زال: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Kamranazad (بحث | مشارکتها) − رده:شاهنامه (هاتکت) |
|||
خط ۱:
{{ Infobox
| bodystyle =
| bodyclass = vcard
| titlestyle =
| title =
| abovestyle = background: #CD853F
| aboveclass = fn org
| above = زال
| imagestyle =
| captionstyle =
| image =
[[پرونده:Rudaba.JPG|بیقاب|وسط]]
خط ۱۵:
| headerstyle = background: #F0E68C
| labelstyle =
| datastyle =
| header1 = پهلوان شاهنامه
سطر ۵۶ ⟵ ۵۵:
| header14 =
| label15 = تولد
| data15 =
| label16 = مرگ
| data16 =
| label17 = فرزندان
| data17 =
| label18 =
| data18 =
}}
سطر ۸۴ ⟵ ۷۸:
{{ب|نهادند بر کوه و گشتند باز|برآمد برین روزگاری دراز}}
{{پایان شعر}}
روابط میان ایران و زابل از دوران [[فریدون]] و [[نریمان]]
منوچهر مشتاق بود از چند و چون جریان زال و علت طرد و پرورش او توسط [[سیمرغ]] را از زبان [[سام]] بشنود و سام همه واقایع را بر منوچهر عرضه داشت آنگاه منوچهر از ستارهشناسان و [[موبدان]] خواست تا آیندهٔ زال را پیشبینی نمایند. منجمان از روی علائم، زال
=== حکمرانی زال در زابل ===
زال به همراه پدر و گردان زابلی که به [[ایران در شاهنامه|ایران]] رفته بودند به زادگاهش
زال آنگاه از سرنوشت خویش پیش سام گلایه کرد که در کودکی بدور از کانون خانواده روزگار سختی گذرانده و اکنون که نیازمند کمک پدر هست نیز باید از او دور باشد. سام گفت هر چه گویی سزاست و هر چه در دل داری بگو که ستارهشمار این چنین اختر تو را
{{شعر}}
{{ب|کسی کاو ز مادر گنهکار زاد|من آنم سزد گر بنالم ز داد}}
{{ب|ز گل بهرهٔ من بجز خار نیست|بدین با جهاندار پیکار نیست}}
{{پایان شعر}}
چون زمان حرکت سپاه سام به گرگساران و [[مازندران در شاهنامه|مازندران]] سر رسید زال و سام یکدیگر را برای خداحافظی در آغوش گرفتند آنگاه سام گفت: اینک برگردد و شادمان به جانب
== ازدواج زال ==
زال از معدود حکمرانان شاهنامه است که از دوران نوجوانی و پیش از ازدواج به حاکمیت رسید و اینک
زال و جنگجویان همکیش او در یکی از همین دورهگردیهای همراه با شکار و تفرّج از زابل به نزدیک مرزهای کشور کابل که هر ساله باج و ساوش را به سام میپرداخت رسید. بر کابل شخصی [[مهراب کابلی|مهراب]] نام از نژاد [[ضحاک|ضحاکتازی]] حکومت داشت که یلی بود خوشتیپ و نیرومند اما بتپرست. مجلس بزم و سوری از جانب زال ترتیب یافت و در آن مجلس
{{شعر}}
{{ب|پس پردهٔ او یکی دخترست|که رویش ز خورشید روشنترست}}
{{ب|ز سر تا به پایش به کردار عاج|به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج}}
{{پایان شعر}}
زال که ندیده عاشق رودابه گشته بود لحظهای از اندیشه او فارغ نشد. روز بعد [[مهراب کابلی|مهراب]]
رودابه سخنان میشیند
{{شعر}}
{{ب|لب سرخ رودابه پر خنده کرد|رخان معصفر سوی بنده کرد}}
سطر ۱۱۴ ⟵ ۱۰۸:
{{ب|که هر روز یاقوت بار آورد|برش تازیان بر کنار آورد}}
{{پایان شعر}}
===رفتن کنیزکان رودابه بدیدن زالزر===▼
