پرومته: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
BarzanHayati (بحث | مشارکتها) |
چیزی تغییر ندادم بلکه اضافه کردم منبع من کتاب افسانه ی خدایان نوشته ی شجاع الدین شفا و رمان عشق آتش دزد است |
||
خط ۳۷:
== اسطوره شناسی ==
=== هسیود ===
اسطورهٔ پرومتئوس برای اولین بار در قرن ۸ پیش از میلاد مسیح در شعر حماسی یونانی [[هزیود]] یا نام نسب نامهٔ خدایان بوجود آمد. او پسر [[یاپتوس]] از کلیمنه بود. او همچنین برادر اطلس، منوئتیوس و نیز اپیمتوس بود. در "نسب نامهٔ خدایان" پرومتئوس با عنوان رقیبی پست در برابر علم بی پایان و قدرت مطلق زئوس معرفی میشود.{{سخ}}از دید هسیود، پرومته صرفاً خیرخواه و یاری دهندهٔ انسانها بود. هسیود نقل میکند که روزی در طی مراسم قربانی در مکونه، پرومتئوس گاو را پوست کند و تکهتکه کرد؛ او گوشت و اعضاء داخل شکم حیوان قربانی را در نیمی از پوستش گذاشت و آنها را در زیر شکم حیوان پنهان کرد؛ در نیمهٔ دیگر پوست، استخوانهای گاو را که در زیر لایهای از چربی مخفی کرده بود گذاشت. آنگاه به زئوس گفت که یکی از آن دو نیمه را انتخاب کند و قرار شد نیمهٔ دیگر، سهم نوع بشر از قربانی باشد. زئوس به خاطر حرص و شکم بارگی، نیمهٔ حاوی چربی را برگزید، ولی وقتی با دقت از نزدیک نگاه کرد، دریافت که فریب خورده است زیرا زیر چربیها فقط استخوان بود. زئوس بسیار خشمگین شد و در آن رنجش و آزردگی خاطر از پرومته و انسانها، آتش را از آنان دریغ کرد تا مجازاتشان باشد. پرومتئوس بار دیگر به نفع نوع بشر وارد عمل شد؛ او به [[کوه المپوس]] رفت و چند اخگر آتشین از «چرخ خورشید» ربود و درون یک رازیانهٔ غول پیکر (گیاهی با ساقهٔ مغزدار که گاه همچون یک جور آتش زنه مورد استفاده قرار میگرفت) به زمین آورد. در این هنگام دیگر خشم و غضب زئوس، حد و مرزی نمیشناخت. او پرومته را دستگیر و به ستونی از سنگ در کوههای قفقاز زنجیر کرد؛ عقابی غول آسا که فرزند اخدینا و [[تایفون]] بود، هر روز به طور مداوم جگر پرومته را پارهپاره میکرد، اما از آنجا که پرومتئوس در گروه جاودانگان یا بیمرگان بود، هر بار دوباره جگرش ترمیم میشد.{{سخ}}مجازات سختتر و شدید تری برای انسانها تعیین شد؛ مجازاتی که ترمیم ناپذیر و جبران نشدنی بود.{{سخ}}زئوس نقشهای کشید تا میرندگان را به مجازات برساند. از این رو از [[هفائستوس]] و [[آتنا]] خواست تا موجودی خیره کننده و زیبا بیافرینند. نتیجهٔ این همکاری هفاستوس و آتنا پیدایش زن بود. او را [[پاندورا]] نامیدند.{{سخ}}پاندورا زیبا و مهربان بود اما در قلب او گستاخی و حیله گری را نیز کار گذاشته بودند. پس از انجام این کار زئوس او را به [[اپیمتئوس]] (برادر پرومته) نشان داد و پرسید آیا دلش میخواهد با او ازدواج کند. حال قبل از آنکه زئوس این پیشنهاد "ظاهراً" صادقانه را مطرح کند، پرومتئوس به برادرش هشدار داده بود که زئوس بسیار مکار است و به هیچ وجه نباید از او هدیهای بپذیرد.{{سخ}}اما اپیمتئوس شدیداً تحت تأثیر پاندورا قرار گرفت و خواست به سرعت با او ازدواج کند. به این ترتیب، پاندورا به زمین آمد. پیش از آن انسان ها (به طور دقیق تر مردها چون هنوز زنی آفریده نشده بود) زندگی سعادت مندانه و بی دغدغهای بدور از هرگونه نگرانی و بیماری، طی میکردند. خدایی نیکوکار و دوراندیش همهٔ بلایا و بیماریها را درون کوزهای جمع کرده و درش را بسته بود. به محض اینکه پاندورا وارد زمین شد، شروع کرد به سرک کشیدن و فضولی و طولی نکشید که با کوزه برخورد. حس کنجکاوی اش تحریک شد و نتوانست در برابر وسوسهٔ بازکردن آن مقاومت کند. به محض بازکردن آن همهٔ بیماریها و مشکلات از آن بیرون آمدند. در میان آن همه بدی، تنها یک چیز وجود داشت که باعث میشد انسانها به زندگی ادامه دهند: ""امید"". تنها امید در میان انسانها باقیماند و سهم غمانگیز آنها شد. پاداش مسخره و ریشخند آمیزی برای رنجها و بدبختی هایشان.پرمتئوس پس از آزاد شدن و بازگشتن به المپ پیشگویی کرد اگر زئوس با تتیس ازدواج کند پسر آن دو زئوس را نابود خواهد کرد. زئوس به حرف پرومته گوش داد و به پرومته گفت هر پاداشی می خواهد درخواست کند پرومته در خواست کرد تا زئوس اجازه دهد او و معشوقش (آتنا دختر زئوس که باید تا ابد باکره می ماند) بتوانند با هم زندگی کنند بدون اینکه آمیزش داشته باشند.زئوس نیز قبول کرد . پرمتئوس و آتنا نماد عشق راستین و بدون آمیزش در یونان باستان بودند.
== نگارخانه ==
|