'''عبداللطیف البغدادی''' ({{lang-ar| موفق الدین محمد عبد اللطیف بن یوسف البغدادی}}؛ ۵۵۷ در [[بغداد]]– ۶۲۹ هـ در بغداد) فیلسوف،ادیب،[[پزشک]]، [[پزشکی در جهان اسلام|طبیب]] و [[همهچیزدان]]، نویسنده، [[تاریخنگاری|تاریخنگار]]، [[مصرشناسی|مصرشناس]] و [[سیاح]] اهل [[بغداد]] بود. او کتابی به نام ''الطب قرنمن 6الکتاب و 7السنة'' هجریدارد.
نام او ابو محمّد و کنیهاش ابن لباد و به موفق الدین شهرت داشت. او را به سبب کوچکی و چین و شکست چهرهاش، مطَّجن (برشته شده در تابه) و یا به تصحیف مَطْحن ( مطحر) نیز لقب دادند . خاندان او اهل موصل بودند ولی عبداللطیف در بغداد بدنیا آمد و به همین سبب به بغدادی مشهور شد. جزئیات زندگی و حوادث آن را می توان از خلال زندگی نامه خود نوشت او که با عنوان «سیره« برای پسرش نوشته و نیز کتاب ''ألافاده و الاعتبار'' که به گزارش درباره مشاهداتش از مصر و حوادث آن زمان پرداخته، می توان دریافت. کتاب تاریخ عبداللطیف که مشتمل بر سیره (= زندگی نامه خود نوشت او) بود، ظاهراً باقی نمانده است. اما ابن ابی اصیبعه مختصری از آن را در کتابش، ''طبقات الاطباء'' گزارش کرده است. سایر معاصران عبداللطیف از جمله جمال الدین قفطی و شمس الدین ذهبی نیز به حوادث زندگی او توجه داشته اند. این آثار مشتمل بر حوادثی مرتبط با خلیفه ناصر لدین الله ( متوفی 622 )و ایوبیان، خوارزمشاهیان و مغول است. همه این اسناد، زندگی نامه عقلانی عبداللطیف، مراحل تحصیل و آثاری که در اختیار داشته و مواجهة او نسب به قدماء را نشان می دهد.
عبداللطیف در 557 در بغداد به دنیا آمد. پدرش یوسف، متبحر در حدیث، علوم قرآنی و اصول بود، اما از علوم عقلی بهره چندانی نداشت. عبداللطیف شافعی مذهب بود و به دستور پدرش نخست به تعلیم علوم رسمی اسلامی از قبیل حدیث، نحو، علم اللغه و فقه پرداخت . سپس به فلسفه، علوم طبیعی، طب، و کیمیا متمایل شد. او به مطالعه آثار ابن وحشیه<sup>*</sup>، جابر بن حیان<sup>*</sup>، ابن سینا<sup>*</sup>، غزالی<sup>*</sup> و سهروردی<sup>*</sup> پرداخت. اماکیمیاء را نوعی ضلالت یافت و از آن فاصله گرفت.کیمیا به نظر او نمیتوانست دانشی در شمار ریاضیات، علم معادن، جانورشناسی و گیاه شناسی باشد. شاهدش هم آن بود که قدماء (= فیلسوفان مشهور یونان) هیچ گاه از آن صحبت نکرده بودند. کیمیاء به نظر او دانشی مشکوک بود که در کمین نسلهای محققان است.
بغدادی همچنین مطلوب خود را در آثار ابن سینا و سهروردی نیافت و از آنها روی گرداند. او در جستجوی معلم فلسفهای که مشکلات او را درباره آثار ابن سینا بگشاید، به اطراف جهان اسلام سفر کرد. عبداللطیف اقامتهای کوتاه و بلند در شهرهای موصل، حلب، دمشق، مناطقی از آسیای صغیر و نیز قاهره داشت. این مسافرتها 45 سال به طول انجامید. قاهره هدف اصلی او در ماجراجویی علمی بود، در آنجا بود که عبداللطیف سرانجام ارسطو و فلسفهاش را کشف کرد. او به لزوم بازگشت به منابع یونانی معتقد بود و میان تعالیم متأخرین و قدماء (= فیلسوفان یونان) تفاوت عمیقی حس میکرد. تفکر عبداللطیف از این جهت قابل مقایسه با ابن رشد<sup>*</sup> در غرب جهان اسلام است که خواستار نفی تفکر ابن سینا و رجوع به فلسفه ارسطو بود. عبداللطیف همان نقش ابن رشد را در شرق جهان اسلام ایفا کرد. البته آثار در دسترس او به هیچ وجه یونانی صرف نبود، عبداللطیف در جستجوی آثاری از تفکر یونانی بود که به فرهنگ اسلامی وارد شده و به نظر عبداللطیف اصیل میآمد. بغدادی از طریق ترجمههای عربی و شارحان ارسطو؛ ثامیسطیوس<sup>*</sup> و اسکندر افرودیسی<sup>*</sup> با ارسطو آشنا شد. همچنین به اهمیت فارابی<sup>*</sup> و آثارش پی برد. به اعتقاد وی فارابی از جهت تبعیت از ارسطو، جایگاه خاص و مهمی داشت و عبداللطیف به همین سبب در برخی از آراء از او پیروی کرده و نظر فارابی را بر دیگران ترجیح داده است. بغدادی معتقد بود که برخلاف فارابی، ابن سینا فلسفه را از مسیر اصلی خود خارج کرده و به حاشیه برده است.
عبداللطیف در دوران جوانی به تدریس قرآن و علوم سنتی اسلامی در مدارس مهم زمان خود، مانند مسجد الازهر در قاهره، مسجد الاقصی در اورشلیم، عزیزیه در دمشق، و در حلب مشهور بود. تصور او چنین بود که که نه تنها علوم اسلامی با علوم قدماء در تعارض نیست بلکه آگاهی از روش تجربی تحقیق در علوم، زمینه را برای محققان در علوم قرآنی را فراهم میکند. به همین ترتیب او منتقد فخر رازی بود و معتقد بود که چون او چیزی از زبان و روش علوم و بویژه طب، نمیداند، حتی نباید به تفسیر قرآن اقدام کند .
او با بسیاری از بزرگان روزگار از حاکمان، فلاسفه و طبیبان مرتبط بود که از جمله می توان به صلاح الدین ایوبی<sup>*</sup> و وزیران او عماد الدین کاتب اصفهانی<sup>*</sup> و قاضی فاضل ( ابو علی عبدالرحیم بن علی لخمی، بیسانی<sup>*</sup>) اشاره کرد. همچنین عبداللطیف با کسانی مانند ابو نجیب سهروردی<sup>*</sup>، شهاب الدین سهروردی<sup>*</sup>، ابن میمون<sup>*</sup> معاصر بود. نخست تحصیلاتش را با ابو نجیب- صوفی مشهور- آغاز کرد و گفته می شود که از او خرقه گرفته است. در جوانی و در قاهره با ابن میمون ملاقات کرد و او را در طب صرفاً مقلد جالینوس و در کلام ناتوان دید. اگرچه عبداللطیف نسبت به آراء و آثار شهاب الدین سهروردی، بی مری ورزید اما گفته می شود که سهروردی در بغداد بر جسد او نماز خوانده است عبداللطیف در سال 629 در بغداد از دنیا رفت.