اسماعیل منتصر سامانی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
ImanFakhri (بحث | مشارکتها) اصلاح ارقام |
ImanFakhri (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱:
{{جعبه اطلاعات حاکم|عنوان= ابوابراهیم اسماعیل بن نوح |تصویر=Isma'il Muntasir.jpg
|اندازه تصویر=
== نبردهای منتصر ==
پس از دستگیری [[عبدالملک]] و خاندان سامانی یکی برادران امیر عبدالملک، بنام ابوابراهیم اسماعیل بن نوح منتصر موفق شد فرارکند. ابوابراهیم به [[بخارا]]رفت و مدتی کوتاه به گونهای مخفیانه درآنجا به سر برد. پس از بخارا به خوارزم رفت. در [[خوارزم]] عدهای از بزرگان دولت سامانی، به ابوابراهیم پیوستند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=فرهنگ تمدن اسلامی در قلمرو سامانی|نام خانوادگی=ناجی|نام=محمدرضا|ناشر=امیرکبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص۱۳۳}}</ref>ابوابراهیم ارسلان بالو را به عنوان سپهسالاری لشکر خود برگزید. [[ارسلان بالو]] از جانب منتصر سامانی به بخارا تاخت. در بخارا جعفرتگین عدهای از امرای او را به اسارت گرفت و به پایتخت خوارزم که جرجانسیه بود فرستاد او در تعقیب فراریان تاحدود [[سمرقند]] پیش رفت. پس از آن ابوابراهیم به بخارا بازگشت اهالی بخارا به گرمی از او استقبال کردند. ایلک بااطلاع از این موضوع تصمیم گرفت که باری دیگر به [[ماوراءالنهر]] لشکرشی کند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=فرهنگ وتمدن اسلامی درقلمروسامانیان|نام خانوادگی=ناجی|نام=محمدرضا|ناشر=امیرکبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص۱۳۳}}</ref>ابوابراهیم و یارانش به خراسان عقب نشنی کردند درآن زمان امیرنصر برادر سلطان محمود که در نیشابور حکومت میکرداز روبه رو شدن با منتصرامتناع کرد و از نیشابور به هرات رفت سلطان محمود پس از آگاهی از این موضوع به سوی نیشابو رفت منتصر هم آن شهر را ترک کرد و به سمت اسفراین حرکت کرد. در زمان اقامت [[سلطان محمود]] در نیشابور غلامان ترک او شورش کردند عدهای ازاین غلامان از ترس تنبیه شدن فرار کردند و به منتصر پیوستد از جمله این افراد ابوالقاسم سیمجوری بود که به خدمت منتصر درآمد پس از آن منتصر به همراه جمعی از یاران خود و ابوالقاسم سیمجوری برای دریافت کمک نظامی به نزد وشمگیر رفت. این زمان مقارن بود با اوضاع نابسامان و آشفتهٔ حکومت [[آل بویه]]. قابوس به منتصر توصیه کرد ابتدا قلمرو آل بویه را تصرف کند. منتصر به همراه پسران وشمگیر به سمت ری لشکر کشید. درآنجا بزرگان دربار آل بویه با فریب از جمله منتصر به ری خودداری کردند سپس منتصر به سمت نیشابور حرکت کرد ابومنصور برادر سلطان محمود نیشابوررا ترک کرد واین باعث شد نیشابور به تصرف منتصردراید. (شوال ۳۹۱) سلطان محمود حاجب التونتاش را به کمک امیرنصر فرستاد آنها سپاه ابوابراهیم را شکست دادند و او را مجبور به ترک نیشابور کردند. منتصرپس ازان به [[گرگان]] رفت دراین زمان ابوابراهیم، ارسلان بالو را که سپهسالار لشکراو بود به دلیل استیلای زیاد به قتل رساند. منتصرباسپاه امیرنصر درگیرشد و با شکست مواجه شد. دراین نبرد و درگیری سیمجوری و توزتاش به دام سپاه غزنوی افتادند. پس از آنکه ابوابراهیم شکست خورد مدتی را در نواحی مختلف سرگردان بود. او به قلمرو ترکان غز رفت و با یاری آنها باایلک خان درگیرشد ضربهای بر لشکر ایلک خان وارد کرد. پس از آن منتصر به خراسان برگشت ولی موفق نشد. ابوابراهیم درحمله به بخارا موفقیتهایی بدست آورد درهمین زمان بودکه سپهسالار سمرقند به هواداری از منتصر با سه هزارتن از سپاهیانش به منتصر پیوست. منتصر در شعبان سال ۳۹۴ موفق شد. ایلک خان را متواری سازد. ایلک پس از شکستی که از منتصر خورد به [[ترکستان]]رفت و به جمعآوری سپاه پرداخت و سپس باری دیگر به جنگ با منتصر پرداخت.
