اردشیر یکم (هخامنشی): تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Arsham1380 (بحث | مشارکتها) خشایارشا در سال ۴۶۶ مرده است و در همین سال پسرش به سلطنت رسیده و ۴۲ سال سلطنت کرده است. برچسبها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Inshushinak (بحث | مشارکتها) جز محل تولد دقیق ذکر شود / ویرایش و تصحیح (جزئی)، ابرابزار |
||
خط ۷:
|دوران = ۴۲۴–۴۶۶ پیش از میلاد (۴۲ سال)
|تاجگذاری = ۴۶۶ پیش از میلاد
|زادگاه =[[ایران]]{{مبهم}}{{مدرک}}
|زادروز =
|تاریخ درگذشت = ۴۲۴ پیش از میلاد.
خط ۳۰:
== منبع شناسی ==
{{اصلی|منبعشناسی تاریخ ماد و هخامنشی}}
مورخ با جلوس اردشیر اول به تخت سلطنت در برابر مجموعه سندهای وقایعنگارانه رو به کاهش قرار میگیرد. کتسیاس به شرح حال خاندان مگابیزوس یا بغهبوخشه، بیشتر علاقهمند است تا تاریخ دودمان هخامنشی، از دخالت متضاد بغبیش در توطئه بر ضد خشایارشا تا نابودی زوپوروس دوم پس از مرگ اردشیر، پیرامون این شخصیت و پسرانش دور میزند پس باز دربارهٔ مرافعههای دریای اژه است که بیشترین اطلاعات را داریم، به ویژه از طریق نوشتههای دیودوروس سیسیلی و توسیدیدس، که نحول کشمکشهای آتنی - پارسی آسیای صغیر را در مصر دنبال میکنند. از طریق تورات (عزرا و نحمیا) میتوان تحلیلی از موقعیتهای داخلی یهودیه انجام داد - البته با توجه به اینکه بسیاری از مشکلات تاویلی امروزه نیز غلبه ناپذیر مینماید. دربارهٔ دو منطقه، اسناد و مدارک بیشتری در اختیار داریم. اول در مورد ناحیه بابل به واسطه بایگانی موروشوها، که اساساً مربوط به دوران سلطنت اردشیر اول و داریوش دوم است. همچنین در مورد مصر، به واسطه اسناد آرامی (که به ویژه، نه انحصاراً به الفانتین تعلق دارند). در اسناد آرامی بخش مکاتبات ارشامه، خشثرپاون مصر را، که بر روی پوست نگاشته شدهاند، میتوان به سهولت جدا کرد. باید بیفزاییم که برای نخستین بار پس از نخستین سالهای سلطنت داریوش اول اشاره به مرافعات ایران شرقی داریم. اما شمار اسناد مکتوب تخت جمشید تقلیل مییابد: جدیدترین کاوشها هر چند سبب ارزیابی مجدد نقش اردشیر اول در مقام بنا کننده
اسناد موجود، هم ناقص و هم نامطمئن اند و هم مشکل عمدهای دربردارند که همانا تاریخگذاری شان است. بسیاری از اسناد بابلی یا آرامی بر اساس سال سلطنت اردشیر تاریخگذاری شدهاند. لیکن از آنجا که اردشیر اول و دوم هر دو مدت زمان طولانی سلطنت کردهاند، اغلب تعیین زمان قطعی دشوار است. فقط بررسی اسامی خاص گاه میتواند روشنگر باشد، زیرا اغلب اوقات، نه خط و نه شناخت خطوط قدیمی معیارهایی عمدهای
== نام و تبار و خانواده ==
[[پرونده:Tomb of Artaxerxes I.jpg|بندانگشتی|چپ|200px|[[آرامگاه اردشیر یکم]] در [[نقش رستم]].]]
'''اردشیر''' ([[پارسی باستان]]: آرتَخشَچا Artaxšaçā، از ریشه رتَخشَسه Ṛtaxšaca) به معنیِ ''دارندهٔ شاهیِ عادلانه'' است. تفسیر هرودوت به عنوان ''mégas arḗïos'' یعنی ''جنگجوی بزرگ'' اشتباه است. نسخه [[خط ایلامی|ایلامی]] این نام Ir-tak-(ik-)ša-aš-ša, Ir-tak-ik-ša-iš-ša, Ir-da-ik-ša-iš-ša و نسخه [[اکد]]ی این نام -ta-ʾ-ḫa-šá-is-su, Ar-ta-ak-šá-as-su, Ar-ták-(ša-)šat-su, Ar-ták-šat-šu, Ar-taḫ-ša/šá-as-su, Ar-táḫ-ša-as(-siš, -si-iš, -is-su), Ar-ták-ša-as-su, Al-tàk-šat-su و نسخه آرامی این نام ʾrtḥšsš و نسخه آرامی و [[خط عبری|عبری]] در عهد عتیق این نام ʾrtḥšśtʾ, ʾrtḥšstʾ و نسخه مصری این نام ʾrṭḫšsš, ʾrṭḫššs، در حالی نسخه [[خط یونانی|یونانی]] این نام Artaxéssēs است که فقط یک بار در کتیبه ترَلیس (کَریه) دیده
به او لقب ''درازدست'' (یونانی Makrocheir, لاتین Macrochir, Longimanus) را دادهاند، که به معنی ''قدرتِ وسیع داشتن'' بوده یا آن طوری که [[پلوتارک]] میگوید، دستِ راستش درازتر
در منابع اسلامی، نام اردشیر به صورتهای گوناگون
دامسپیا ملکه و همسر اردشیر بود که وارث و جانشینش خشایارشای دوم را به دنیا آورد. شاه ۱۷ پسر داشت که از همسران صیغه ایش به دنیا آمده بودند که این همسران شامل آلگون بابلی، مادر [[سغدیانوس]] و کسمرتیدن، مادر آرتیستس و آندریا (نه آندیا)، مادر باگاپائوس و شاهزاده پاریساتیس هم میشود. [[داریوش دوم]] هم از پسر یکی از زنان صیغهای اردشیر بود.<ref>{{پک|Schmitt|1987a|ک=ARTAXERXES I|ج=2|ص=655-656}}</ref> دختر اردشیر پریساتیس نام داشت که در دربار دو تن از شاهان هخامنشی، داریوش دوم و اردشیر دوم، از قدرت و نفوذ بسیاری برخوردار بود.<ref>{{پک|رجبی|1386|ک=اردشیر درازدست|ج=2|ص=327-329}}</ref>
خط ۴۷:
[[پرونده:Artaxerxes plate.jpg|250px|farme|بندانگشتی|چپ|بشقاب سیمین با کتیبه به [[خط میخی]] [[زبان پارسی باستان|پارسی باستان]] و نقش گل کوکب به دستور اردشیر اول هخامنشی در [[موزه رضا عباسی]]. متن: بدستور اردشیر بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینها، پسر شاهنشاه خشایارشاه، پسر شاهنشاه داریوش هخامنشی، این بشقاب نقره برای کاخ شاهی ساخته شد.]]
