علی دواچی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
کمی اصلاح |
کمی اصلاح |
||
خط ۱۹:
| بناهای یادبود =
| محل زندگی = تبریز
| ملیت =ایرانی
| نامهای دیگر =دوافروش
| نژاد =
خط ۳۰:
| نهاد =
| نماینده =
| شناختهشده برای =
| نقشهای برجسته = از اعضاء [[انجمن تبریز]] و از بنیانگزاران [[مرکز غیبی]]
| سبک =
خط ۵۳:
| اتهام = دفاع از مشروطه و ایران
| مجازات = اعدام
| وضعیت گناهکاری =بیگناه
| منصب =
| مکتب =
خط ۷۶:
== زندگی ==
حاج علی دواچی در تبریز به دنیا آمد. وی صاحب داروخانه ناصری تبریز بود و در کار واردات دارو از خارج کشور فعالیت داشت. با شروع خیزش مردمی مشروطه از پیشروان و رهبران نهضت
وی از همرزمان [[ستارخان]] بود و در یکی از حملات [[صمدخان شجاعالدوله|صمدخان]] به تبریز گلولهای به مچ دست وی اصابت نمود که سه ماه مداوای آن ادامه داشت. در جریان به توپ بستن مجلس در۱۳۲۶ قمری وی به همراه [[میرزا حسین واعظ]] و [[حسن شریفزاده|سید حسن شریفزاده]] در [[کنسولگری فرانسه در تبریز]] متحصن شدند.<ref>{{پک|کسروی|۱۳۵۷|ک=تاریخ مشروطه ایران|ص=۶۷۸ و ۳۹۱}}</ref>
پس از پیروزی مشروطه حاجعلی
وی و [[ثقه الاسلام تبریزی]] از افراد مدیر و مدبر در دوره مشروطه بودند. [[کسروی]] از حاجی علی دوافروش بعنوان مغز متفکر انقلاب مشروطه یاد میکند.
در تمامی یادوارهها از حاج علی دواچی بهعنوان انسانی میهنپرست، نیک نفس و
== مرگ ==
[[پرونده:Excution of Haj Ali Dava Foroush and Mirza Ahmad Soheili, 1911.png|بندانگشتی|اعدام حاج علی دوافروش و میرزا احمد سهیلی، اعدام شده بدست شجاعالدوله.]]
سه ماه قبل از [[اشغال تبریز بدست قوای روس (۱۲۹۰)|کشتار روسها در تبریز]] (در محرم ۱۳۳۰) وی از کار کناره گیری کرده و خانه نشین بود و در حوادث آن چند روز مداخله نداشت ولی افراد [[صمد شجاعالدوله|صمدخان]] او را دستگیر کرده و زندانی نمودند و سپس وی به همراه [[میرزا احمد سهیلی]] در [[باغشمال]] تبریز به دار آویخته شدند و خانه او را نیز منفجر کردند.<ref>{{پک|براون|۱۳۶۱|ک=نامههائی از تبریز|ص= ۱۷۶}}</ref>
در خصوص واقعه اعدام حاج علی و همراهانش کسروی مینویسد:
{{نقل قول|در سال ۱۲۸۸ که پس از آمدن روسیان به تبریز سردار و سالار و به شهبندری عثمانی پناهیدند او و شادروان علی موسیو نیز با ایشان بودند تا با ایشان بیرون آمدند؛ ولی در جنگ با روس گویا دست نداشتند و این بود که از شهر نگریخت و چون با فرمانده قزاقان ایرانی که دستهای در تبریز بودند دوستی داشت به میانجیگری او به کنسولخانه روس راه یافته و از میلر زینهار برای خویش گرفت ولی چون صمدخان به شهر درآمد کسانش او را نیز گرفتند و با زدن و آزار بسیار به زندان بردند و سپس از آنجا به باغ شمال فرستادند، روسیان نیز که بر چنان کسان غیرتمندی هرگز نمیبخشودند او را زنده نگذاردند و در همان روزها به خانه اش هم ریختند و تاراج کردند و سپس نیز با دینامیت آن را ویرانه گردانیدند.<ref>کسروی''، تاریخ مشروطه ایران – ص ۳۳۵''</ref>}}
== نقل قول دیگران ==
|