توران میرهادی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Makemoreprogress (بحث | مشارکت‌ها)
Makemoreprogress (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۶۲:
این موسسه عالی چگونه روشی را در دستور کار خود داشت؟
این مدرسه که هر روز صبح از پاریس به محل آن در جنگلی خارج از شهر واقع بود، می رفتم، با روش دکرولی اداره می شد. من در آن مدت از تمام بچه های آن مدرسه چیزی یاد می گرفتم و دیدم که تعلیم و تربیت را می شود بدل به فعالیتی سازنده و دائمی و بدون هیچ نوع محدودیت کرد. ما در سوربن در درس روانشناسی، کارهای ژان پیاژه را خوانده بودیم. او مراحل رشد کودک و نوجوان را مشخص کرده و این به عنوان قانون به کار گرفته شده بود و کشورها بر اساس آن برنامه ریزی کردند. پیاژه بر آن بود که هر کودکی آهنگ رشد خود را دارد و اگر بتوان این آهنگ را درک کرد، می توان همه نوع برنامه را با او اجرا کرد. این روش را آرمیتاژ دکرولی در بلژیک به کار گرفت تا نظرات تربیتی خود را به مرحله اجرا بگذارد. این مدرسه کودکان را از سه سال تا پایان دبیرستان می پذیرفت و مجموعه ای بود از کارگاه های گوناگون، آزمایشگاه ها، کتابخانه های کلاسی و مرکزی، محوطه های سبزی کاری و گل کاری، پرورش حیوانات، وسایل ورزشی و بازی. امور مدرسه توسط کودکان و نوجوانان اداره می شد. همین روش در آن جا هم به اجرا درآمد. بچه ها برنامه ریزی می کردند و مدرسه اجرا می کرد. عملا بچه ها زندگی از نزدیک و به طور محسوس را تجربه می کردند و راه و روش های بهبود آن را هم به کار می گرفتند. به این ترتیب روش تجربی تعلیم و تربیت را من از نزدیک در کارآموزی ها تجربه کردم و دریافتم که نمی شود تعلیم و تربیت را در یک چارچوب محدود کرد. بلکه باید که پرواز ذهن را تا نهایت، گسترد و انتخاب این، با خود دانش آموزان است.
یعنی به شکلی کاملا باز و مختارانه.
بله، بچه ها برنامه ریز بودند. خودشان آزمایش می کردند، خودشان نتایج را می نوشتند و خودشان وارد بحث می شدند. به صورت دانشمندان کوچک در تمام رشته های علوم انسانی، بچه ها خودشان کارها را می کردند و این روشی بود که سال ها بعد، در طی 25 سال در مدرسه فرهاد پیاده کردیم.
 
آیا این روش، همان زمان در اروپا پذیرفته شده بود؟
خیر، فقط مدرسه دکرولی و مدارس شبیه به آن چنین روشی را داشتند. سیستم های آموزش و پرورش مانند گذشته بسته، کاملا اجباری، سیستم نمره گذاری رقابتی بر اساس کتاب درسی های یکسان که بچه ها باید که تنها این مجموعه در مغزشان جای می گرفت نه بیشتر.
 
منابع درسی چه بود؟
همه کتاب ها. در واقع بچه ها تعیین کننده و مجری بودند و معلم فقط هدایت کننده ای در کنارشان بود تا بتوانند آنچه را می خواهند یاد بگیرند. همه با هم به شکل اختیاری کار می کردند تا بتوانند بیاموزند. مثلا معلم کلاس چهارم ابتدایی وقتی که برنامه نقاشی بود، کاغذ بزرگی را روی میز می گذاشت. اول بچه ها روی کاغذ های کوچک
 
== برگشت از اروپا و فعالیت‌های پراکنده ==