نیکلای یکم: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Rezabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات ردهٔ همسنگ (۳۰) +املا+مرتب+تمیز (۱۴.۹ core): + رده:افراد در جنگهای ایران و روسیه
LetsDoItBot (بحث | مشارکت‌ها)
←‏top: تمیزکاری، + ویرایش با ماژول ابرابزار با استفاده از AWB
خط ۴۵:
 
الکساندر اول در نوامبر ۱۸۲۵ درگذشت و نامه‌ای بر جای گذاشت که به‌جای کنستانتین، برادر وسطی، نیکلای برادر کوچک‌تر خویش تزار گردد؛ ولی این نامه علنی نشد و طرفداران کنستانتین شروع به ادای سوگند وفاداری به او کردند، در حالی که او هیچ تمایلی به جانشینی نداشت. اختلاف بین طرفداران دو برادر بالا گرفت و گروهی از افسران آزادی‌خواه به بهانه حمایت از کنستانتین دست به شورش زدند. این شورش که قیام دکابریست‌ها معروف شد، در دو شهر سن‌پترزبورگ و کی‌یف رخ داد. نیکلای اول سرسختانه در برابر این شورش‌ها ایستاد و افسرانی را که در اندیشه تغییر و تحول روسیه بودند سرکوب و اعدام کرد. خشونت‌های تزار باعث شد تا به نیکلای تازیانه زن مشهور گردد.
نیکلای اول درگیر جنگ با امپراتوری عثمانی شد که به جنگ کریمه معروف گردید. او به بهانه حمایت از مسیحیان مناطق والاسی و [[مولداوی]] که در فرمان‌روایی عثمانی زندگی می‌کردند، وارد جنگی شد که حمایت فرانسه، بریتانیا، و حتی اتریش از عثمانی را به‌همراه داشت. دولت‌های اروپایی از تسلط روسیه بر [[خاورمیانه]] وحشت داشتند. نیکلای در روز ۱۸ فوریه ۱۸۵۵ میلادی وقتی از خواب برخواستبرخاست بدون اینکه صبحانه صرف کند زهری را که با التماس در طی دو هفته قبل از پزشک خود گرفته بود خورد، و بعد پسرش الکساندر را طلبید و به او گفت که کنار تخت وی بنشیند،انگاهبنشیند، انگاه گفت فرزندمفرزندم، ،منمن در تمام عمر فاتح بودم ولی امروز نمی‌توانم مقابل فاتحین بیگانه سر تسلیم فرود بیاورم و اگر هم خود را برای این خفت آماده کنم آنهاحاضر نیستند که با شرایط سهل با من صلح کنند بلکه سنگین ترینسنگین‌ترین شرایط را به من تحمیل خواهند کرد ولی اگر من از بین بروم تو میتوانیمی‌توانی با انهاآنها صلح کنی و انهاآنها به تو سخت نخواهند گرفت. من برای حفظ حیثیت خود،وخود، و این که کشور روسیه مورد تهاجم قرار نگیرد و ویران نشود تصمیم گرفتم به زندگی خود پایان بدهم و امروز بعد از بیدار شدن زهر نوشیدم . به محض اینکه ولیعهد الکساندر فهمید پدرش زهر نوشیده برخاست که از اتاق خارج شود و اطبا را صدا زند که پدرش را نجات دهند ولی نیکلای اول محکم دست او راگرفت و گفت من به تو امر میکنممی‌کنم که ساکت باش و بگذار که جریان حوادث طبق تصمیم من پیش برود زیرا یگانه راه صلاح برای من و روسیه همین است ولی ولیعهد جوان بی تابی،میکردتابی، می‌کرد و اشک میریختمی‌ریخت و میگفتمی‌گفت پدر من نمی‌توانم مرگ شما را تحمل کنم بگزار کمک بخواهم اما امپراطورامپراتور گفت الکساندر من به تو امر میکنممی‌کنم که ساکت باش و هیچ اقدامی برای نجات من نکن،مننکن، من اگر زنده بمانم روسیه از بین خواهد رفت اما مرگ من باعث نجات روسیه خواهد شد. به هر ترتیب تا چند ساعت ولیعهد را در اتاق خود نگه داشت اما ضعف بر او غلبه کرد و انوقتآنوقت ولیعهد جوان از اتاق خارج شد و اعضای سلطنتی و پزشکان رامطلع ساخت ولی معالجات مؤثر واقع نشد و امپراطورامپراتور در همان روز در گذشت. الکساندر دوم با امضای پیمانی در مارس ۱۸۵۶ قبول کرد که از مناطق تصرف شده در سرزمین امتداد رود [[دانوب]] عقب‌نشینی کند و در بنادر خود در کرانه [[دریای سیاه]] استحکامات نظامی برپا نکند.
{{-}}