نوروز، اوّل ماه فروردین پنجتن از ندیمههای رودابه تن را به عطر و بوی گلها پیراسته از لب رودبار دستهگلهای بهاری چیده شاد و خندان رو بجانب اردوی زال نهادند. زال از دور بر تخت نشسته ایشان را دید از خادمان پرسید این گلپرستان کیانند. گوینده گفت ایشان از پرستندهگان (ندیمان) رودابه هستند از کاخ [[کابل در شاهنامه|کابل]] میآیند. زال پیاده به استقبال آنان رفت نزد ایشان که رسید از کهتر خویش، ترک گلرخ نام (ریدک) و نوجوان تیر و کمان خواست تا مرغی را در آنسوی رود شکار کند. گلرخ تیر بر زه نهاد و به زال داد و زال تیر را رها کرد و خشیشار از پرواز باز ماند و در آب افتاد، آنگاه به گلرخ گفت که با قایق آنسوی رود رَوَد شکار را بیاورد.▼
▲=== رفتن کنیزکان رودابه بدیدن زالزر ===
کنیزکان رودابه از فرصت استفاده نموده به گلرخ نزدیک شدند تا اطلاعات مفصل از این تیرانداز بدست آورند، یکی پرسید این پهلوان پیلتن را نام چیست و شاه کدام کشور و انجمن است که اینگونه در تیر انداختن مهارت دارد. گلرخ گفت زینگونه از این شاه یاد مکن که او شه '''نیمروز''' است و فرزند سام، او را شاهان دستان خوانند. پرستندهٔ دیگری گفت چهگویی ماهی که در کاخ [[مهراب کابلی|مهراب]] هست که از شاه تو برتر است، پرستندهگان دیگر وصف و جمال رودابه را نزد گلرخ بیان کردند به امید آنکه زال را به رودابه نزدیک نمایند. گلرخ در جواب گفت که خوب است جفت ماه، مِهر رخشان باشد. آنگاه سخن از اوصاف مردان، شریک زندگی، تولید نسل به میان آمد. گلرخ از پرستندهگان جدا گشت با صیدش نزد زال آمد و زال پرسید چه گفتند که اینطور خندان و سیم دندان گشتهای؟▼
▲نوروز، اوّل ماه فروردین پنجتن از ندیمههای رودابه تن را به عطر و بوی گلها پیراسته از لب رودبار دستهگلهای بهاری چیده شاد و خندان رو بجانب اردوی زال نهادند. زال از دور بر تخت نشسته ایشان را دید از خادمان پرسید این گلپرستان کیانند. گوینده گفت ایشان از پرستندهگان (ندیمان) رودابه هستند از کاخ [[کابل در شاهنامه|کابل]] میآیند. زال پیاده به استقبال آنان رفت نزد ایشان که رسید از کهتر خویش، ترک گلرخ نام (ریدک) و نوجوان تیر و کمان خواست تا مرغی را در آنسوی رود شکار کند. گلرخ تیر بر زه نهاد و به زال داد و زال تیر را رها کرد و خشیشار از پرواز
▲کنیزکان رودابه از فرصت استفاده نموده به گلرخ نزدیک شدند تا اطلاعات مفصل از این تیرانداز بدست آورند، یکی پرسید این پهلوان پیلتن را نام چیست و شاه کدام کشور و انجمن است که اینگونه در تیر انداختن مهارت دارد. گلرخ گفت زینگونه از این شاه یاد مکن که او شه '''نیمروز''' است و فرزند سام، او را شاهان دستان خوانند. پرستندهٔ دیگری گفت چهگویی ماهی که
گلرخ (ریدک) شنیدهها را
زال به امید وصال به گلستان خویش خرامید تا استراحت نماید. بتان طراز به پیشواز آمدند نمازش بردند و زال از وجنات رودابه از ایشان پرسید و پیمان گرفت هیچگاه
▲گلرخ (ریدک) شنیدهها را باز گفت دل پهلوان شاد گشت و به او گفت برو به پرستندهگان [[رودابه]] بگو از گلستان خارج نشوند تا هدیه به آنان اهداء گردد. زال زر و دینار و پنج البسه زربفت به ایشان هدیه داد و توصیه کرد تا به کاخ مهراب بر میگردند پیام ایشان را به رودابه برسانند. ندیمهها با هدیه پیش رودابه باز گشتند زر و گوهر بهمراه پیام زال را برای رودابه باز گفتند. عقیدهٔ ندیمهها این بود که مأموریتشان را به نحو احسن به انجام رساندهاند و اینک شیر در دام افتاده است.