گزارش ۳ منبع گوناگون موجود دربارهٔ توطئه درباری که منجر به کشته شدن خشایارشا و بر تخت نشستن اردشیر در ۴۶۴ پ. م شد، از نظر انگیزه توطئه و نحوه اجرای آن متفاوت است. با این همه، چنین به نظر میرسد که اردوان، فرمانده محافظان سلطنتی، با همکاری دیگر مقامهای بلندپایه دربار، از جمله بغبیش (یا بغبوخش= مگابیزوش یونانی) داماد خشایارشا و با همدستی مهرداد (کتسیاس: اسپَمِترِس)، خواجه دربار، نخست خشایارشا را به قتل رساند و چنین وانمود کرد که داریوش طراح قتل خشایارشا
== آغاز پادشاهی ==
در سال ۴۶۵ پیش از میلاد اردشیر یکم پس از به قتل رسیدن پدرش [[خشایارشا]] و برادرش داریوش که جانشین قانونی بود، بر تخت شاهی نشست.<ref>[http://www.iranicaonline.org/pages/chronology-1 CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1] ''iranicaonline.org''</ref>
یکی از نخستین اقدامهای شاه جدید، تغییر نام خود به اردشیر بود؛ که معنی نامش «قدرت از طریق ارته (عدالت) استقرار مییابد» مبین تمایل شاه به تجلیل از ارزشهای سیاسی-مذهبی «حقیقت» و مشروعیت دودمانی باشد.<ref>{{پک|بریان|1387|ک=امپراتوری هخامنشی|ص=894}}</ref> اردشیر در ۴۶۴ پ.م. دست به تجدیدنظر در سازماندهی دولتی زد. وی تمام نزدیکهای وفادار به خود را ساتراپ تعیین نمود؛ ولی برادرش ویشتاسپ که ساتراپ باکتریا بود، نقشه طرح کرد تا با کمک اشراف باکتریا تاج و تخت را از چنگ برادر بیرون آورد و برای رسیدن به این منظور، سر بر شورش برداشت؛ ولی طی دو جنگی که به آن دست زد شکست خورد و کشته شد. اردشیر که از توطئه و شورش در کاخ بیمناک بود دستور قتلعام تمام برادرهای باقیمانده خود را داد. از این زمان به بعد دسیسههای پنهانی در دربار اهمیت روزافزونی یافت چون با پیشرفت امپراطوری در ارتباط بود.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=309}}</ref> او خود را به سادگی چنین معرفی
== پناهندگی تمیستوکلس ==
خط ۵۹:
[[پرونده:Statue de Thémistocle.JPG|200px|بندانگشتی|چپ|تندیسی از تمیستوکلس در شهر [[پیره]]]]
به زودی پس از به تخت رسیدن اردشیر، [[تمیستوکلس]] به ایران گریخت. دربارهٔ جریان ورود وی به ایران چندین روایت در دست است. به نظر میرسد که قابل قبولترین آنها، توسط [[توکودیدس]] ارائه
پلوتارک
توکودیدس اضافه میکند که تمیستوکلس نفوذ فراوانی در شاه پیدا کرد نفوذی بیش از هر یونانی دیگر. بنابر گفته پلوتارک مقام و موقعیت تمیستوکلس در دربار شاه کاملاً متفاوت با هر خارجی دیگر بود، وی غالباً به همراه شاه به شکار میرفت و به وسیله مادر شاه دعوت میشد که با وی هم صحبت شود. گذشته از اینها، تمیستوکلس هدایایی از شاه دریافت میکرد که فقط به نجبا و اشراف داده میشد. اگر گفته دیدوروروس قابل قبول باشد، شاه یک بانوی اصیل و
بعدها تمیستوکلس چندین شهر کوچک را به عنوان هدیه از شاه دریافت کرد تا از مالیاتی که از آنها دریافت میکند، امرار معاش نماید. طبق گزارش توسیدیدس، تمیستوکلس شهر ماگنزیا، اد و میاندروم در آسیای صغیر را به خاطر غله آن دریافت کرد. این شهر سالانه پنجاه قنطار به عنوان مالیات به او تسلیم میکرد؛ و نیز شهر لامپ ساکوس را به خاطر تاکستانیهای آن و تهیه شراب، دریافت کرد. هدیه دیگر شهر میوس بود که به خاطر ادویه جات آن شهر بود. آنگونه که از آثار توسیدیدس بر میآید، تمیستوکلس فرمانروای منگزیا شد هر چند که هنوز تابع شاه بزرگ بود. آتنائوس نوشت که تمیستوکلس در منگزیا مقام رهبر و رئیس بزرگ را دریافت داشت. سکههایی که تمیستوکلس در آن دوران ضرب کرد هنوز نگهداری
تمیستوکلس حدود ۴۶۲ پ م (در ۶۵ سالگی<ref>{{پک|رجبی|1386|ک=اردشیر درازدست|ج=2|ص=327-329}}</ref>) درگذشت. روایات چندی دربارهٔ مرگش وجود دارد. طبق روایت توسیدیدس، وی بر اثر ابتلا به یک بیمار درگذشت.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=311}}</ref> ولی توسیدیدس در عین حال داستان شایع را بدین شرح نقل میکند:
{{نقل قول|تمیسکلوس چون نمیخواست علیه یونانیها وارد جنگ شود سم خورد و هلاک شد، با آنکه به شاه ایران قول داده بود که در چنین جنگی شرکت خواهد کرد.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=312}}</ref>}}
اردشیر با شنیدن خبر خودکشی تمیستوکلس، یاد او را گرامی داشت.<ref>{{پک|رجبی|1386|ک=اردشیر درازدست|ج=2|ص=327-329}}</ref> توسیدیدس با چشمان خودش مشاهده
== یهودیان در زمان اردشیر یکم ==
خط ۷۵:
