جلال‌الدین شاه‌شجاع: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Fatemibot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات ردهٔ همسنگ (۳۰) +مرتب+تمیز (۱۴.۹ core): + رده:زادگان ۱۳۳۳ (میلادی)
{{دیگر کاربردها}}
خط ۱:
{{دیگر کاربردها}}
{{جعبه اطلاعات پادشاهی
| نام = جلال‌الدین شاه شجاع
| تصویر =
| اندازه تصویر = 200px
| زیرنویس تصویر =
| دوران = [[۷۵۹ (قمری)|۷۵۹]] - [[۷۸۶ (قمری)|۷۸۶ قمری]] {{-}} [[۷۳۴]] - [[۷۶۳|۷۶۳ خورشیدی]] {{-}} [[۱۳۵۸ (میلادی)|۱۳۵۸]] - [[۱۳۸۴ (میلادی)|۱۳۸۴ میلادی]]
| تاجگذاری = [[۷۵۹ (قمری)|۷۵۹ هجری قمری]]{{-}}[[۷۳۴|۷۳۴ خورشیدی]]{{-}}[[۱۳۵۸ (میلادی)|۱۳۵۸ میلادی]]
| تفویض =
| تعمید =
| نام کامل =
| لقب = ابوالفوارس
| زادروز = [[۲۲ جمادی‌الثانی]] [[۷۳۳ (قمری)|۷۳۳ قمری]]{{-}}[[۲۷ اسفند]] [[۷۱۱|۷۱۱ خورشیدی]]{{-}}[[۱۸ مارس]] [[۱۳۳۳ (میلادی)|۱۳۳۳ میلادی]]
سطر ۱۷ ⟵ ۱۸:
| پیش از = [[قطب‌الدین شاه محمود]] و [[سلطان زین العابدین]]
| پس از = [[امیر مبارزالدین محمد]]
| شهبانو =
| همسر =
| همسر ۱ =
| همسر ۲ =
| همسر ۳ =
| کاخ =
| دودمان = [[مظفریان]]
| آواز سلطنتی =
| شعار سلطنتی =
| پدر = [[امیر مبارزالدین محمد]]
| مادر =ترکان قتلغ مخدومشاه، شاهدخت قراختایی
| فرزندان = [[سلطان زین‌العابدین]]٬، [[سلطان شبلی]]
| دین = [[اسلام]]
| امضاء =
سطر ۳۴ ⟵ ۳۵:
'''ابوالفوارس جلال‌الدین شاه شجاع''' از سلاطین [[آل مظفر]] و مشهورترین فرد از این خاندان است.
 
== زندگینامهزندگی‌نامه ==
وی در ۲۲ جمادی‌الثانی [[۷۳۳ (قمری)|۷۳۳ق]] / ۱۰ مارس [[۱۳۳۳ (میلادی)]] در [[اسلام|یزد]] متولد شد (تاریخ آل مظفر محمود کتبی، ص۳۷). وی از جانب مادر به سلاطین [[قراختاییان|قراختایی]] [[کرمان]]، نسب برمی کشیدبرمی‌کشید و نظر به همین نسب به رغم برادر بزرگترش به ولایتعهدی پدر منصوب شد. در دوره فرمانروایی پدرش [[امیر مبارزالدین|مبارزالدین محمد]]، مأموریت‌هایی به وی واگذار شد که از جمله امارت [[کرمان]] در [[۷۵۴ (قمری)|۷۵۴ق]] / [[۱۳۵۳ (میلادی)]] بود. وی همچنین در فتح [[شیراز]] در زمان پدرش که منجر به برافتادن سلاطین [[آل اینجو]] شد، نقشی عمده داشت.
 
