ابوذر غفاری: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ویرایش 94.183.1.244 (بحث) به آخرین تغییری که خالقیان انجام داده بود واگردانده شد
Boshra.sm (بحث | مشارکت‌ها)
مسلمان شدن ابوذر
برچسب‌ها: متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایشگر دیداری
خط ۳:
 
== ابوذر پیش از اسلام آوردن ==
گفته می‌شود که وی پیش از [[مسلمان]] شدن، [[یکتاپرستی|یکتاپرست]] بوده است.<ref name="EI"/>
 
نوشته اند: روزی قدری شیر نزد بت قبیله اش که "مناه" بود برد و منتظر شد که ببیند [[بت]] چه می کند. ناگاه دید روباهی آمد و شیر را خورد و بر سر و روی بت، بول کرد و رفت.
 
دیدن این منظره ابوذر را به فکر فرو برد و با خود گفت: «بتی که این قدر مفلوک است که روباهی را نمی تواند از خود دور کند، چگونه می تواند معبود من باشد و دفع زیان من و دیگران بنماید؟» همین اتفاق سبب شد که دست از بت پرستی بردارد و به دنبای [[حنفی|حنفای]] خود برود. او سالها پیش از [[مبعث|بعثت]] [[پیامبر اسلام]] دست از [[بت‌پرستی|بت پرستی]] برداشت و در زمره حنفای زمان خود درآمد.
 
طبق برخی از روایات، او قبل از بعثت نماز می خواند و هنگامی که از او پرسیدند: «به کدام جهت نماز می خواندی؟» پاسخ داد: «حیث وَجَّهَنی الله» بدان سو که خداوند مرا متوجه می کرد.<ref name=":0">{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ اسلام جلد اول از پیدایش عرب تا پایان خلافت عثمان|نام خانوادگی=رسولی محلاتی|نام=سید هاشم|ناشر=دفتر نشر فرهنگ اسلامی|سال=1379|شابک=۹۶۴-۴۳۰-۲۰۰-۱|مکان=|صفحات=71}}</ref>
 
== اسلام آوردن ابوذر ==
وقتی اخبار [[محمد]] به گوشش رسید، برادرش اُنیس را به مکه فرستاد تا در مورد دین محمد تحقیق کند. اما اطلاعاتی که برادرش برایش آورد، وی را ارضا نکرد و شخصاً به مکه رفت. یک روایت می‌گوید که وی در کعبه با محمد و ابوبکر دیدار کرد و دیگر روایت می‌گوید که علی وی را پنهانی سوی محمد برد. او در جا اسلام آورد. دانشنامه اسلام بر این باور است که به طور شگفت‌انگیزی ادعا شده که ابوذر از پنجمین (یا حتی چهارمین) اسلام آورندگان است. او به منزلش رفت و بعد از غزوه خندق در سال ۵ هجری/۶۲۷ میلادی، به مدینه آمد.<ref name="EI"/>
 
ابوبصیر از جعفر بن صادق امام ششم مسلمانان روایت می کند که ابوذر در دره مُرّ (دره ای در یک منزلی مکه) گوسفند می چرانید. گرگی از سمت راست حمله کرد، او را راند. از سمت چپ حمله کرد، او را با چوبدستی خود راند. سپس بدان گرگ گفت: «من گرگی پلیدتر و بدتر از تو ندیدم!»
 
گرگ به سخن آمد و گفت: «از من بدتر اهل مکه هستند که خدای عزوجل پیامبری به سوی آنها فرستاده است ولی او را تکذیب می کنند و دشنام می دهند.» این سخن در ابوذر اثر کرد و به جستجوی رسول خدا راهی مکه شد.چون در راه خسته شده بود، وقتی کنار چاه زمزم رسید دلو را در چاه کرد تا آب بنوشد. ولی جای آب، شیر بیرون آمد. ابوذر گفت: «به خدا سوگند این جریان مرا بدان چه گرگ گفته است راهنمایی می کند.» شیر را نوشید و به گوشه مسجد آمد دید قریش دور هم حلقه زده به پیامبر دشنام می دهند، تا اینکه نزدیک غروب ابوطالب وارد مسجد شد و آنان ساکت شدند.
 
تا آخر روز ابوطالب با آنان سخن گفت، آنگاه برخاست و رفت. ابوذر هم به دنبال او راه افتاد. ابوطالب از او پرسید:«حاجت تو چیست؟» ابوذر گفت: «پیامبری را که میان شما مبعوث شده می خواهم.» ابوطالب پرسید: «با او چه کار داری؟» گفت:«می خواهم به او ایمان بیاورم، او را تصدیق کنم، خود را در اختیار او بگذارم و هرکاری که دارد و هر چه دستور دهد انجام دهم.» ابوطالب گفت: «فردا همین موقع نزد من بیا.» روز بعد ابوذر آمد دید که قریش مانند روز قبل پیامبر را دشنام می دهند، ولی با آمدن ابوطالب ساکت شدند و همان گفتگوهای قبل بین ابوطالب و ابوذر تکرار شد سپس او را نزد حمزه برد و ابوذر همان سخنان قبلی خود را به حمزه گفت حمزه بدو گفت: «گواهی می دهی که معبودی جز خدای یگانه نیست و اینکه محمد رسول خداست؟» ابوذر شهادت داد و حمزه او را به خانه جعفر برد و بار دیگر از او شهادتین را اقرار گرفت. بعد جعفر او را نزد علی آورد و ابورذر نزد ایشان نیز شهادتین را بر زبان جاری ساخت و تقاضای ملاقات سول خدا را کرد.
 
ابوذر می گوید: «علی مرا به خانه ای برد که رسول خدا در آنجا بود، سلام کرده نشستم. رسول خدا به من فرمود: «چه حاجتی داری؟» عرض کردم: «پیامبری را که بین شما مبعوث شده می خواهم» فرمود: «با او چه کار داری؟» گفتم:« می خواهم بدو ایمان بیاورم و تصدیقش کنم و هر دستوری به من دهد، انجام دهم.» پیامبر فرمود: «گواهی بده که معبودی جز خدای یکتا نیست و این که محمد رسول خداست.» من شهادت دادم. آنگاه رسول به من فرمود: «ای ابوذر به سوی بلاد خویش بازگرد که عموزاده ات از دنیا رفته و هیچ وارثی جز تو ندارد. پس اموال او را برگیر و نزد خانواده ات برگرد تا کار ما آشکار شود.» ابوذر برگشت و آن مال را گرفت و نزد خانواده اش ماند تا کار رسول خدا آشکار شد. <ref name=":0" />
 
== دوران سه خلیفه اول ==