[[پرونده:Leningrad-codex-24-ezra.pdf|200px|بندانگشتی|چپ|قسمتی از کتاب عهد عتیق (عزرا ۱۰–۲۴؛ نحمیا 1:9a) در نسخه قدیمی لنینگراد]]
[[پرونده:Esdras-Ezra.jpg|بندانگشتی|200px|نقاشی از تصویر عزرا در کتاب Promptuarii Iconum Insigniorum'']]
در عهد عتیق از ارتخشستا (اردشیر) به نیکی یاد
در ناحیه یهودیه که بخشی از فلسطین را تشکیل میداد، وقایعی رخ داد که برای آینده حائز اهمیت فراوانی بود. حتی پیش از اسارت بابل، منازعات جدی فراوانی در زمینه مسائل مذهبی روی داد. پارهای از رهبران مذهبی (یکتاپرستها) اعلام کردند که یهودیان فقط یهوه، خدای یگانه را بپرستند، در حالی که پارهای دیگر از سوی عده بیشتری از مردم پشتیبانی میشدند، گذشته از یهوه، خدایان دیگری مثل آستارته را نیز میپرستیدند. این باور که یهوه تنها خدایی است که باید پرستش شود، در میان عمده یهودیانی بود که به بابل تبعید شده بودند، بدین ترتیب در میان یهودیانی که باقیمانده بودند، اکثریت با آنانی بود که عقیده داشتند یهوه بزرگترین خدایی است که بایددر کنار یک عده خدای دیگر پرستش شود. باور مشابهی در میان یهودیانی که در الفانتین مصر سکنی داشتند نیز شایع بود.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=322}}</ref>
خط ۸۷:
از آن زمان به بعد، مرحله جدیدی در تاریخ یهودیه آغاز شد. نتیجه این مرحله جدایی و دوری جامعه اورشلیم بود. آنگونه که مایر اظهار نظر کرده، اصولاً یهودیت، محصولی از امپراطوری هخامنشی است. گرچه اندیشه نخستین آن در فلسطین سازماندهی شد ولی اگر کمک مالی و اقتصادی یهودیان پراکنده در بابل نبود، نمیتوانست جان بگیرد و شناخته شود، تازه آن یهودیان پراکنده بابلی نیز نمایندگانشان پشت گرم به کمکهای مالی پادشاههای ایرانی بودند. با کمک آنها قوانین اسفار پنجگانه موسی نه تنها در یهودیه حتی در میان یهودیان پراکنده بابلی تدوین شد و جان گرفت.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=323-324}}</ref>
عزرا در تاریخ ۴۵۵ پیش از میلاد اعلام داشت رعایت قوانین اصفار پنجگانه برای تمام اعضای جامعه یهودی اجباری است، هم در یهودیه و هم آن سوی مرزهای آن. در حقیقت این یک طومار بود حاوی افسانههای اساطیری- داستانهای گوناگون - قوانین پرستشی، ولی در خلال آنها قوانین مدنی و قوانین کیفری کمتر مورد بحث واقع شده بود؛ ولی کوششهای عزرا برای شناساندن و قبول این قوانین، با مخالفتهای شدید روبرو گردید، نه تنها از جانب توده عامه مردم بلکه حتی از جانب طبقه اشراف. به ویژه ساکنان اورشلیم از تقاضای جدی عذرا در زمینه فسخ و لغو پیوند زناشویی یهودیان با ساماریتانها، بسیار ناراحت بودند. ساماریتانها کسانی بودند که جز یهوه خدایان دیگری را نیز میپرستیدند و عزرا نمیتوانست این جریان را تغییر دهد. پیروان و هواخواهان عزرا، میل نداشتند ساماریتانها را برای خدمات، به درون معابد راه دهند، تا مجبور نشوند درآمد خود را از معبد، با آنان تقسیم نمایند. درآمدی که متعلق به مردم اورشلیم بود. از سوی دیگر کوششهای عزرا برای کشیدن یک دیوار دفاعی گرداگرد اورشلیم به نتیجهای نرسید. هنگامی که وی به مردم فرمان داد تا دست به کار ساختن دیوار شوند، نواحی همسایه به اردشیر اول شکایت کردند که ما نمک گیر سفره شاه هستیم، بنابراین نمیتوانم مشاهده کنیم آسیبی متوجه او می وشد، اورشلیم قصد دارد با کشیدن دیوار، دست به شورش بزند و در نتیجه از دادن مالیات خودداری ورزیدند. در نتیجه چنین شکایتی کار ساختمان دیوار متوقف ماند. سرنوشت بعدی عزرا نامعلوم است. امکان دارد که به شوش احضار شده باشد. پس از وی یهودیه، به وسیله یک ساتراپ ایرانی اداره میشد و متصدی امور اجتماعی کشیش بزرگ بود. در سال ۴۴۵ پ.م. مقام یهودی دیگری از دربار شوش به اورشلیم آمد. وی نحمیا نام داشت، هم مشاور شاه در امور یهودیان بود و هم ساقی شاه بود. کارشناسها معمولاً نظر دادهاند که ساقی گری برای شاه به دست خواجهها بوده ولی هلتز اخیراً این نظریه را رد
با مطالعه وقایع در مییابیم که ورود نحمیا خصومت همسایگان یهودیه را فرونمینشاند، بلکه مانند گذشته تصمیم میگیرند که جاه طلبیهای او را برای پادشاهی در نزد او افشا کنند. دلیل آنها برای اثبات این این امر حصاری است که نحمیا اورشلیم را به آن مجهز