امیر مبارزالدین محمد مظفر، بانی سلسلهٔ آل مظفر و پدر شاه شجاع، چنان کهچنان‌که در دیوان [[حافظ]] و دیگر منابع مشهود است، بسیار تندخو و زودخشم بود و در عقوبت دادن، سرعت و خشونت داشت. وی در بازگشت از سفر جنگی [[آذربایجان]] بر دو پسرش شاه شجاع و شاه محمود و خواهرزاده اش شاه سلطان خشم گرفت و دو پسر را به کوری و خواهرزاده را به کشتن بیم داد. پس آن سه تن، سحرگاهی در [[اصفهان]]، امیر محمد را فروگرفتند. شاه شجاع، بر اسب برنشست و بر سرش به نشان سلطنت، چتر گرفتند و امیرمحمد را به [[قلعه طبرک]] فرستادند و در آنجا کور ساختند.
وی در ۲۲ جمادی‌الثانی [[۷۳۳ (قمری)|۷۳۳ق]] / ۱۰ مارس [[۱۳۳۳ (میلادی)]] در [[اسلام|یزد]] متولد شد(تاریخ آل مظفر محمود کتبی، ص۳۷). وی از جانب مادر به سلاطین [[قراختاییان|قراختایی]] [[کرمان]]، نسب برمی کشید و نظر به همین نسب به رغم برادر بزرگترش به ولایتعهدی پدر منصوب شد. در دوره فرمانروایی پدرش [[امیر مبارزالدین|مبارزالدین محمد]]، مأموریت‌هایی به وی واگذار شد که از جمله امارت [[کرمان]] در [[۷۵۴ (قمری)|۷۵۴ق]] / [[۱۳۵۳ (میلادی)]] بود. وی همچنین در فتح [[شیراز]] در زمان پدرش که منجر به برافتادن سلاطین [[آل اینجو]] شد، نقشی عمده داشت.
 
امیر مبارزالدین محمد مظفر، بانی سلسلهٔ آل مظفر و پدر شاه شجاع، چنان که در دیوان [[حافظ]] و دیگر منابع مشهود است، بسیار تندخو و زودخشم بود و در عقوبت دادن، سرعت و خشونت داشت. وی در بازگشت از سفر جنگی [[آذربایجان]] بر دو پسرش شاه شجاع و شاه محمود و خواهرزاده اش شاه سلطان خشم گرفت و دو پسر را به کوری و خواهرزاده را به کشتن بیم داد. پس آن سه تن، سحرگاهی در [[اصفهان]]، امیر محمد را فروگرفتند. شاه شجاع، بر اسب برنشست و بر سرش به نشان سلطنت، چتر گرفتند و امیرمحمد را به [[قلعه طبرک]] فرستادند و در آنجا کور ساختند.
 
شاه شجاع پس از فروگرفتن پدر، در [[۷۵۹ (قمری)]]/ [[۱۳۵۸ (میلادی)]] به پادشاهی رسید. او حکومت اصفهان و [[ابرقو]] را به برادر خود [[قطب الدین شاه محمود]] و [[کرمان]] را به برادر دیگرش [[عمادالدین احمد|سلطان عمادالدین احمد]] سپرد و [[قوام‌الدین محمد صاحب‌عیار|خواجه قوام‌الدین محمد بن علی صاحب‌عیار]] را به وزارت خود برگزید. اما پس از چندی نشانه‌های سرکشی از قوام‌الدین به ظهور پیوست و به دستور شاه شجاع کشته شد و [[جلال‌الدین تورانشاه|خواجه جلال‌الدین تورانشاه]] به وزارت رسید.
خط ۴۵:
 
<blockquote>
چون امیر مبارزالدین محمد در مملکت فارس استقرار یافت به تربیت سادات و علما و فضلا مشغول گشته، در امر معروف و نهی منکر مبالغه می‌نمود به مرتبه‌ای که هیچ کسهیچ‌کس را یارای آن نبود که نام مناهی و ملاهی برد و مردم را به سماع حدیث و فقه و تفسیر و مواعظ ترغیب می‌فرمود. حضرت شاه شجاع در این معنی رباعی هست و ثبت افتاد.<ref name="hafez_abroo_۱hafez_abroo_1">زبدة التواریخ – حافظ ابرو
شابک : ۹۶۴-۴۲۲-۳۶۵-۹
زبدة التواریخ – حافظ ابرو
جلد ۱ – ص ۲۶۶</ref>
شابک : ۹۶۴-۴۲۲-۳۶۵-۹
جلد ۱ – ص ۲۶۶
</ref>
 
