[[کنت]] بر اولین نظریه پردازان جامعهشناسی (به ویژه [[اسپنسر]] و [[دورکیم]]) بسیار نفوذ داشت. بخشی از افکار او را باید بهعنوان واکنشی در برابر [[انقلاب کبیر فرانسه]] و روشن اندیشی به شمار آورد که او آن را علت عمده این انقلاب میانگاشت. او از هرج و مرجی که در جامعه رواج یافته بود بسیار رمیده بود و به آن دسته از اندیشمندانی که بانی روشناندیشی و انقلاب بودند، انتقاد داشت. او با کاتولیکهای ضدانقلابی فرانسه (به ویژه دوبونالد و دومیستر) همآواز و تحت تأثیرشان بود.<ref>ریتزر، جورج؛ نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، ۱۳۸۱، چاپ ششم، ص۲۰.</ref> وی همچنین از [[فرانسیس بیکن]]، فیلسوف انگلیسی که به آزمایشهای استقرایی پایبند بود؛ [[توماس هابز]]، [[بارون دو منتسکیو]]، [[کانت]]، و بیش از همه [[کلودهانری سن سیمون]] متأثر بود. [[کنت]] در جوانی، عمیقاً متأثر از [[آدام اسمیت]] و [[ژان-باتیست سه]]، اقتصاددانان سیاسی لیبرال بود.<ref>دیلینی، تیم؛ نظریههای کلاسیک جامعهشناسی، بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۸، چاپ دوم، ص۴۲.</ref>
== نظریات و کارهای علمی کنت ==
خط ۶۵:
۶-[[جامعهشناسی]]
[[کنت]] [[جامعهشناسی]] را بهعنوان ملکه علوم معرفی میکند، زیرا موجودیت آن ناشی از تکامل سایر علوم بوده و به همین جهت در مرتبه اعلی قرار دارد. در این سلسله مراتب به نظر [[کنت]] هر علمی به علم قبلی متکی است و علاوه برداشتن مشخصات خود ویژگیهای علم، بیشتر از آن را نیز دارد. در این طبقهبندی هر قدر پایینتر می آئیم موضوع علم عینی تر و پیچیدهتر، و از نظر پیش بینی دشوارتر میشود.<ref>ادیبی، حسین و انصاری، عبدالمعبود؛ پیشین، ص60.</ref>
== مراحل تحول ذهنی ==
خط ۷۱:
خود از دو مرحله گذار تشکیل شده که عبارت اند از:
'''[[بتپرستی]]''' ('''[[فتیشیسم]]''')؛ در این مرحله، بشر در هماهنگی کامل با محیط پیرامونش بهسر میبرد. منظور [[کنت]] این است که در این مرحله، بشر هرآنچه را در اطرافش رخ میداد بدون فکر میپذیرفت.
'''[[چندخدایی]]''' ('''[[چندخدایی]]''')؛ در این مرحله بشر توضیح میخواست و شروع به تفکر کرد و پدیدهها را به موجودات فراطبیعی گوناگون نسبت داد.