باوندیان: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ویرایش Shervinema (بحث) به آخرین تغییری که Fatranslator انجام داده بود واگردانده شد |
|||
خط ۴:
|common_name =آلباوند
|image_map =
|image_flag =
|image_map_caption = {{مدرک}}
|continent = آسیا
خط ۱۴:
|year_end = [[۱۳۴۹ (میلادی)|۱۳۴۹]]
|event1 = شاخهٔ کیوسیه
|date_event1 =
|event2 = شاخهٔ اسپهبدیه
|date_event2 = [[۱۱۱۳ (میلادی)|۱۱۱۳]]-[[۱۲۰۹ (میلادی)|۱۲۰۹ میلادی]]
|event2 = شاخهٔ کینخواریه
|date_event2 = [[۱۲۳۸ (میلادی)|۱۲۳۸]]-[[۱۳۴۹ (میلادی)|۱۳۴۹ میلادی]]
|event_pre =
|capital = [[ساری]]، [[فریم]] و [[آمل]]
|common_languages = [[زبان مازندرانی|تبری]]
خط ۳۲:
|flag_p1 = Derafsh_kaviani.svg
|p2 = زیاریان
|flag_p2 =
|p3 = ایلخانان
|flag_p3 = Il-Khanate_Flag.svg
|s1 = زیاریان
|flag_s1 =
|s2 = خوارزمشاهیان
|flag_s2 = Khwarezmian_Empire_1190_1220.png
خط ۴۳:
}}
{{تاریخ تبرستان}}
'''باوندیان''' خاندانی [[ایرانیها|ایرانی]] از امیران [[طبرستان]] بودند که در حدود ۷۰۰ سال، بیشتر در مناطق کوهستانی آن ناحیه، فرمان راندند. در طول این زمان، باوندیان سه بار فروپاشیدند. قلمرو آنان طبرستان، در جنوب [[دریای کاسپی]]، باختر [[گیلان]] و در خاور [[استرآباد]]، شامل شهرهای [[آمل]]، سارویه ([[ساری]])، [[مهروان]] و [[آبسکون]] بوده ولی این تقسیمبندی در طول تاریخ دگرگون
== شاخههای آل باوند ==
سلسلهٔ آل باوند از آغاز تا زوال به سه شاخه تقسیم میشود:<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=حکیمیان |نام=ابوالفتح |کتاب=علویان طبرستان | ناشر=الهام |سال=1363}}</ref>
=== کیوسیه ===
که منسوب به کیوس-برادر انوشیروان بودند. او مردی با صلابت و شجاعت و بسیار بخشنده بود اهل ولایات با او آرام گرفتند و کیوس، بمظاهرت ایشان، جمله خراسان از ترکان خالی کرد. سلطنت و حکومت کیوس و فرزندان او از سال ۴۵ هجری تا
=== اسپهبدیه ===
که فرمانروایان آنان در طبرستان و گیلان و ری و قومس حکومت داشتند و شهر ساری پایتخت ایشان بود. پیدایی این سلسله مربوط به سالهایی است که خاندان علویان طبرستان منقرض شده بود. کوکب اقبال فرمانروایان اسپهبدیه که بسال ۴۶۶ درخشیدن گرفت در سال
=== کینخواریه ===
که بر آمل و مازندران تسلط یافتند سرسلسلهٔ ایشان حسام- الدولة بن اردشیر بن کینخوار بن شهریار بن کینخوار بن رستم بن دارا ملقب به کینخوار بود و از سال
== حکومت ==
از جمله
هر چند فرمانروایان این خاندان، بعدها برای حفظ قدرت موروثی خویش، ناچار به قبول آیین خلفا و اظهار اطاعت نسبت به آنها شدند ولی تختگاه آنها در جبال طبرستان تا مدتها بعد همچنان کانون تشعشع روح [[ایرانیها|ایرانی]] باقیماند. از دوران خلافت [[مأمون]] هم، در حالی که، سالانه مبلغی به عنوان مال صلح به [[عباسیان]] میدادند، آیین پدران خود را حفظ کردند.
با آن که شورش [[مازیار (قارنوندیان)|مازیار]] در طبرستان، ادامه حکومت آنها را برای مدتی قطع کرد، اما در مدت زمان قیام [[علویان طبرستان]]، قدرت آنها همچنان باقی بود و تا روی کار آمدن [[آل زیار]] نیز، این امر در همان تیره قدیم ادامه داشت. این سلسله تا پیش از رویکار آمدن صفویان
=== پیش از
پس از مرگ [[پیروز یکم|پیروز]]، که از شاهنشاهان [[ساسانیان]] بود، سه پسر وی با اسامی: [[بلاش]]، [[جاماسب]] و [[قباد یکم|قباد]] بر سر تخت پدر به اختلاف رسیدند.
