خاندان برمکی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Kourosh Tehrani (بحث | مشارکت‌ها)
جز ویرایستاری
Rez.nf (بحث | مشارکت‌ها)
‌‌‌‌
برچسب: ایجاد دوبارهٔ صفحهٔ حذف شده
خط ۱:
'''خاندان برمکی''' از وزرای برجسته عصر [[عباسیان]] بودند.
'''بَرمَکیان''' یا '''فرزندان برمک''' (بر گرفته از واژه [[سنسکریت]] پاراماکا प्रमुख، که در عربی برمک شده) از خاندان‌های ایرانی بودند که در دستگاه خلیفه‌گری [[عباسیان]] به قدرت فراوان رسیدند. تبار ایشان به گردانندگان [[بودا]]یی معبد [[آتشکده نوبهار|نوبهار]] در [[بلخ]] می‌رسید.
نام آورترین این خاندان [[خالد بن برمک|خالد پسر برمک]] و فرزندش [[یحیی پسر خالد برمک]] بودند که در سده هشتم میلادی در شهر [[بغداد]] اعتبار بسیار یافته بودند. ترجمه بخش بسیار مهمی از آثار ایرانی و حتی یونانی به [[زبان عربی]] یعنی در آغاز، [[نهضت ترجمه]] مرهون کوشش‌های برمکیان بود.
در زمان [[هارون الرشید]] عباسی، تمام آنها را نابود کردند زیرا اداره بیش تر امور کشور دست آنان بود و خلیفه فقط یک مقام تشریفاتی داشت.
 
==پیشینه تاریخی==
== پیدایش ==
پدر خالد برمکی که '''برمک''' نام داشته پزشکی زبردست بوده و فرزند بیمار [[عبدالملک بن مروان]] خلیفه اموی را درمان نموده بود.<ref>{{یادکرد |کتاب =الرسل و الملوک |نویسنده = طبری، محمد بن جریر |ترجمه = |فصل = حوادث سال ۸۶|صفحه = | ناشر = بیروت: عزالدین | چاپ = | سال =۱۴۰۷ ه. ق |شابک =}}</ref>
 
این خاندان عنوان خود را از نام جد خود به نام برمک گرفته بود. برمک ابتدا متولی معبد [[بوداییان]] نوبهار در [[بلخ]] بود و ریاست و حکومت بلخ را نیز داشته است و و پزشکی زبر دست نیز بوده است که فرزند بیمار [[عبدالملک بن مروان]] را نیز درمان کرده بود و به نظر به دلایل سیاسی در زمان [[عثمان]] و یا احتمال قوی تر در زمان عبدالملک اسلام آورده است.<ref>{{پک|نام خانوادگی سمنانی|سال ۱۳۷۶|ک=کتاب هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صفحه ۱۴۱-۱۶۵ و ۲۰۹-۲۳۹}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی خضری|سال ۱۳۸۴|ک=کتاب تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صفحه ۵۸-۶۰}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی زرین کوب|سال ۱۳۸۳|ک=کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صفحه ۴۴۱-۴۴۶}}</ref>
پایه‌گذاری قدرت برمکیان به دست [[خالد بن برمک]] صورت پذیرفت. وی که در سال‌های قیام خراسانیان علیه امویان، با عنوان فرماندهی در ارتش [[ابومسلم]] خدمت می‌کرد پس از پیروزی، به تشکیلات عباسیان وارد شد و به سرعت نمو یافت و پس از مدتی، وزارت و تصدی دیوان خراج نخستین [[خلیفه عباسی]] [[سفاح عباسی|سفاح]] را برعهده گرفت و البته طرف مشورت [[منصور عباسی]] در بنا نهادن شهر بغداد هم بود.
 