سپاهان غز به دلیل اموال بسیاری که از سپاه ایلک بدست آورده بودند از منتصر جدا شدند. ازجمله یک از سران سپاه منتصر بنام [[ابوالحسن طاق]] با پنج هزار نفر به ایلک پیوست. این نبرد با شکست منتصر تمام شد و منتصر مجبورشد فرارکند. او پس ازشکست، بار دیگر برای گردآوری سپاه به [[خراسان]] رفت اما به هرکجا میتاخت ازدهای آفت دندان باز کرده مییافت. دلاور مرد سامانی پس از تلاشهای نافرجام سرانجام در ربیع الاول سال ۳۹۵ در ولایت وایمرغ بدست عربهای بنی بهیج کشته شد دولت سامانی ساقط شد و قلمرو سامانی میان قراخانیان و [[غزنویان]] تقسیم شد.
غزان ازتسلیم اسرا به منتصرخودداری کردند. منتصر از ترس سازش آنها با ایلک خان از غزان خارج شد و به همراه و یاری سیصد سواره و چهارصد پیاده در گذرگاه درغان از جیحون که یخ بسته بود عبور کرد و به آمل شط رفت. در آنجا نامهای شکایت آمیز به محمود نوشت و از او برای دفع ایلک خان استمدادکرد. سپس به امیدکمک ابوجعفرخواهرزاده از دست پروردگان سامانی به [[مرو]] رفت که با ایستادگی او دفع شد ودرسال۳۹۴ وارد ابیوردشد. در آن ناحیه، ابونصرنصربن محمود حاجب به منتصر کمک کرد در [[نساء]] خطبه بنام او خواند. مردم نساء از ترس مخالفت با خوارزمشاه از او کمک خواستند. منتصر به جنوشان رفت، در جوشان در برابر لشکر اعزامی [[خوارزمشاه]] شکست خوردند و تعدادی از یارانش از جمله ابونصر کشته شدند. پس از آن منتصر به اسفراین رفت مردم [[اسفراین]]هم از ترسی که داشتند او را بیرون کردند. [[منتصر]] پس از چند روز توقف در[[سرخس]]سپاهیانش را که پراکنده شده بودند گرد هم آورد و به ساحل قطنان در آن سوی جیحون حرکت کرد. او در جنگ با مدافعان [[بخارا]] به ثغرنور بخارا عقبنشینی کرد. اما پس از مدتی در جنگی آنان را شکست داد و تارومار کرد. دراین هنگام بود که رئیس الفتیان سمرقند، بنام ابن علمدار به همراه سه هزار مرد به اوپیوستند. غزان هم دوباره به او پیوستند و منتصر نیروهایی تازه یافت و در شعبان سال۳۹۴ ایلک خان را در نبرد سخت بنام بورنمذ شکست داد. باقی لشکریان منتصر کشته شدند منتصر پس از شکستی که خورد از جیحون عبور کرد و به [[خراسان]] فرارکرد. او به اندخوذ از نواحی [[جوزجان]]رفت و در تعقیب و گریز از برابر والیان وفادار سلطان محمود به جنابد، جومند و بسطام رفت. قابوس زیاری به کمک دوهزار مرد اورا دفع کرد. منتصر پس از آن به سمت [[نساء]] حرکت کرد وازآنجا به امید وعدهٔ خویشاوند خود بنام ابن سرخک سامانی به بخارا رفت امااین وعده فریب و دروغی بیش نبود. وقتی منتصربه چاه حماد در بیابان آمل شط رسید بسیاری از سپاهیان او که از جنگ و گریز چندساله خسته شده بودند از او جداشدند واو را رها کردند و با عبور از جیحون به حاجیان ایلک خان پیوستند. دشمن همهٔ گذرگاههای جیحون را محاصره کرد. منتصر هم مورد محاصره قرارگرفت. دو برادر منتصر اسیر شدند و به اوزکند فرستاده شدند و منتصر به منزلگاه ابن بهیج اعرابی از عربهای چادرنشین بیابان گریخت. در ربیع الاول سال۳۹۵ عربان شبانه بر منتصر هجوم بردند و او را به قتل رساندند. سپس پیکر منتصر را به روستای مایمرغ از نواحی رودبار زم درکرانه جیحون بردند و در همانجا اورا به خاک سپردند. سلطان محمود، وقتی خبرراشنید منزلگاه ابن بهیج و دیگر عربان را غارت کرد. مقبرهٔ نه چندان بزرگ آخرین بازمانده امیرسامانی، ابوابراهیم اسماعیل منتصر که در بین مردم به مقبره علم بردار یا علمدار مشهوراست مسافت کمی باروستای آستان بابا درنزدیکی کرکی دارد. مقبره او مانند آرامگاه سامانیان بنایی است مربع شکل و گنبدپوش. در مقبره علمدار بجای گچ بری در شکلهای گوناگون شاهد کنده کاری روی آجرهستیم.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=فرهنگ وتمدن اسلامی درقلمروسامانیان|نام خانوادگی=ناجی|نام=محمدرضا|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=