نحمیا مانند عزرا، یک پشتیبان جدی خداپرستی بود، بدین جهت هنگام ورود، نه تنها از سوی مردمان مناطق همسایه، بلکه از سوی اکثریت جامعه یهودیها با سردی و خصومت روبرو شد. اورشلیم در آن هنگام از تاخت و تاز و تعدی همسایگان اطراف خود، آمونیها، عربها و اِدومیتها رنج میبرد. بدین ترتیب وظیفه پیش روی نحمیا، بسیار دشوار بود و عزرا از عهده این کار بر نیامده بود. با آنکه هر دوی این افراد دارای تعصب و شیفتگی بودند ولی نحمیا از ذکاوت برتری برخوردار بود و سیاستمداری بهتر بود.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=325}}</ref>
خط ۹۷:
در آن هنگام بود که بازسازی دیوار استحکامی اورشلیم، امکانپذیر گردید؛ ولی سانبالات و فرمانداران مناطق همسایه با خشم فراوان با نحمیا مخالفت کرده، او را متهم کرد که فعالیتهایش طرح یک شورش علیه شاه ایران است. این مقامات و سربازهایش به اورشلیم از مردم خواستند جلوی کارهای ساختمانی را بگیرند؛ ولی یهودیان از میان خودشان گروهی نظامی را برگزیدند و آنها از کارگران ساختمانی محافظت به عمل آوردند، و به زودی اورشلیم به شهر کاملاً محافظت شده تبدیل شد. بدین ترتیب نحمیا موفق شد با پشتیبانی و کمک شاه ایران، اورشلیم را به عنوان مرکز ایدئولوژی مسلط مذهبی در یهودیه ثابت و مستقر کند. اندک اندک قوانین اصفار پنجگانه موسی، در میان یهودیان پراکنده هم راه یافت. این جریان مخصوصاً به وسیله یک پاپیروس آرامی که محتوی اطلاعات جالبی دربارهٔ فرمان داریوش دوم است، گواهی میشود. این فرمان در سال ۴۱۹ پ.م. صادر گردید. شاه توسط ساتراپ خود در مصر آرسامس به یهودیانی که در الفانتین میزیستند دستور داده بود که از تاریخ ۱۵ تا ۲۱ ماه نیسان فستیوال قدیمی را برپا دارند، همان فستیوالی که در یهودیه معمول و شایع بود. این فرمان نه فقط برای یهودیان الفانتین، بلکه برای تمام یهودیانی که در حاشیه مرزهای امپراطوری میزیستند، صادر شده بود.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=326-327}}</ref>
هنگامی که نحمیا تمام مأموریت خود را به انجام رسانید به دربار شوش بازگشت؛ ولی آن استحکامات اورشلیم نوعی تهدید بود در زمینه جدایی یهودیان از ایران، این بود که دولت ایران باگوآس مورد اطمینان را به عنوان جانشین نحمیا تعیین کرد. ژوزفوس فلاویوس نیز در آثار خود اشارهای به وی
== شورش ایناروس ==
در سال ۴۶۰ پ.م. شورش تازهای در مصر برپا شد که نتیجه آن کشور به درگیری میان ایران و یونان کشیده شد. در این زمینه اطلاعات قابل اعتمادی میتوان در آثار توسیدیدس پیدا کرد، جزئیاتی از آن را نیز میتوان در پرسیکای کتسیاس مشاهده کرد، هر چند تأیید آنها امری محال است. بعلاوه دیودوروس نیز اشارهای به شورش مصر
هخامنش، ساتراپ مصر و یکی از برادران خشایارشا، ارتش عظیمی فراهم آورد و به سوی شورشیان تاخت. در سال ۴۶۰ پ.م. جنگ شدیدی در ناحیه پاپرمیس رخ داد، به گفته کتسیاس تعداد سربازان ایرانی به چهارصد هزار نفر میرسید که بدون شک این رقم مبالغه آمیز است. ایرانیها هشتاد کشتی نیز در اختیار داشتند که بیست فروند آن به ضمیمه ملوانهایش توسط مصریها بازداشت شدند. تعداد سی فروند کشتی دیگر نیز غرق شدند. هرودوت بیست سال بعد از جنگ، از صحنه آن در ناحیه پاپرمیس دیدن کرده بود و نوشته میدان جنگ هنوز از جمجمه سربازهای کشته شده پوشیده شده بود. سپاهیهای ایرانی به طور کلی کامل شکست خوردند و هخامنش کشته شد. مصریها پیکر او را برای اردشیر که برادرزاده اش بود، فرستادند تا از این راه شاه بزرگ را مورد تمسخر قرار دهند.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=313-314}}</ref>
خط ۱۱۰:
از آن طرف شورشیهای مصر با همه تلاش خود هنوز نتوانسته بودند دژ سفید را که در محاصره داشتند، به تصرف درآورند. در تاریخ ۴۵۶ پ.م. اردشیر، ساتراپ خود بغبیش را از سوریه به مصر فرستاد. بغبیش در ۴۸۰ پ.م. در جنگ علیه یونانیها شرکت کرده بود. وی نواده همان مگابیزوسی بود که علیه گئومات توطئه کرده بود.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=315}}</ref> چون اردشیر پیش از این گشایشی در کار عزرا فراهم کرده بود، او نیز متقابلاً کوشید تا نیروی بغبیش به آسانی به سوی ممفیس حرکت کند.<ref>{{پک|رجبی|1386|ک=اردشیر درازدست|ج=2|ص=327-329}}</ref> این ساتراپ دارای سپاهیهایی بود نیرومند و نیز یک ناوگان دریایی فنیقی در اختیارش بود که با استفاده از آنها موفق شد آتنیها و مصریها را شکست دهد و شهر ممفیس را دوباره بازپس گیرد. ایناروس به اتفاق باقیمانده هواخواهانش و دیگر آتنیها به جزیره پروسوپی تیس واقع در دلتای غربی فرار کرد. ایرانیها سر رسیده آنها را محاصره کردند. ایناروس و یارانش موفق شدند به مدت یک سال و نیم مقاومت ورزند. در ۴۵۴ پ.م. ایرانیها کشتیهای خود را به یکی از شاخههای رود نیل بردند. در آنجا کشتیها را کنار هم قرار داده جلوی جریان آب را گرفته و سد کردند.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=315}}</ref>