{{سخ}}{{شعر}}
{{ب|در مجلسِ دهر، سازِ مستی پست است|نه چنگ به قانون و نه دف بر دست است}}
{{ب|رندان همه ترکِ می‌پرستی کردند|جز محتسبِ شهر که بی می مست است}}
سطر ۵۹ ⟵ ۵۷:
 
== دوران سلطنت ==
سلطنت نسبتاً طولانی شاه شجاع در میان دو دورهٔ خونبار [[حمله مغول]] و یورش‌های [[تیمور]] بود. از این حیث، سلطنت او روزگار امن و امید و آسایش مردم بود و بر خاتمه یافتن این روزگار خوش، حسرت بسیار می‌خوردند. از آنجا که روزگار کودکی شاه شجاع، دورهٔ پایه گذاریپایه‌گذاری سلطنت آل مظفر و لبریز از کشش و کوشش برای بسط و تحکیم این سلطنت بود، وی مجال تحصیل پیوستهٔ علم را در کودکی نیافت. با این حال، وی در علم و ادب و هنر و فضایل باطنی، سرآمد بود. خطش نیکو بود و نثری روان و زیبا و پرظرافت داشت و شعر می‌سرود و شاعران را می‌نواخت و دربارش محفل انس و ادب و هنر بود.
 
زیبایی سیرت و حسن صورت را با مکارم اخلاق و جوانمردی، توأم داشت و برای خوی فرشته گونش داستان‌های بسیار نقل کرده‌اند. برای نمونه نقل کرده‌اند که یک بار با کوکبهٔ شاهی از میدان مشق نظام بازمی گشتبازمی‌گشت. از آنجا که حسن صورتش زبانزد بود و همه گان آرزوی دیدار او را داشتند، پیرزنی از فراز بام فریاد زد: فاطمه خاتون، فاطمه خاتون بیا که شاه شجاع از کوی می‌گذرد. شاه ایستاد و کوکبه را ایستاند. سبب را پرسیدند و شاه شجاع گفت: دریغ است که آرزوی دل فاطمه خاتون برآورده نشود و دلش بشکند. ایستادم تا او یک نظر مرا ببیند. سپس به راه افتاد و رفت.
 
وی در هر جنگ که کرد، پیروز بود و [[ایران]] را به حدود طبیعیش بازگرداند و منهای [[خراسان]]، بر باقی ایران تاریخی به طور مستمر یا مقطعی حکم می‌راند چنان کهچنان‌که [[قفقاز]] را نیز گشود و مدتی بر [[بغداد]] نیز تسلط یافت.
 
اگر به مرگ نا به هنگام از دنیا نمی‌رفت، بعید می‌نمود که تیمور بر قلمرو آل مظفر پنجه افکند، چنان کهچنان‌که چون برای انتظام کار [[خوزستان]] به [[شوشتر]] رفته بود، مرزبان شرق نامه فرستاد که امیر تیمور بر [[سیستان]] تاخته‌است و بیم پیشروی وی هست. شاه شجاع در پاسخی کوتاه و کوبنده که جزء اسناد افتخار تاریخ ایران است، با نثر موجز و دقیق و پر ظرافتش بر حاشیهٔ نامه نگاشت که:
 
نقض عهد دوستی از امیر تیمور بعید است و اگرهم چنین رخ دهد، لشکر جرّار و شمشیر شیرشکار و تیر جوشن گذار و بازوی کامکار در کار است، بسم الله اگر حریف مایی:{{مدرک|نیازمند منبع}}
{{سخ}}{{شعر}}
{{ب|اگر یک نیمهٔ عالم سپاه خصم درگیرد|ز دیگر نیمه بس باشد تن تنهایتن‌تنهای درویشان}}
{{پایان شعر}}{{سخ}}
 
شاه شجاع هرچند که به سبب انتشار اخبار توحشی که تیمور در نبردهایش بر مردمان روا می داشت،می‌داشت، از مواجهه با او پرهیز می کردمی‌کرد و حتی این پرهیز از مواجهه را دعای پس از نمازش ساخته بود، اما چنان کهچنان‌که از پاسخ کوتاه وی بر می آید،می‌آید، به رغم اخبار هراس آور کینه کشی‌های تیمور، هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ نظامی، آمادگی کامل برای برخورد و سرکوب تیمور را داشت و چنان کهچنان‌که در بخش «یک مقایسهٔ تاریخی» در همین مقاله می خوانید،می‌خوانید، وی تنها کسی در آن مقطع بود که توان و امکانات لازم را برای سرکوب تیمور در اختیار داشت.
 
