== پیشینه ==
عمعق در حدود سال ۴۴۰ هَهـ.ق. در بخارا زاده شد و پس از مهارت در شعر و ادب به سمرقند رفت و به دربار [[آل خاقان]] راه یافت و در نزد پادشاهان این دودمان تقربی تمام پیدا کرد؛ و از سلجوقیان با [[سنجر]] نیز رابطه داشت؛ و از شاعران [[ماوراءالنهر]] با [[رشیدی سمرقندی]] در دربار آل خاقان بسر میبرد و این دو شاعر با هم مناقشاتی داشتند. انوری شاعر نیز معاصر عمعق بود و به استادی وی در شعر مقر است. عمعق را پسری بود به نام حمیدی یا حمید یا حمیدالدین که برخی میگویند وی نیز شاعر بود و با سوزنی مهاجات داشت. عمر عمعق را فزون بر صد سال نوشتهاند و درگذشت او باید در حدود سال ۵۴۲ یا ۵۴۳ هَ.ق. باشد.
او نه تنها به لفظ ملقب به امیر الشعرا است، بله، به معنای [[فئودال|فئودالی]]، واقعاً شایسته چنین منصبی بود و همه شاعران دربار [[ایلگ خان]] را در بخارا به تجلیل و تکریم خود وامیداشت. در پرتو عنایات امیری که مخدومش بود، مال و منال و بردگان بیشمار به دست آورد.
از اشعار اوست:
{{شعر}}
{{ب|خیال آن صنم سروقدسروقدّ سیمذقن|بخواببه دوشخواب، دوش، یکی صورتی نمود بمنبه من}}
{{ب|هلالوار رخ روشنش گرفته خسوف|کمندوار قد راستش گرفته شکن}}
{{ب|نه نزدنزدِ عارض گلرنگ او نشانهٔ گل|نه گردگِردِ سینهٔ سیمین او نسیم سمن}}
{{ب|سمنشسمنْش سوخته و ریخته گلشگُلش در گلگِل|یکی ز دوددودِ دریغ و یکی ز بادبادِ محنمِحَن}}
{{ب|رخی که بود چو جانجانِ فریشته رخشان|ز خاک و خون شده همچون لباس اهریمن}}
{{ب|شهیدوار به خون اندرون گرفته مقاممُقام|غریبوار بخاکبه خاک اندرون گرفته وطن}}
{{ب|یکی سرشک و هزاران هزارهزارانهزار درد و دریغ|یکی دریغ و هزاران هزارهزارانهزار گرمکُرم و حزنحَزَن}}
{{ب|گسسته بر رخ بیجادهگون طویلهٔ در|گرفته در عرق گوهرین عقیق یمن}}
{{ب|چه گفتگفت، گفت دریغا امید من که مرا|غلط فتاد چنین در وفا و مهر تو ظن}}
{{ب|گمنگمان نبرده بدمبُدم من که تو بدین زودی|صبوروار ببندی ز یاد بنده دهن}}
{{ب|هنوز نرگس سیراب من ندیده جهان|هنوز سوسن آزاد من ندیده چمن}}
{{ب|هنوز ناچدهناچِده از بوستان من کس گل|هنوز ناشده سیر این لبان من ز لبن}}
{{ب|کنار پر گل من رفته در کنار زمین|تو در کنار سمن سینگان سیم بدنسیمبدن}}
{{ب|بنفشه موی مرا خاک برگشاده گره|تو با بنفشه عذارانبنفشهعذاران گره زده دامن}}
{{ب|همان کسم که بدیبُدی صورتم جمالجمالِ بهار|همناهمان کسم که بدیبُدی عارضم نگارنگارِ ختن}}
{{ب|همان کسم که مرا هر کههرکه دیدییی گفتی|سهیل مشکن موییمشکنموییّ و ماه زهرهذقن}}
{{ب|کنون بزیربه زمینزیر زمینم چو صد هزارصدهزار غریب|گرفته این تن مسکین من بگلبه گِل مسکن}}
{{ب|ز خاک و خشت همی کردههمیکرده بستر و بالین|ز درد و حسرت کرده آزاراِزار و پیراهن}}
{{ب|چو چشمهایچشمهای یتیمان ز آب دیده لحد|چو جامههای شهیدان ز خون دیده کفن}}
{{ب|نه کس بیارد روزی ز روزگارم یاد|نه کس بگردد روزی مرا بپیرامنبه پیرامَن}}
{{ب|بزیربه زیر خاک فراموش گشته بر دل خلق|ستم رسیده ز جور زمانهٔ ریمن}}
{{ب|گرفته یاد تراتو را دوستوار اندر دل|نهاده عهد تراتو را طوقوار در گردن}}
{{ب|گذاشتیم و گذشتیم و آمدیم و شدیم|تو شاد زی و بکن نوش بادهٔ روشن}}
{{پایان شعر}}
|