==قدرت گیری==
== حکمرانی ==
پایه گذاری قدرت برمکیان به دست [[خالد بن برمک]] صورت پذیرفت. خالد بن برمک که نزد [[مروان حمار]] نیز جایگاه ممتازی داشت در زمان شروع قیام عباسیان خود را در صفوف لشکریان [[ابومسلم]] جای داد و به فرماندهی در سپاه رسید. همکاری با [[قحطبه بن شبیب]] موجب شد تا بتواند نزد [[سفاح]] راه یابد و به او نزدیک شود. چندی بعد متصدی دیوان خراج گشت و هنگام بنای [[بغداد]] نیز که وزارت منصور را برعهده داشت او را از تخریب [[ایوان کسری]] که خلیفه میخواست مصالح آن را جهت بنای بغداد به کار برد باز داشت. در ماجرای خلع [[عیسی بن موسی]] از ولایتعهدی نیز کفایت خود را نشان داد و سبب مزید تقرب وی گشت. او چندی در [[غزا]]ی [[بیزانس]] بود و چندی نیز در [[طبرستان]] و [[ری]] و [[دماوند]] به حکومت رسید. در زمان [[منصور]] به حکومت [[موصل]] منسوب گردید تا [[کرد]]های آن نواحی را که براثر ستمگریهای [[مسیب بن زهیر]] دست به طغیان زده بودند آرام کند. پس از آن به ریاست دیوان رسائل و چندی بعد به حکومت [[فارس]] تعیین شد. سرانجام در ۱۶۹ هجری بدرود حیات گفت.<ref>{{پک|نام خانوادگی سمنانی|سال ۱۳۷۶|ک=کتاب هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صفحه ۱۴۱-۱۶۵ و ۲۰۹-۲۳۹}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی خضری|سال ۱۳۸۴|ک=کتاب تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صفحه ۵۸-۶۰}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی زرین کوب|سال ۱۳۸۳|ک=کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صفحه ۴۴۱-۴۴۶}}</ref>
اوج اقتدار خاندان برمک با انتخاب یحیی پسر خالد به کتابت و وزارت هارون در سال ۱۶۲ آغاز شد. در سال ۱۶۹ و به هنگامی که [[مهدی عباسی]]، هارون را به فرمانروایی تمامی سرزمین‌های غربی قلمرو خویش برگزید، تمام امور این منطقه در دستان یحیی قرار گرفت و البته این یحیی بود که از استعفای هارون از جانشینی خلیفه به سود فرزند هادی، خلیفه عباسی، جلوگیری کرد و تا آنجا بر این امر پافشاری کرد که در سال ۱۷۰ هارون را بر تخت [[خلیفه گری]] نشاند.<ref>{{یادکرد |کتاب = تاریخ ایران بعد از اسلام |نویسنده =زرین کوب، عبدالحسین |ترجمه = |فصل = |صفحه =| ناشر = امیرکبیر | چاپ =هشتم | سال = ۱۳۷۹ |شابک =}}</ref>
 