چنان کهچنان‌که از مطالعهٔ سیرت شاه شجاع و پدرش امیر محمد و خلف شاه شجاع و خواهرزاده‌اش [[شاه منصور]] بر می‌آید، این خاندان ایرانی پس از سرآمدن کار [[ایلخانان]] مغول، عزم بر احیای ایران و اخراج مغولان داشتند، چنان کهچنان‌که پس از مرگ [[سلطان ابوسعید]] ایلخان و لشکرکشی [[جانی بیک]] مغول به ایران برای سلطنت دوبارهٔ مغولان، چون جانی بیک نامه به امیر محمد فرستاد که باید مطیع ما باشی، امیرمحمد پاسخ او را با فرمان بسیج سپاهیان داد و در حمله‌ای سریع به آذربایجان، نایب جانی بیک را که [[اخی جوق]] نام داشت در هم شکست و کشت. شاه شجاع نیز روزگار به کشش و کوشش با مغولان گذراند و از آن پیامش دربارهٔ امیرتیمور نیز عزم جدیش بر مقابله با مغولان آشکار است و شاه منصور نیز بر آن هوا بود که ایالات ایران را یکپارچه کند و خود نه به عنوان پادشاه بلکه چون سربازی بر لب [[جیحون]] بنشیند تا تیمور از آن گذاره نکند.
 
== پایان زندگی ==
سطر ۸۲ ⟵ ۸۰:
حافظ شیرازی با وصول شاه منصور به شیراز، فرارسیدن بهار امید و آرزو را مژده داد و شکست تیمور متظاهر به دین و عرفان را آرزو کرد:
 
{{سخ}}{{شعر}}
{{ب|بیا که رایت منصور پادشاه رسید|نوید فتح و بشارت به مهر و ما رسید}}
{{ب|کجاست صوفی [[دجال]] شکل ملحد فعل|بگو که [[مهدی]] موعود دین پناه رسید}}
{{پایان شعر}}{{سخ}}
 
شاه منصور به شاهزادگان آل مظفر و حکام اطراف و حتی [[بایزید یکم|سلطان بایزید عثمانی]]، نامه کرد که مرا هوای سلطنت نیست، هر یک پسری و سپاهی به من دهید تا بر لب جیحون بنشینم و تیمور را نگذارم که از آب گذاره کند. {{مدرک|نیازمند منبع}} اما از هیچ سو یاریی نرسید و شاه منصور به سال [[۷۹۵ (قمری)]] سه سال پس از وفات حافظ که او را به فتح مژده داده بود، در نبرد با تیمور کشته شد. این نبرد، پایان سلطنت آل مظفر بر ایران بود و با کشته شدن شاه منصور، جمیع شاهزادگان آل مظفر به دستور تیمور گردن زده شدند جز دو پسر شاه شجاع که به [[سمرقند]] انتقال داده شدند تا تحت نظر باشند و به مرگ طبیعی وفات یافتند.
سطر ۹۴ ⟵ ۹۲:
== منابع ==
{{پانویس}}
* {{یادکرد وب| نشانی = http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=جلال+الدین+شاه+شجاع+مظفر&PHPSESSID=3fe091a2516624d2a25c405b4df7911a&SSOReturnPage=Check&Rand=0| عنوان = جلال الدین شاه شجاع مظفر (از رشد) | تاریخ بازدید = ۱۳ مه۲۰۰۹| نویسنده =| نشانی نویسنده = | نویسندگان دیگر = | تاریخ = | سال = | ماه = | قالب = | اثر = | ناشر = | صفحه = | زبان = | نشانی بایگانی = | تاریخ بایگانی = | نقل قول =}}
{{شاهان مظفریان}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:شجاع، شاه}}
 
[[رده:آل مظفر]]
[[رده:افراد ایرانی‌تبار در سده ۱۴ (میلادی)]]