رودخانه در آن شاخه، از آب تهی شد. آنگاه در همانجا، شروع به ساختن یک سد کردند. این سد از یک سو به جزیره و از سوی دیگر به ساحل و خشکی متنهی میشد. وقتی ساختن سد به پایان رسید، ایرانیها به آسانی توانستند از روی آن عبور کرده، به جزیره بروند و آن را تصرف کنند. اکثر آتنیها و مصریها کشته شدند، ولی بغبیش موفق شد ایناروس را به همراه عدهای از آتنیها و پیروان او اسیر کند. وی به آنان اطمینان داد که تمام اسرا زنده خواهند ماند. کتسیاس از آخرین مرحله شورش شرح مفصلی
تنها چند آتنی توانستند از جزیره پروسوپی تیس بگریزند. آنها به سوی غرب رفتند و به سیران رسیدند و پس از آن به آتن رفتند. در خلال این احوال پنجاه کشتی آتنی با تعدادی از سربازان کشورهای متحده به سوی مصر شتافتند تا از سرنوشت نیروهای قبلی آتنی باخبر شوند. این کشتیها در یکی از شاخههای شرقی رود نیل لنگر انداختند، در حالی که هیچ سوءظنی به وجود دشمن در آن نزدیکی نمیبردند. ایرانیها به اتفاق فنیقیها با کشتیهای خود یک حمله غافل گیرانه بر آنان دست زدند. بیشتر کشتیهای یونانی غرق شدند. چند فروند از آنان موفق به فرار شدند. این یک ضربه سنگینی بر آتنیها بود که تقریباً تنها و بی دفاع مانده بودند. در نتیجه این جریانها آتنیها که اسپارتائیها هم علیه آنها با کمک پول ایرانیها به حرکت درآمده بودند، مجبور شدند مصر ر ا به حال خود رها کرده بگریزند.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=316}}</ref>
خط ۱۱۶:
بدین ترتیب در سال ۴۵۴ پ.م. شورش مصر که شش سال به طول انجامیده بود به پایان رسید و مصر دوباره یکی از ساتراپ نشینهای ایران شد، فقط ناحیه دلتای غربی که امیرتائیوس یکی از رهبران شورش موفق شد موضع خود را کماکان حفظ کند، زیرا در ناحیه باتلاقی وسیعی مستقر شده بود که نمیتوانستند او را بگیرند.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=316}}</ref>
اکنون شرایطی به وجود آمده بود که اجازه میداد ایرانیها از هر جهت شاد و خشنود باشند. زیرا پیروزی بزرگی در مصر بدست آورده بودند و به راستی هم سرزمین کرانه رود نیل تا پایان قرن پنجم پ.م. آرام و بی دغدغه بود. یک مهر استوانهای ساخته شده از سنگ یمانی در سواحل شمالی دریای سیاه یافتهاند، حاوی کتیبهای است از خط میخی و نیز تصویری از اردشیر اول که تاج بزرگی از طلا بر سر دارد، یک تیر و کمان بر پشتش، و نیزهای در دست. وی تعداد سه نفر اسیر را به راه میبرد که دستهایشان پشت سرشان بسته
بغبیش در سال ۴۵۴ پ.م. به سوریه بازگشت و آرسامِس به سمت ساتراپ جدید مصر منصوب شد. ظاهراً وی نواده داریوش اول بود. طبق اطلاعات داده شده از سوی منابع یونانی، وی تا سال ۴۳۲ پ.م. در پست خود باقی بود. در پاپیروسهای آرامی از ناحیه الفانتین ذکر شده که آرسامِس از ۴۲۸ تا ۴۰۸ پ.م. ساتراپ مصر بود. اسناد بالی نیز که تاریخشان به ۴۲۳ تا ۴۰۳ پ.م. مربوط میشود، اشراه دارند که شاهزاده آرسامِس ساتراپ
طبق نظر درایور نامههای اشاره شده از آرسامس مربوط میشود به دورهای بین ۴۱۱ تا ۴۰۸ پ.م. هنگامی که آرسامس در مصر نبود و مقیم شوش و بابل بود که نشان میدهد احتمالاً آرسامس نزد شاه
احتمالاً تاریخ نامهها مربوط به نیمه پنجم قرن پیش از میلاد میشود. هنگامی که مصر سر بر شورش زد سیزده تن از گاردهای سیسیلی (خدمتکارهایی که در خاندانهای شاهی و یا خانوادههای اشراف و نجبا خدمت میکنند) که متعلق به آرسامس بوده و در سربازخانهها منزل داشتهاند به دژ فرار نکردند و در نتیجه توسط شورشیها دستگیر شدند. ممکن است این بخش از اطلاعات مربوط به آثار دیودوروس باشد. وی اظهار داشته پس از جنگ پاپرمیس، ایرانیها به بخش استحکامات ممفیس گریختند که دژ سفید نام داشت. نمیتوان از نظر دور داشت که آثار دیودوروس که به نامههای آرسامس اشاره میکند، منظورش همان دژ یادشده باشد. به هر حال نمیشود به طور مطلق این نظر را پذیرفت زیرا در نامههای یاد شده ممکن است منظور از لفظ دژ، همان الفانتین یا دژ دیگری در مصر بوده باشد.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=318-319}}</ref>
