود. سد و پنجاه شهسوار می‌توانستند همزمان دور این میز بنشینند. این میز شگفت شاید پیوندی با یوسف رامه‌ای دارد، چرا که پشت آن میز، جایی برای جام مقدس در پیش‌بینی‌شده بود. می‌گویند هنگامی که یوسف رامه‌ای در فلسطین در زندان بود، جام مقدس او را زنده نگه داشت. او سالها پس از آن جام را به بریتانیا آورد. اما سپس جام در اثر گناهان مردم، گم شد. بنابراین یافتن دوبارهٔ جام، به هدف بزرگ شهسواران آرتور شد.
 
پس از مرگ اوتر پندراگون، شهسوارهای میز گرد نمی‌دانستند چه کسی پادشاه آنها خواهد شد. برای مشورت نزد مرلین رفتند. مرلین جادوگر به آن‌ها گفت کسی جانشین اوثر خواهد بود که بتواند شمشیر جادویی را که به شکلی اسرارآمیز در لندن ظاهر شده بود، از سنگی بیرون بکشد. شهسوارهای زیادی کوشیدند شمشیر را از سنگ بیرون بکشند، اما نتوانستند.
 
پس از چند سال، آرتور به هماوردی پهلوانی به لندن رفت. قرار بود شهسواری که مرلین به پدرخواندگی آرتور برگزیده بود، به این هماوردی بیاید. وانگهی ناگهان دید که آرتور شمشیر او را نیاورده‌است. بنابراین او را فرستاد تا شمشیری برای او پیدا کند. آرتور بدون اینکه ارزش شمشیرِ در سنگ رابداند، آن را بیرون کشید و به شهسوار بهت‌زده داد. بدین ترتیب، وارث تاج‌وتخت اوثرآشکاراوثر آشکار شد.
 
با وجود گذر از این آزمون، برخی از شهسوارها نخواستند پادشاهی آرتور را بپذیرند. این فرمانروای جوان تنها با کمک مرلین توانست بر هماوردان خود پیروز شود و آرامش رابه بریتانیا بازگرداند. آرتور درآغاز فرمانروایشفرمانروایی‌اش پی برد که چه‌اندازه به جادو وابسته‌است برای نمونه هنگامی که بی جهت شمشیرش را به روی یکی از شهسوارانش از نیام بیرون کشید، با شگفتی دید که تیغهٔ شمشیرش تکه تکه شد. مرلین برای کمک به او، آن شهسوار را به خواب فرو برد تا نتواند بر آرتور پیروز شود. پادشاه با نومیدی در ساحل دریاچه‌ای سرگردان شد، و در همان هنگام، دید که دستی از میان آب بیرون آمد و شمشیر جادویی دیگری را بالا گرفت. این شمشیر، همان اکس‌کالیبور مشهور بود. بانوی دریاچه به او گفت، این شمشیر پشتیبان خوبی برای اوست.
 
آرتور که دوباره آراسته به تیغ و به خود مطمئن شده بود، پادشاه بزرگی شد. او آنگلوساکسون‌ها را شکست داد، به شاه لئودگرانس اسکاتلند در جنگ‌هایش در برابر ایرلندی‌ها کمک کرد، و نیز در نبردهایش تا مرزهای روم پیش رفت. شاه لئودگرانس، برای جبران کمک‌های آرتور، دخترش گوئینِ اوِر را به نامزدی او در آورد. مرلین نخست این پیمان زناشویی رانپذیرفت،را نپذیرفت، چرا که از دلباختگی گوئین اور به سِر لانسلوت، جذاب‌ترین شهسوار میزِ گرد، آگاه بود. وانگهی پس از آن، آن زوج را برکت داد و بنا به یکی از روایات، میزگرد را به عنوان هدیهٔ عروسی به آرتور بخشید. اما شهبانو و لانسلوت دوباره با هم پیوند دلباختگانه پیدا کردند و وقتی آرتور از بی‌وفایی همسرش آگاه شد، لانسلوت به بروتانی گریخت.
 
آرتور سِر لانسلوت را دنبال کرد و در دژ او را در دژ بروتانی گیرانداخت. اما ناچار شد محاصره‌اش را رها کند، چرا که به شاه خبر رسید خواهرزاده‌اش سِر موردرد، کاملوت را گرفته و حتی پس از انتشارِ خبر مرگ آرتور در میدان نبرد، گوئین اوراو را وادار به همراهی با ازدواج با خود کرده‌است. آرتور شهسوارانش راگردکردرا گردهم آورد تا دربرابر شورشیان به نبرد برخیزند. پیش از شروع جنگ، پذیرفتند که شاه و خواهرزاده‌اش در میان دو سپاه با هم ملاقات و دربارهٔ امکان پایانجنگپایان جنگ گفت و گفتگوگو کنند. از آنجاکه هیچ‌یک به دیگری اطمینان نداشت، هرکدام به سپاه خود دستور داد که اگر دیدند کسی شمشیرش را بیرون کشید، یورش برند. یکی از شهسوارها برای کشتن یک مار شمشیرش را بیرون کشید و نبرد سختی در گرفت و در این نبرد، شکوه دوران شهسواری بریتانیا به پایان رسید.
 
تنها دو نفر از شهسوارهای آرتور زنده از میدان پوشیده از کشتگان و محتضران بیرون آمدند. شاه آرتور با اینکه در جنگ پیروز شده بود، چنان زخم‌های سختی برداشته بود که نمی‌توانست خودش راه برود و شهسوارهایش او را بردند. آرتور پی برد که پایان کارش نزدیک است، بنابراین دستور داد اکسکالیبور را به درون دریاچه بیندازند و بی‌درنگ، دستی از آب بیرون آمد و شمشیر را پس گرفت. در پایان زندگی او سر بدویر بالای سر او بود. سپس آرتور را سوار قایقی جادویی کردند و قایق ناپدید شد. در آخرین سخنانش گفت به آوالون می‌رود تا زخم‌هایش را درمان کند و شاید روزی بازگردد تا مردمش را رهبری کند.
 
سنگ‌نوشتهٔ آرامگاه آرتور در گلاستون‌بری، اعتقاد سلت‌ها به تناسخ را باز می‌تاباند: «اینجا آرتور خفته‌است، شاهی که بود، شاهی که خواهد بود.» اما این برخاستن آرتور از مرگ، برای نجات قلمرو سست شده‌اش از چنگ آنگلوساکسون‌ها بس نبود. سراسر افسانه آرتوری به متلاشی شدن همبستگی شهسواری بدست آمده از میزگرد می‌پردازد، و سرانجام ازرویاز روی کینه بسیار آرتور و موردرِد از یکدیگر نابود شد.
 
== پوشانها ==