ابتدا پسر نخست که بلاش نام داشت حکومت را به دست گرفت ولی نتوانست بیش از چهار سال توان بیاورد. سپس قباد با ارتش [[هیتالیان]] پایتخت را تصرف کرد و حکومت را بدست
قباد نیز کمی بعد به کمک دوستانش آزاد شد و به نزد [[هیتالیان]] گریخت. سپس با ارتش هیتالیان به ایران هجوم آورد. جاماسب که تاب مقاومت نداشت، در برابر برادر کوچکش تسلیم شد و پس از برتخت نشستند قباد به سوی [[گیلان]] و [[ارمنستان]] گریخت و پسرانش در آنجا حکومت [[گاوباریان]] و [[پادوسبانیان]] را ساختند.
در زمان پادشاهی قباد شخصی به نام [[مزدک]] ادعای پیامبری کرد و اکثر بزرگان به کیش وی درآمدند. با توجه به این احوال قباد نیز اعلام کرد که مزدک را
# کیوس: وی از مبلغان و شیفتگان مزدک بود و دین مزدک را قبول کردهبود.
# ژم
# [[انوشیروان]]: وی نیز دین زرتشت را رها نکرده بود و از خرد بالایی برخوردار بود.
قباد با اینکه کیوس فرزند نخست بود به خاطر اینکه از مزدک نفرت داشت، کیوس را ولیعهد ننمود و فرزند دوم خود را نیز به علت کوری سزاوار پادشاهی ندانست، بنابراین حکومت پس از خود را به انوشیروان سپرد.<ref>تاریخ طبرستان،
===
[[پرونده:Iran-anarchy era.svg|300px|چپ|بندانگشتی|ایران در زمان ملوک الطوایفی{{سخ}}باوندیان در [[تبرستان]] دیده میشوند.]]
بدین ترتیب کیوس به [[طبرستان]] رفت و گوشه نشین شد. فرزند وی فیروز نام داشت و نوهاش را [[باو]] بود. باو در زمان [[خسرو پرویز]] همراه وی در جنگ با ارتش روم شرکت کرد و پس از پایان جنگ خسرو پرویز، که دلاوریهای باو را دیده بود، وی را شاه [[آذربایجان]]
پس از مدت کوتاهی خواهر شیرویه که [[آزرمی دخت]] نام داشت با کشتن برادرش شهبانوی ایران میشود و زندانیان، که باو در بین آنان بود، را آزاد میکند. سپس به باو پیشنهاد فرماندهی ارتش ایران را به باو میدهد ولی باو که از زنان خوشش نمیآمد قبول نمیکند و در [[آتشکده|آتشکده ای]] گوشهگیر
با هجوم [[مردم عرب|اعراب]] به ایران، [[یزدگرد سوم]] قصد کرد تا بگریزد و باو نیز به همراه یزدگرد راهی شد ولی در راه باو به دلیل زیارت [[آتشکده کوسان]]، که کاووس آن را بنا نهاده بود، از یزدگرد جداشد و تصمیم بر این شد تا همدیگر را در [[گرگان]] ملاقات کنند.
پس از این که باو به زیارت آتشکده کوسان رفت، خبر مرگ یزدگرد به [[طبرستان]] نیز رسید بنابراین باو که خود را مقصر و دخیل در مرگ پادشاه جوان میدانست، موی سر خود را تراشید سپس گوشهنشین شد و مشغول خدمت به آتشکده گردید.
بیست و چهار سالبعد، همزمان با حکومت [[فرخان بزرگ]] در [[گیلان]] و [[دیلم]] در سنه ۶۵۵ میلادی، ترکهایی که هنوز قبیلهای شکل بودند، از سمت گرگان به طبرستان حمله نمودند. پس از مدتی مردم این دیار از باو خواهش کردند تا رهبری مردمان را بدست بگیرد و به [[مردمان ترک|ترکان]] متجاوز هجوم
::'''تمام مردان، زنان از کوچک تا بزرگ که در طبرستان زندگی میکنند همه باید سوگند وفاداری بخورند که باو را به رهبری انتخاب کردهاند و حاضرند جانشان را برای وی تسلیم کنند.'''
پس از اینکه مردم از باو اعلام حمایت کردند، باو با ارتشی که تشکیل داده بود به سوی ترکان حملهور شد و تا زمان مرگش درگیر مسائلی همچون پیکار با ترکها یا دیگر دشمنان بود.<ref name=autogenerated1 />
== جستارهای وابسته ==
|