پس از داریوش اول، شاههای ایرانی کمتر توجهی به امور داخلی مصر داشتند. در مرکز سنگتراشیهای وادی حمامات فقط تعداد اندکی کتیبه میتوان یافت که مربوط به پادشاهی اردشیر اول باشد؛ ولی از سوی دیگر جامهای سفالینه سنگی فراوانی یافت شدهاند که با خط هیروگلیف نام اردشیر اول بر آن نقش
== شورش بغبیش ==
به زودی پس از سرکوب شورش مصر (حدود ۴۵۰ پ. م) یکی از
بغبیش موفق شد دو بار سپاهیهای شاه را شکست دهد. بعد از آن (احتمالاً در ۴۴۹ پ.م. هنگامی که ناوگانی از آتن به رهبری کیمون به قبرس حمله برد)، وی با اردشیر آشتی کرد و کارشان به صلح مطلوبی رسید. وی مقام خود را به عنوان ساتراپ حفظ کرد. اما پس از چندی در ۴۴۵ پ.م. فرزندش زاپیروس از شاه بزرگ روی برگردانید و به آتن گریخت که مورد استقبال شایانی واقع شد. چندی بعد هنگامی که او به خدمت نیروهای آتنی درآمد، ناگهان از میان رفت و ناپدید شد.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=321}}</ref>
خط ۱۴۲:
این دو جنگ، آخرین جنگهای ایران و یونان به بشمار میآیند. آتنیها با کمک متحدهای خود این حق را داشتند که خود را فاتح بشمار آورند؛ ولی پس از دهها سال جنگ طاقت فرسا، هر دو طرف این مسئله را درک کردند که قادر نیستند نتایج مورد انتظارشان را از راه نظامی بدست آورند. آنها میدانستند زمان آن فرا رسیده که بین خود صلحی برقرار کنند. بدین ترتیب پس از یک مدت طولانی جنگهای خونین، نزاع و درگیری بین ایران و کشورهای یونانی به پایان رسید، دوره طولانی که هر دو طرف متخاصم هم پیروزیهایی بدست آوردند و هم متحمل شکستهایی شده بودند. ظاهراً اشراف ایرانی به این نتیجه رسیده بودند که سیاست ایران نسبت به یونان بایستی تغییر کند. در هر صورت بنابر آنچه دیودوروس گزارش داده، بغبیش و آرتابازوس یعنی ساتراپ داسیلیوم به آتنیها اطلاع دادند که اردشیر مایل است یک پیمان صلحی با آنها منعقد کند. از آن طرف پس از مرگ کیمون، در آتن قدرت به دست حزب طرفدار صلح افتاده بود که رهبر آن هم پریکلس بود. آتنیها دیگر به جنگ علاقهای نداشتند و امیواری خود را برای صلح با ایرانیها ابراز داشتند. هنگامی که در مجمع مردمی آتن این مسئله مورد بحث قرار گرفت که اکنون چه باید کرد، رهبران طرفدار جنگ و اکثریت سپاه در قبرس بودند و بنابراین نتوانستند در بحث مورد نظر شرکت کنند.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=330}}</ref>
پریکلس اظهار تمایل کرد که مسئله صلح را رو به راه کند، مشروط بر آنکه با اسپارتا قطع رابطه شود و با مردم آن یعنی لاسهدائیمونیها آماده جنگ شوند. از همه اینها گذشته، آتنیها در رابطه با متحدین خود گرفتار مشکلات فراوانی شده بودند. اتحادیه دلیان که در اواسط قرن پنجم پ.م. حدود دویست عضو داشت، در اول کار برای این تشکیل شد که کشورهای یونانی با یکدیگر به جنگ با ایرانیها ادامه دهند؛ ولی هرچند که در آغاز آتن، فقط یک حالت برتری و رهبری داشت ولی به تدریج بر تمام متحدان خود تسلط پیدا کرد. در عین حال آتنیها شروع کردند که تسلط و فرمانروایی بر یونانیهای آسیای صغیر را به این بهانه که شما یونانیها تسلیم ایرانیها شده بودید، تثبیت نمایند. بدین ترتیب، بسیاری از یونانیها مجبور شدند که به اتحادیه یاد شده بپیوندند. این بود که ناوگان کشتیرانی بزرگی به رهبری پریکلس به سوی نواحی ساحلی دریای سیاه رهسپار شد و بسیاری از شهرها را وارد اتحادیه دلیان کرد. در سال ۴۵۴ پ.م. آتنیها خزانه اقتصادی اتحادیه را از دلوس به آتیکا بردند و ذخیره وجوه آن را صرف نیازهای داخلی خود کردند. بدین ترتیب اتحادیه دلیان تبدیل شد به امپراطوری دریاییی آتن و تمام متحدان سابق این اتحادیه تبدیل شد به اتباع پیرو آتن. بر اثر گذشت ایام شهرهای یونانی آسیای صغیر و جزایر دریای اژه خیلی بیش از آنچه از دست مهاجمهای ایرانی رنج میبردند، از دست نجات دهندهها یونانی رنج بردند. از تجربههای تلخ دهها سال جنگ و آشوب یونانیهایی که سابقاً زیر سلطه ایرانیها بودند به خوبی دریافتند که شعارهای این نجات دهندگان یونانی تماماً پوچ و تو خالی
تمام این رویدادها بعلاوه این حقیقت که جنگ با ایرانیها، عاقبتی نخواهد داشت، آتنیها را مجبور کرد که با شاه بزرگ از درِ صلح در آیند؛ بنابراین در سال ۴۴۹ پ.م. تصمیم بر این گرفته شده که ناوگان آتنی از مصر و قبرس بازگردانده شود و بعد از آن هیئتی به شوش اعزام شود تا با ایران پیمان صلح منعقد کنندو کالیاس با تجربهترین سیاستمدار آتنی ریاست این هیئت را بر عهده داشت. کشورهای یونانی که متحد آتن بودند نیز سفیرهایی اعزام داشتند. در همان سال یعنی ۴۴۹ پ.م. یک قرارداد صلح بین ایران از یک طرف و اعضای اتحادیه دلیان از طرف دیگر منعقد شد. این صلح کالیاس نام داشت.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=332}}</ref>