==اوج قدرت==
== سقوط برمکیان ==
پس از فوت خالد بن برمک پسرش [[یحیی بن خالد]] بر جای او تکیه زد و قدرت را چپاول کرد. زمانی که طبرستان و دماوند به خالد سپرده شده بود یحیی بن خالد به جانشینی پدرش در ری حکومت میکرد و در همین محل بود که با [[مهدی]] روابط صمیمانه ای برقرار کرد. مدتی حکومت [[ارمنستان]] و [[آذربایجان]] را داشت، سپس خلیفه [[مهدی عباسی]] یحیی بن خالد را مربی [[هارون]] کرد و در هارون نفوذ زیادی کسب کرد. مخصوصا در دوره خلافت [[هادی]] از حق ولیعهدی هارون دفاع کرد و به سبب آن به زندان افتاد و سختی فراوان دید و به این خاطر نزد هارون تقرب بیشتری یافت و در زمان خلافت وی وزارت یافت و خود و فرزندانش [[جعفر بن یحیی]] و [[فضل بن یحیی]] و [[موسی بن یحیی]] و [[محمد بن یحیی]] در دستگاه خلافت قدرت بی مانندی بدست آوردند. در هفده سال نخست خلافت هارون الرشید تقریبا تمام امور خلافت در دست یحیی و فرزندان و خویشان او بود و توانستند ثروت و مکنتی بی حد به دست آورند. هارون الرشید نظر به اعتماد مطلقی که به برامکه داشت تربیت فرزندان خود را بر عهده فرزندان یحیی گذاشته بود، [[مأمون]] زیر نظر جعفر قرار گرفت و [[امین]] به فضل سپرده شد. هارون الرشید ابتدا کار وزارت خویش را بر عهده فضل گذاشت اما نظر به علاقه ای که جعفر داشت و با وساطت یحیی این مقام را به جعفر محول کرد. جعفر نیز پس از رسیدن به این کرسی فضل را قائم مقام و جانشین خود کرد. مأموریت های مهمی بر عهده فضل گذاشته شد از جمله در طغیان [[یحیی بن عبدالله علوی]] به طبرستان و [[گرگان]] فرستاده شد و توانست با مدارا و لطف یحیی را رام کرده و نزد هارون اعزام دارد. فضل از ۱۷۷ تا ۱۸۰ هجری نیز به حکومت [[خراسان]] منصوب گردید و در این زمان دو اقدام کرد نخست سپاهیانی به تصرف [[بامیان]]؛ شهر های دره جنوبی [[هندوکش]] و [[کابل]] اعزام کرد و این مناطق را مطیع خلیفه عباسی کرد و دوم در خراسان سپاهی از [[عجمان]] گرفت که آن ها را [[عباسیه]] نام داد و در بغداد [[کرنبیان]] عنوان یافتند. <ref>{{پک|نام خانوادگی سمنانی|سال ۱۳۷۶|ک=کتاب هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صفحه ۱۴۱-۱۶۵ و ۲۰۹-۲۳۹}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی خضری|سال ۱۳۸۴|ک=کتاب تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صفحه ۵۸-۶۰}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی زرین کوب|سال ۱۳۸۳|ک=کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صفحه ۴۴۱-۴۴۶}}</ref>
یکی از دلایل کشتار برمکیان رشک و حسد خلیفه. جانشینان وی و کسان فروتر از آنها بوده‌است. خلیفه که از قدرت برمکیان هراسناک شده بود، تحت تأثیر بدگویی‌های اطرافیان قرار گرفته و دستور به کشتار برمکیان می‌دهد.
تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان یحیی بود و همیشه بیست و پنج نفر از برمکیان مهمترین مشاغل لشکری و کشوری را بعهده داشتند. شاهان دیگر کشورها برای آنها هدایایی می‌فرستادند و احترامی که برای آنها قایل بودند برای خلیفه معمول نمی‌داشتند و این موجب تحقیر هارون می‌گردید.
 
