سامرست موآم: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ویرایش Majidkarimi7 (بحث) به آخرین تغییری که MRG90 انجام داده بود واگردانده شد |
|||
خط ۴۶:
هیچ نشانی از او در سطح این شهر دیده نمیشود و خانه کوچکی در حومه شهر که او سالهای کودکی خود را در آن جا گذراند در سالهای دهه ۱۹۶۰ برای احداث ساختمانهای مسکونی جدید تخریب شد.
برخی از ساکنان شهر ویتستابل معتقدند که سامرست موآم از این شهر نفرت داشت و در دو اثر داستانی خود به نامهای «پایبندیهای انسانی» چاپ سال ۱۹۱۵ و «کلوچه و آبجو» چاپ ۱۹۳۰ از این شهر به نام بلک استیبل یاد
اما با تمام این سوابق ترتیب دهندگان اولین جشنواره ادبی شهر ویتستابل امیدوارند که اشتیاق و علاقه به آثار سامرست موآم را احیا کنند.
ویکتوریا فالکونر مدیر این جشنواره معتقد است که این شهر بندری در شکل دادن به شخصیت سامرست موآم نقش مهمی ایفا
مادر سامرست موآم وقتی که او هشت ساله بود بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت و پدرش نیز سه سال بعد بر اثر سرطان درگذشت.
خط ۵۸:
=== تأثیری ویرانگر ===
پس از این حوادث بود که سامرست موآم را نزد عمویش، پدر روحانی هنری موآم، فرستادند که همراه همسرش در اقامتگاه کشیش شهر ویتستابل زندگی میکرد.
ویکتوریا فالکونر میگوید: «او قبل از این حوادث هیچگاه عموی خود را ندیده بود و زندگی در محیط خشک و ریاضت کشانه منزل یک کشیش مسلماً
زبان اصلی موآم در دوران کودکی فرانسوی بود و به خاطر ندانستن زبان انگلیسی در دوران مدرسه در شهر کانتربوری دچار لکنت زبان شد.
خانم فالکونر میگوید: «به اعتقاد من علاقه او به کتاب و مطالعه از همین دوران شروع شد. او کتاب را کشف کرد و مطالعه برای او گریزی بود از این شرایط دشوار و به همین خاطر میتوان گفت که شهر ویتستابل روی زندگی او به عنوان یک نویسنده
=== مردی شوریده حال ===
خط ۶۹:
در سال ۱۹۰۸ شهرت او به حدی رسیده بود که به طور همزمان چهار نمایشنامه او در تئاترهای شهر لندن روی صحنه رفت.
اما چرا موفقیت و دستاوردهای این نویسنده مشهور در شهری که زمانی خانه او بوده پذیرفته نشده است؟
فرضیه خانم فالکونر این است که ساکنان شهر ویتستابل به این دلیل به سامرست موآم علاقهای نشان نمیدهند که او در داستان خود به نام پایبندیهای انسانی که حالتی شبیه به زندگی نامه دارد، از دوران زندگی در این شهر به عنوان ایام غمانگیزی یاد
همسر سامرست موآم به نام سیری ولکوم، آنها در سال ۱۹۲۹ از یکدیگر جدا شدند
داستان این کتاب ماجراهای یک پسربچه یتیم است که توسط عمو و زن عموی خشکه مقدس خود و در شهر کوچک ماهیگیری به نام بلک استیبل بزرگ میشود؛ ولی بعدها این شهر را رها میکند، به پاریس میرود و در آنجا هنرمند میشود.
ویکتوریا فالکونر میگوید: «موآم در سطح جهان مشهور است ولی اینجا در ویتستابل فراموش
خانم فالکونر اضافه میکند که احتمالاً شهرت موآم به عنوان مردی شوریده حال و بی رحم بیش از حد در خود انگلستان مورد توجه قرار گرفته و شاید به این خاطر است که مردم در انگلستان به اندازه سایر نقاط جهان او را به یاد نسپردهاند؛ ولی آیا برای علاقهمند شدن به آثار یک نویسنده باید شخصیت خود او را نیز دوست میداشت؟
خط ۸۴:
== جملات قصار ==
سامرست موآم رابیشتر به خاطر جملات قصارش میشناسندکه نمونهاش درزیر
{{گفتاورد|ما مینویسیم چون مجبوریم که بنویسیم.}}
{{گفتاورد|عشق واقعی عشق یک طرفه است بدون هیچ چشم داشت و پاداشی.}}
|