کالیاس آماده بود که مدیترانه را به ایرانیها واگذارد، قبرس را تخلیه کند، وعده داده بود که دیگر در امور مصر دخالتی نکند. در عوض، ایرانیها نفوذ آتنیها در آسیای صغیر را به رسمیت بشناسد و ادعای ایرانیها بر مالکیت شهرهای یونانی آسیای صغیر منسوخ شود، شهرهایی که همان موقع هم تازه تحت کنترل آتنیها بودندو ولی ایرانیها نمیتوانستند با محدودیت نفوذشان در آسیای صغیر موافقت کنند زیرا حقوق آنها از میان میرفت و این مسئله مغایر قدرت پادشاه ایران بود. به هر حال ایران از این نظر خواهان صلح بود که در آن زمان هنوز امیرتائوس مخالفت خود را با نفوذ ایرانیها در مصر ادامه میداد. بعلاوه آنها مایل بودند که قبرس و بسیاری از شهرهای یونانی، آسیای صغیر را پس بدهند از این نظر که آنها هیچ مالیاتی نمیپرداختند و امیدی هم نبود که در آینده بپردازند. هر دو طرف متمایل به صلح بودند و در نتیجه این توافق حاصل شد: شهرهای یونانی آسیای صغیر رسماً زیر سلطه فرمانروایی شاه بزرگ باقی ماندند، ولی در پارهای موارد دریافت مالیات حق آتنیها محسوب میشد. مبلغ و میزان مالیات نیز به همان اندازهای بود که به ایرانیها پرداخت میگردید. بعلاوه به آتن این حق داده شده بود که بر پارهای از شهرها فرمانروایی کنند ولی بر خلاف گزارشی که پلوتارک
مطابق شرطهای این پیمان، سپاه ایران به فاصله مدت یک روز اسب سواری اجازه نداشت در سواحل دریای اژه مستقر شود. بعلاوه کشتیهای ناوگان ایرانی اجازه نداشتند که بین فاسلیس تا جنوب و ناحیه کیانائی تا شمال کشتی رانی کنند یعنی اجازه نداشتند که در آبهای بین بسفُر تا جنوب و ناحیه کیانائی تا شمال و مدیترانه در جنوب رفتوآمد کنند. بدین قرار نواحی دریای اژه و پرپونتیس در حقیقت به دست آتنیها افتاد و هر چند که در پیمان ذکری از این مسئله به میان نیامده بود، ولی آتنیها اجازه نمیدادند که شهرهای یونانی تحت کنترل آنها برای خود استقلالی داشته باشند، هر چند که طبق پیمان، شهرهای یونانی میتوانستند داوطلبانه به امپراتوری هخامنشی ملحق شوند و آتن حق مخالفت نداشت. پارهای از مناطق در امتداد ساحل که قبلاً بخشی از اتحادیه دلیان را تشکیل میدادند (اسمیرنا، جرجیس و پارهای شهرهای پروپونتیس) تحت نفوذ ایرانیها کماکان باقی ماندند. با این قرار پیمان صلح کالیاس منطقه نفوذ هر دو طرف را تعیین کرد.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=333}}</ref>
خط ۱۵۴:
در خلال قرن سوم پیش از میلاد، متن پیمان صلح در «مجموعه فرامین» وارد شده بود توسط کراتروس که در بیوگرافی کیمون به دست ما رسید از نوشتههای پلوتارک است. بنابر گزارش کراتوروس متن پیمان به زبان آتیکا نوشته نشده بود بلکه به زبان یونی بود که در سال ۴۰۱ پیش از میلاد مورد استفاده قرار گرفت. این مسئله باعث شد که مورخ باستانی تئوپومپوس صلح کالیاس را یک ابتکار و ساخته و پرداخته آتنیها بداند؛ و بسیاری از مورخان معاصر نیز همین نظر را دارند. این مورخان همچنین بر این باور هستند که توسیدیدس نخستین کسی نبود که به این پیمان اشاره کرد بلکه نخستین اشاره از جانب ایزوکراتس بود که در سال ۳۸۰ پ.م. یک سخنرانی ایراد کرد و در حقیقت هفتاد سال بعد از انعقاد پیمان به این پیمان اشاره نمود.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=333-334}}</ref>
مسافرت کالیاس به شوش مورد تأیید هرودوت نیز قرار
این حقیقت که توسیدیدس در مقدمه کوتاهش در این زمینه خاموش ماندهاست، دلیل بر آن نیست که چنین پیمانی اصولاً وجود
دموستن چنین نوشت که مردم آتن به خاطر شرایط پیمانی که کالیاس به آن رضایت داده بود، تقریباً او را به مرگ محکوم نموده بودند. در سال ۴۴۷ پ.م. وقتی کالیاس وظیفه خود را به انجام رسانید، اقدامهای قانونی علیه وی آغاز شد، به وی تکلیف کردند که مبلغ ۵۰ قنطار به عنوان جریمه بپردازد یعنی معادل همان مبلغی که به عقیده پارهای از آتنیها از شاه بزرگ دریافت کرده بود. در همان زمان چند تن از دوستان پریکلس که داماد کالیاس بود، رسماً به این متهم شدند که هواخواه ایرانیها هستند. طبق نظر مایر صلح کالیاس یک پیمان شفاهی بود. مراسم تشریفاتی رسمی در این زمینه صورت نگرفت و بدین ترتیب یک متن نوشتاری بر روی اوراق در مورد این صلح در آتن وجود نداشت. این مسئله در