== سقوط برمکیان ==
اقتدار برمکیان در واقع نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی در دستگاه [[خلافت عباسی]] بود و این چیزی نبود که اعراب و شخص خلیفه آن را برتابند. اشراف عرب و شخص خلیفه که از واگذاردن تمام قدرت به برمکیان پشیمان گشته بود از آنان بیمناک و برای مقابله با این نفوذ، دست به کار شدند و در صدد محو آنان بر آمدند. چنان‌که یعقوبی از تدارک چهارساله هارون برای انجام کودتایش علیه خاندان برمکی سخن می‌گوید.<ref name=autogenerated1>{{یادکرد |کتاب = تاریخ یعقوبی |نویسنده = احمد بن ابی باقر |ترجمه = محمد ابراهیم آیتی |فصل = جلد دوم |صفحه = | ناشر = بنگاه ترجمه ونشر کتاب| چاپ = | سال = ۱۳۵۶ |شابک =}}</ref> از اشراف عرب نیز فضل بن ربیع و اسماعیل بن صبیح، در این توطئه نقش اصلی را ایفا نمودند و با بدگویی‌های مداوم و دسیسه چینی‌های مکرر بر ضد برمکیان، زمینه‌های روانی لازم را برای سرنگونی آنان فراهم ساختند.
تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان یحیی بود و همیشه بیست و پنج نفر از برمکیان مهمترین مشاغل لشکری و کشوری را بعهده داشتند. شاهان دیگر کشورها برای آنها هدایایی می‌فرستادند و احترامی که برای آنها قایل بودند برای خلیفه معمول نمی‌داشتند و این موجب تحقیر هارون می‌گردید. قدرت و ثروت افسانه ای برمکیان خود مزید علتی بر نابودی و سقوط آنان شد چرا که قدرت و ثروت بی حد برامکه رشک خلیفه و دیگر عناصر صاحب نفوذ و مخالفان و دشمنان آنان را برانگیخت و باعث شد دشمنانشان با بد گویی از ایشان و بد گمان کردن خلیفه نسبت به ایشان آنان را از عرصه کنار بزنند. مخالفان برامکه اندک اندک در دربار خلیفه قدرت و نفوذی به دست آوردند اشخاصی چون [[فضل بن ربیع]]، [[علی بن عیسی بن ماهان]]، [[زراره بن محمد]]، [[پسران قحطبه]]، [[جعفر بن عبدالله هاشمی]] و [[ابو ربیعه رقی]] و بسیاری دیگر که برخی کینه های دیرینه از برامکه بر دل داشتند و توانستند از نفوذ خود در بدگمان کردن خلیفه نسبت به آنها استفاده کنند. از جمله برامکه را متهم به [[زندقه]] و حمایت از زنادقه میکردند. همچنین هارون الرشید حمایت برمکیان از یحیی بن عبدالله علوی و پسرش [[موسی بن یحیی]] که در [[دیلم]] داعیه امامت داشتند را نوعی خیانت از جانب آنها در حق خویش تلقی میکرد. همچنین جعفر را با پسر [[عبدالملک بن صالح]] که داعیه خلافت داشت مرتبط می دانست. رقابت دیرینه عنصر اعراب و ایرانی نیز در سقوط ایشان بی تأثیر نبود. از طرف دیگر ماجرای جعفر و [[عباسه]] نیز مزید بر علت خشم هارون نسبت به برمکیان شد.در حقیقت سبب اصلی سقوط ایشان ارتباط جعفر بوده است با عباسه خواهر خلیفه و دیگری نارضایتی هارون از قدرت و نفوذ بی اندازه ای که برامکه به دست آورده بودند. اقتدار برمکیان در واقع نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی در دستگاه [[خلافت عباسی]] بود و این چیزی نبود که اعراب و شخص [[خلیفه]] آن را برتابند. سرانجام هارون در بازگشت از سفر حج در شب آخر محرم سال ۱۸۷ هجری جعفر را به کام مرگ فرستاد و سر از تن او جدا کرد . همان شب خانه های برامکه و یاران و دست پروردگانشان را نیز محاصره و جز محمد بن خالد همه برامکه را دستگیر و اموالشان را مصادره کرد و بسیاری از آن ها را کشت و بسیاری دیگر را به طمع گنجینه های برامکه به زیر شکنجه گرفت.بعد از سقوط برامکه ضعف و فساد دولت عباسیان را در بر گرفت و هارون از این اقدام خود ابراز تأسف کرد. بعدها مأمون به بقایای برامکه توجه کرد لیکن آنها دیگر حشمت و قدرت قبلی خود را باز نیافتند.<ref>{{پک|نام خانوادگی سمنانی|سال ۱۳۷۶|ک=کتاب هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صفحه ۱۴۱-۱۶۵ و ۲۰۹-۲۳۹}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی خضری|سال ۱۳۸۴|ک=کتاب تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صفحه ۵۸-۶۰}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی زرین کوب|سال ۱۳۸۳|ک=کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صفحه ۴۴۱-۴۴۶}}</ref>
 
{{==پانویس}}==
بنا به روایتی فضل بن ربیع افرادی از خدمتکاران درون منزل [[جعفر بن یحیی]] را به عنوان جاسوس به خدمت خود درآورده بود و از طریق آنان به گردآوری خبر از کار برمکیان می‌پرداخت.<ref name=autogenerated1/>
{{پانویس|۲}}
 
