فلسفه تحلیلی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش‌های مشکوک به خرابکاری ویرایشگر دیداری
خط ۶:
اصطلاح «فلسفهٔ تحلیلی» می‌تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
* به عنوان یک مکتب فلسفی<ref>See, e.g. , Avrum Stroll, ''Twentieth-Century Analytic Philosophy'' (Columbia University Press, 2000), p. 5: "[I]t is difficult to give a precise definition of 'analytic philosophy' since it is not so much a specific doctrine as a loose concatenation of approaches to problems."</ref><ref>See Hans-Johann Glock, ''What Is Analytic Philosophy'' (Cambridge University Press, 2008), p. 205: "The answer to the title question, then, is that analytic philosophy is a tradition held together ''both'' by ties of mutual influence ''and'' by family resemblances."</ref> که تأکید بر وضوح و دقت در استدلال، استفادهٔ متداول از [[منطق|منطق صوری]]، تجزیهٔ مفهومی و همچنین توجه به [[ریاضیات]] و [[علوم طبیعی]] از ویژگی‌های آن هستند.<ref name="LeiterWeb">[[برایان لایتر|Brian Leiter]] (2006) webpage [http://www.philosophicalgourmet.com/analytic.asp ''"Analytic" and "Continental" Philosophy''].</ref><ref>Glock, H. J. (2004).</ref><ref>Colin McGinn, ''The Making of a Philosopher: My Journey through Twentieth-Century Philosophy'' (HarperCollins, 2002), p. xi. : "analytical philosophy [is] too narrow a label, since [it] is not generally a matter of taking a word or concept and analyzing it (whatever exactly thatthat might be).</ref>
* به عنوان یک روند تاریخی، فلسفهٔ تحلیلی به برخی تحولات در فلسفهٔ اوایل قرن بیستم اشاره دارد که ریشهٔ تاریخی مکتب تحلیلی فعلی است. فیلسوفان مطرح در این تحولات تاریخی [[گوتلوب فرگه]]، [[برتراند راسل]]، [[لودویگ ویتگنشتاین]]، [[جرج ادوارد مور]]،[[رودلف کارناپ]]، [[کارل پوپر]]، [[ویلارد کواین]] <nowiki/>و [[اثبات‌گرایی منطقی|اثبات‌گرایان منطقی]] هستند. در این معنای خاص فلسفهٔ تحلیلی با ویژگی‌هایی شناخته می‌شود (که بسیاری از آنها توسط بسیاری از فیلسوفان تحلیلی معاصر رد شده‌اند) مانند:
** اصل اثبات‌گرایی منطقی که بیان می‌کند که چیزی به اسم حقایق مشخص فلسفی وجود ندارند و هدف از فلسفه، روشن کردن منطقی افکار است. این دیدگاه می‌تواند در تقابل با سنت [[مبناگروی]] باشد که فلسفه را نوع خاصی از علم (شاخه‌ای از دانش) می‌داند که به بررسی دلایل بنیادی و اصول هر موضوعی می‌پردازد.<ref>See Aristotle Metaphysics (Book II 993a), Kenny (1973) p. 230.</ref> در نتیجه بسیاری از فیلسوفان تحلیلی پرسش‌های خود را در نتیجه یا وابسته به پرسش‌های علوم طبیعی در نظر گرفته‌اند. این نگرش از [[جان لاک]] آغاز می‌شود که وظیفهٔ خود را به عنوان یک کارگر زیردست برای دستاوردهای دانشمندان علوم طبیعی مانند نیوتن توصیف می‎‌کند. در طول قرن بیستم با نفوذترین مدافع این نوع از ارتباط فلسفه با علم [[ویلارد کواین]] بود.<ref>See, e.g. , Quine's papers "Two Dogmas of Empiricism" and "Epistemology Naturalized".</ref>
** این اصل که روشن شدن منطقی اندیشه‌ها تنها با تجزیه و تحلیل [[شکل منطقی]] گزاره‌های فلسفی امکان‌پذیر است.<ref>A.P. Martinich, "Introduction," in Martinich & D. Sosa (eds.</ref> شکل منطقی یک گزاره راهی برای بیان گزاره (اغلب با استفاده از [[دستور زبان صوری|دستور زبان رسمی]] و نمادگذاری یک [[سیستم صوری|سیستم منطقی]]) برای کاهش آن به اجزای ساده‌تر، و نمایش دادن شبیه‌تر آن به گزاره‌های هم نوعش است. گرچه فیلسوفان تحلیلی به‌طور گسترده‌ای در مورد شکل درست منطقی زبان عادی اختلاف‌نظر دارند.<ref>Wittgenstein, op. cit. , 4.111</ref>