▲زال به امید وصال به گلستان خویش خرامید تا استراحت نماید. بتان طراز به پیشواز آمدند نمازش بردند و زال از وجنات رودابه از ایشان پرسید و پیمان گرفت هیچگاه هیچکدام دروغ نگویند و اگر دروغ گویند زیری پای فیلان انداخته خواهند شد. نخست لالهرخ پیش زال زمین را بوسه داد و گفت که کس در جهان نظیر او نخواهد زاد، رودابه سروی سر تا پا گل است سهیل یمن است. زال به او گفت اینک چاره چیست راه نزدیک شدن کدام است که همهٔ آرزوی من دیدن چهر رودابه است. پرستنده گفت اگر فرمان دهی شما را تا کاخ رودابه رهنمون خواهیم گشت و از اراده شما نزد او خواهیم گفت تا سر مشکبویاش را بدام آوریم.
{{شعر}}
{{ب|سر مشکبویش به دام آوریم|لباش زی لب پور سام آوریم}}
{{ب|خرامد مگر پهلوان با کمند|به نزدیک دیوار کاخ بلند}}
{{ب|کند حلقه در گردن کنگره|شود شیر شاد از شکار بره}}
{{ب|برفتند خوبان و
{{پایان شعر}}
==== رفتن زال به کاخ رودابه ====
[[File:Zal meets Rudaba.jpg|thumb|[[رودابه]] از
پرستندهگان خوشحال به کاخ
شب هنگام که تاریکی بر همه جا سایه گسترد پرستندهای بسوی زال بیرون جست پیش زال آمد تا او را تا به کاخ رهنمون باشد، چون زال به دیوار قصر نزدیک شد سیهچشم رودابه را دید و رودابه گیسوان خود را کمند ساخت تا معشوق بالا رود ولی زال کمندی بر کنگره دژ
{{شعر}}
{{ب|همی بود بوس و کنار و نبید|مگر شیر کاو گور را نشکرید}}
{{پایان شعر}}
در امتداد بوس و کنار، زال رو به رودابه کرد و گفت اگر از این وصلت [[منوچهر]] آگاه گردد راضی نخواهد شد و [[سام]] نیز خشمگین خواهد گشت امّا تا پای جان در این راه خواهم ایستاد. رودابه در جواب گفت به حکم داور و کیش خویش جز زال کسی بر من پادشاه نخواهد بود. مهرورزی تا سپیدهٔ سحر ادامه داشت تا اینکه صدای تبیره (طبل) از پردهسرا
== وعده موبدان به تولد رستم ==
عرف اجتماعی ایرانیان در دوره مزبور چنین بود که مشکلات زندگی را با طبقه مغان (موبدان و ردان) در میان میگذاشتند و از آیشان راه چاره میخواستند، زال در امر وصلت با دختری از نسل ضحاک دچار اشکال شرعی و هم سیاسی بود به همین خاطر موضوع را با [[موبد|موبدان]] مطرح نمود ولی انتظار داشت موبدان خلاف خواستهٔ او نظر ندهند و در صدد چارهای باشند تا ازدواج صورت پذیرد. عقیدهٔ زابلیان تفاوت ماهوی با عقاید ایرانیان داشت اما به سبب شرایط ویژه مجبور بودند از آئین ایرانیان پیروی و اصول آنرا مراعات نمایند.
زال پیش از نظر موبدان، نامهای هم به پدرش سام نوشت و
چون سام به نزد منوچهر رسید
وقتی که زال بر اردوی سام رسید همه او را به رای پدر ترغیب کردند اما زال همچنان استوار بر ارادهاش
== زال و سیمرغ ==
سطر ۱۵۸ ⟵ ۱۵۳:
== سرانجام زال ==
بعد از آنکه بهمن زابل را فتح میکند و فرامرز را میکشد زال را به اسارت گرفته و او را در غاری در البرز کوه زندانی مینماید در نسخه اصلی شاهنامه از سرنوشت زال پس از اسارت در غار البرز کوه سخنی بمیان نیامده است امّا در ملحقات شاهنامه
== تبارنامه ==
|