== منابع ==
در کنار علت اصلی که همان درگیری دیرینه دو عنصر ایرانی و عرب بود، دو اتهام بزرگ برای نابودی برمکیان به آنان نسبت داده شد. نخست پیوند آنان با زندیقان و دوستیشان با ملحدان و دیگری گرایش آنان به سوی علویان، و البته آزاد سازی یحیی بن عبدالله علوی که شورش او در طبرستان مدتها خواب را از چشمان هارون ربوده بود به دست جعفر بن یحیی برمکی، بهانه و دستاویز لازم را برای هارون فراهم ساخت تا از فرصت سود جسته و بهره کافی برد و بدین ترتیب بود که در سال ۱۸۷ با برگرفتن سر جعفر، تصفیه برمکیان آغاز شد و برای همیشه آنان از مدیریت اداری – نظامی – سیاسی خلافت عباسی بر کنار زده شدند.
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= زرین کوب|نام= عبدالحسین|پیوند نویسنده|فصل=|ویراستار=|عنوان= تاریخ ایران بعد از اسلام|ترجمه=|جلد=|سال=۱۳۸۳|ناشر= امیر کبیر|مکان=|شابک=}}
 
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= خضری|نام= احمدرضا|پیوند نویسنده|فصل=|ویراستار=|عنوان= تاریخ خلافت عباسی ار آغاز تا پایان آل بویه|ترجمه=|جلد=|سال= ۱۳۸۴|ناشر= سمت|مکان=|شابک=}}
[[مسعودی]] در کتاب [[مروج الذهب]] ماجرای قتل جعفر را چنین بیان می‌کند:
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= سمنانی|نام= پناهی|پیوند نویسنده|فصل=|ویراستار=|عنوان= هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ترجمه=|جلد=|سال= ۱۳۷۶|ناشر= ندا|مکان=|شابک=}}
{{نقل قول|خلیفه پس از آنکه روز را در عیش و عشرت بپایان رسانید خواجه خود یاسر را احضار و به او گفت حالا می‌روی نزد جعفر و در هر وضعیتی که باشد سر او را می‌بری و برای من می‌آوری. یاسر که فوق‌العاده متعجب شده بود اول از انجام مأموریت طفره رفت ولی در برابر دستور مؤکد هارون برای انجام مأموریت رفت و جعفر را دید که بزمی آراسته و وی را خواند و دستور خلیفه را اعلام کرد. جعفر گفت خلیفه شوخی کرده‌است ولی یاسر قبول نکرد. گفت شاید مست بوده یاسر باز هم قبول نکرد. جعفر به یاسر گفت بپاس محبتهائی که بتو کرده‌ام بازگرد و به خلیفه بگو امرش را اجرا کردی اگر متأثر شد جان مرا خریده‌ای و اگر تأثری نیافت فردا امرش را اجرا کن. یاسر گفت ای کاری غیرممکن است. جعفر گفت من بهمراه تو می‌آیم و می‌ایستم که جواب خلیفه را بشنوم یاسر پذیرفته و بر آن شیوه عمل کرد. هارون برآشفت و بوی گفت سربریده جعفر را بیاور چون سر جعفر را پیش خلیفه نهادند خطاب به سر جعفر گلایه‌های بسیار کرد و سپس دستور داد سر یاسر را نیز بزنند زیرا نمی‌تواند سر قاتل جعفر را ببیند. همان شب هارون تمامی خدمتکاران جعفر را نیز کشت و صبح به نماز رفت. هارون دستور داد خانه‌های برمکیان و متحدین و بستگان آنها محاصره کنند و فقط یک نفرفرار کرد}}
 
== منابع ==
{{پانویس}}
 
{{تاریخ-خرد}}
 
[[رده:برمکیان]]
[[رده:ایرانی‌تبارهای اهل عراق]]
[[رده:بوداگرایی در افغانستان]]
[[رده:خاندان‌های ایرانی]]
[[رده:سلسله‌های مسلمان]]
[[رده:شخصیت‌های هزار و یک شب]]
[[رده:نوکیشان مسلمان]]
[[رده:ولایت سرپل]]
[[رده:هزار و یک شب]]