پس ازهجوم ایلک خان به [[ماوراء النهر]] و تسخیر و تصرف بخارا، ایلک خان ادعامیکرد برای اطاعت ازامیرسامانی آمدهاست، اما بلافاصله شروع کردبه دستگیرکردن فرماندهان نظامی، و بقایای خاندان آل سامان.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=|ناشر=امیر کبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص۴۶۷}}</ref>عبدالملک امیرسامانی، و برادرش منصور دوم، که نابیناشده بود وبرادردیگرش ابوابراهیم وابویعقوب وسایربازماندگان سامانی رابازداشت کرد وهرکدام ازآنهارا ازهم جداکرد وبه زندان انداخت تابایکدیگر توطئه ای راایجادنکنند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلاییایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=امیرکبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص۴۶۷}}</ref> ازمیان فرزندان نوح سوم سامانی، ابوابراهیم اسماعیل بن نوح که دستگیرشده بود توانست باسرکردن چادرکنیزی ازخدمت کارانش ازمیان محبوسان بگریزد ودرخانه پیرزنی ازاهالی بخارا پنهان شود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=امیرکبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص۴۶۷}}</ref>[[قراخانیان]] تلاش کردند برای پیداکردن او ولی موفق نشدند تااینکه از پیداکردنش ناامیدشدند. پس ازآن منتصربه سمت خوارزم گریخت. درخوارزم بسیاری از خاندان آل سامان و جمعی از سربازان وسپاهیان دولت شکست خورده سامانیان به اوپیوستند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=امیرکبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=صص۴۶۷–۴۶۸}}</ref>سرانجام باسقوط حکومت سامانی وشهربخارا توسط قراخانیان، واستقلال سلطان محمود غزنوی برخراسان، یک نقطه امیدظاهرشد. اسماعیل منتصر، یکی از سرداران خودرا بنام [[ارسلان بالو]]، پس ازمستقرشدن درخوارزم برای تهاجم و فتح بخارافرستاد. ارسلان موفق شد بادستیابی بربخارا بسیاری از امرا و فراریان را دستگیرکند وآنهارا تاحدودسمرقندتعقیب کند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=
{{شعر|نستعلیق}}
{{ب|از دیده که نقش تو نمودم تو بهی|وز دل که فرو گذاشت زودم تو بهی}}
{{ب|وز جان که نداشت هیچ سودم تو بهی|دیدم همه را و آزمودم تو بهی}}
{{پایان شعر}}
بنابراین درمرو به سرو سامان دادبه سپاهیانش پرداخت سپس به ابیورد و شهرهای دیگر خراسان رفت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=
== پانویس ==
خط ۱۷:
== منابع ==
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= ناجی|نام= محمدرضا|پیوند نویسنده= محمدرضا ناجی|فصل=|ویراستار=|عنوان= فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان|ترجمه=|جلد=|سال=۱۳۷۰|ناشر= امیرکبیر|مکان=تهران|شابک=
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=زرین کوب |نام= عبدالحسین|پیوند نویسنده= عبدالحسین زرین کوب|فصل=|ویراستار=|عنوان= تاریخ کمبریج|ترجمه=حسن انوشه|جلد=|سال=
|