پس از گذشت ۶۰ سال از صلح کالیاس برای آتنیها باعث افتخار گردید؛ ولی این افتخار در حقیقت با قیاس به گذشته بود، زیرا پیمان دیگری که مدتها بعد آتنیها با اردشیر دوم منعقد کردند، در نظر آنها بسیار نامطلوب تر بود. در این هنگام بود که خطیبهای یونانی شروع به ستایش از صلح کالیاس نمودند. مثلاً ایزوکراتس اظهار داشت که آتنیها مانع آن شدند که شاه ایران از دریای اژه استفاده کند و نیروی او را محدود نمودند. دقیقاً در همین زمان بود که یکی از مواد پیمان صلح به عنوان نوعی تبلیغ فاش و ارایه شد، ولی تئوپومپوس آنرا جعلی خواند.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=335}}</ref>
پس از انعقاد پیمان صلح کالیاس، آتنیها بر آن شدند تا زخمهای گذشته خود را مرهم نهند، هم از نظر خسارت انسانی و هم از نظر امور اقتصادی، صدماتی که جنگهای درازمدت بر آنها وارد کرده بود. اکنون دورانی آغاز شده بود که تقریباً برای مدت دو دهه ادامه یافت، در خلال این مدت نیروهای طرفین برابر هم بودند، از سوی دیگر امکانات فراوانی برای بازرگانی مسالمت آمیز و بدون مانع، فراهم شده بود و همینطور هم برای رشد اقتصادی، صلح یاد شده هم موقعیت فنیقیها را به ویژه در قبرس مستحکم نمود. مثلاً منطقه ایرالیون که در گذشته در دست یونانیها بود، به دست شاه فنیقی شهر کیتیون افتاد. در سالامیس واقع در قبرس که در سابق شاههای
== سیاست تفرقهاندازی ==
از اواخر سالهای ۴۰ سده ۵ پ. م ساتراپهای ایرانی شرق آسیای صغیر دوباره اما با احتیاط، به فکر دست یابی به سواحل غربی افتادند. در ۴۴۰ پ. م پیسولتس، ساتراپ لیدی، خواست که جزیره ساموس را در دریای اژه دوباره برای شاه تصرف کند، اما عقبنشینی کرد. یک بار دیگر در ۴۳۰ پ. م پیسرتنس در حمایت از اشراف کولوفن دست به اقدامی مشابه زد. اما در ۴۴۷ پ. م پاخس، سردار آتنی موفق به برگرداندن حکومت به آتنیها شد.<ref>{{پک|رجبی|1386|ک=اردشیر درازدست|ج=2|ص=327-329}}</ref>
شورشهای مداوم مردم کشورهای تابع ایران، همراه با شکستهای نظامی و نیز طغیان ساتراپها با کمک سربازهای مزدور یونانی صورت میگرفت، اردشیر اول و جانشینهایش را مجبور ساخت تا در سیاستهای خود نسبت به یونان تغییری اساسی ایجاد نماید. سیاستمدارهای ایرانی که به خوبی با امور مربوط به یونان آشنا بودند، به خوبی میدانستند هنگامی که یونان یکپارچه نباشد، برای امپراطوری ایران تهدیدی
اصولاً پراکندگی یونان مربوط میشد به مسائل سیاسی کشورهایی که حکومت اولیگارشی (تحت نظر متنفذین) داشتند و گرایش آنها به سوی اسپارتا بود، دسته دیگر حکومتهایی بودند دموکراتیک که آنها همگی به آغوش آتن پناه برده بودند. درگیریهای سیاسی بین آتن و اسپارتا کاهش نیافته بود. دو متحد اسپارتا یکی کورینت و دیگری مگا را رقیب تجاری آتن بودند، آنها با مشاهده قدرت گرفتن آتن به اسپارتا اصرار میورزیدند تا با آتن از در جنگ درآیند. در سال ۴۳۱ پیش از میلاد، سرانجام اتحادیه پلوپونسوسیها دست به جنگ زدند، جنگی که رضایت خاطر کامل ایران را فراهم ساخت. این جنگ تحت رهبری اسپارتا اتحادیه پلوپونسوسیها را علیه امپراتوری دریایی آتن وارد جنگ کرد. این جنگ یکی از مخربترین رویدادهای یونان باستان
هنگامی که جنگ آغاز شد در کشورهای گوناگون یونان گسترده جربحث بین حزبهای دموکرات و اولیگارشی آغاز شد و نمایندهای این دو حزب، به ترتیت گرایش هر حزب به کشور مربوطه، به اسپارتا و آتن رفتند و از آن کشورها خواستند تا با اعزام نیرو، رقیب را شکست دهند.<ref>{{پک|داندامایف|1389|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=338}}</ref>
خط ۱۷۸:
== اخلاق و صفتها ==
در عهد اردشیر اول، دورهای شکوفا، توأم با عظمت و قدرت برای شاهنشاهی هخامنشی
== مرگ ==
خط ۱۸۶:
== آثار ==
کتیبه اردشیر در تخت جمشید که به دو زبان فارسی باستان و اکدی است، متن فارسی باستان آن یازده سطر است و مشتمل بر ستایش اهورامزدا، معرفی شاه، شرح بنایی که خشایارشا آغاز کرده بود و به وسیله اردشیر به پایان رسید، است.<ref>{{پک|جعفری دهقی|۱۳۹۱|ک=بازشناسی منابع و مآخذ تاریخ ایران باستان|ص=۸۸}}</ref> فعالیت سازندگی اردشیر شامل کامل کردن عمارت سریر (عمارت ۱۰۰ ستونه) پروژه پرسپولیس بود که توسط پدرش آغاز شد. سنگ نبشته فارسی باستان و اکدی بر روی سنگ مرمر پیدا شده که این حقیقت را ثبت
{{سنگنوشته A1Pa}}
|