خاندان برمکی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ویرایستاری |
برچسب: ایجاد دوبارهٔ صفحهٔ حذف شده |
||
خط ۱:
'''خاندان برمکی''' از وزرای برجسته عصر [[عباسیان]] بودند.
==پیشینه تاریخی==
این خاندان عنوان خود را از نام جد خود به نام برمک گرفته بود. برمک ابتدا متولی معبد [[بوداییان]] نوبهار در [[بلخ]] بود و ریاست و حکومت بلخ را نیز داشته است و و پزشکی زبر دست نیز بوده است که فرزند بیمار [[عبدالملک بن مروان]] را نیز درمان کرده بود و به نظر به دلایل سیاسی در زمان [[عثمان]] و یا احتمال قوی تر در زمان عبدالملک اسلام آورده است.<ref>{{پک|نام خانوادگی سمنانی|سال ۱۳۷۶|ک=کتاب هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صفحه ۱۴۱-۱۶۵ و ۲۰۹-۲۳۹}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی خضری|سال ۱۳۸۴|ک=کتاب تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صفحه ۵۸-۶۰}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی زرین کوب|سال ۱۳۸۳|ک=کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صفحه ۴۴۱-۴۴۶}}</ref>
==قدرت گیری==
پایه گذاری قدرت برمکیان به دست [[خالد بن برمک]] صورت پذیرفت. خالد بن برمک که نزد [[مروان حمار]] نیز جایگاه ممتازی داشت در زمان شروع قیام عباسیان خود را در صفوف لشکریان [[ابومسلم]] جای داد و به فرماندهی در سپاه رسید. همکاری با [[قحطبه بن شبیب]] موجب شد تا بتواند نزد [[سفاح]] راه یابد و به او نزدیک شود. چندی بعد متصدی دیوان خراج گشت و هنگام بنای [[بغداد]] نیز که وزارت منصور را برعهده داشت او را از تخریب [[ایوان کسری]] که خلیفه میخواست مصالح آن را جهت بنای بغداد به کار برد باز داشت. در ماجرای خلع [[عیسی بن موسی]] از ولایتعهدی نیز کفایت خود را نشان داد و سبب مزید تقرب وی گشت. او چندی در [[غزا]]ی [[بیزانس]] بود و چندی نیز در [[طبرستان]] و [[ری]] و [[دماوند]] به حکومت رسید. در زمان [[منصور]] به حکومت [[موصل]] منسوب گردید تا [[کرد]]های آن نواحی را که براثر ستمگریهای [[مسیب بن زهیر]] دست به طغیان زده بودند آرام کند. پس از آن به ریاست دیوان رسائل و چندی بعد به حکومت [[فارس]] تعیین شد. سرانجام در ۱۶۹ هجری بدرود حیات گفت.<ref>{{پک|نام خانوادگی سمنانی|سال ۱۳۷۶|ک=کتاب هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صفحه ۱۴۱-۱۶۵ و ۲۰۹-۲۳۹}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی خضری|سال ۱۳۸۴|ک=کتاب تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صفحه ۵۸-۶۰}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی زرین کوب|سال ۱۳۸۳|ک=کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صفحه ۴۴۱-۴۴۶}}</ref>
==اوج قدرت==
== سقوط برمکیان ==▼
پس از فوت خالد بن برمک پسرش [[یحیی بن خالد]] بر جای او تکیه زد و قدرت را چپاول کرد. زمانی که طبرستان و دماوند به خالد سپرده شده بود یحیی بن خالد به جانشینی پدرش در ری حکومت میکرد و در همین محل بود که با [[مهدی]] روابط صمیمانه ای برقرار کرد. مدتی حکومت [[ارمنستان]] و [[آذربایجان]] را داشت، سپس خلیفه [[مهدی عباسی]] یحیی بن خالد را مربی [[هارون]] کرد و در هارون نفوذ زیادی کسب کرد. مخصوصا در دوره خلافت [[هادی]] از حق ولیعهدی هارون دفاع کرد و به سبب آن به زندان افتاد و سختی فراوان دید و به این خاطر نزد هارون تقرب بیشتری یافت و در زمان خلافت وی وزارت یافت و خود و فرزندانش [[جعفر بن یحیی]] و [[فضل بن یحیی]] و [[موسی بن یحیی]] و [[محمد بن یحیی]] در دستگاه خلافت قدرت بی مانندی بدست آوردند. در هفده سال نخست خلافت هارون الرشید تقریبا تمام امور خلافت در دست یحیی و فرزندان و خویشان او بود و توانستند ثروت و مکنتی بی حد به دست آورند. هارون الرشید نظر به اعتماد مطلقی که به برامکه داشت تربیت فرزندان خود را بر عهده فرزندان یحیی گذاشته بود، [[مأمون]] زیر نظر جعفر قرار گرفت و [[امین]] به فضل سپرده شد. هارون الرشید ابتدا کار وزارت خویش را بر عهده فضل گذاشت اما نظر به علاقه ای که جعفر داشت و با وساطت یحیی این مقام را به جعفر محول کرد. جعفر نیز پس از رسیدن به این کرسی فضل را قائم مقام و جانشین خود کرد. مأموریت های مهمی بر عهده فضل گذاشته شد از جمله در طغیان [[یحیی بن عبدالله علوی]] به طبرستان و [[گرگان]] فرستاده شد و توانست با مدارا و لطف یحیی را رام کرده و نزد هارون اعزام دارد. فضل از ۱۷۷ تا ۱۸۰ هجری نیز به حکومت [[خراسان]] منصوب گردید و در این زمان دو اقدام کرد نخست سپاهیانی به تصرف [[بامیان]]؛ شهر های دره جنوبی [[هندوکش]] و [[کابل]] اعزام کرد و این مناطق را مطیع خلیفه عباسی کرد و دوم در خراسان سپاهی از [[عجمان]] گرفت که آن ها را [[عباسیه]] نام داد و در بغداد [[کرنبیان]] عنوان یافتند. <ref>{{پک|نام خانوادگی سمنانی|سال ۱۳۷۶|ک=کتاب هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صفحه ۱۴۱-۱۶۵ و ۲۰۹-۲۳۹}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی خضری|سال ۱۳۸۴|ک=کتاب تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صفحه ۵۸-۶۰}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی زرین کوب|سال ۱۳۸۳|ک=کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صفحه ۴۴۱-۴۴۶}}</ref>
تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان یحیی بود و همیشه بیست و پنج نفر از برمکیان مهمترین مشاغل لشکری و کشوری را بعهده داشتند. شاهان دیگر کشورها برای آنها هدایایی میفرستادند و احترامی که برای آنها قایل بودند برای خلیفه معمول نمیداشتند و این موجب تحقیر هارون میگردید. قدرت و ثروت افسانه ای برمکیان خود مزید علتی بر نابودی و سقوط آنان شد چرا که قدرت و ثروت بی حد برامکه رشک خلیفه و دیگر عناصر صاحب نفوذ و مخالفان و دشمنان آنان را برانگیخت و باعث شد دشمنانشان با بد گویی از ایشان و بد گمان کردن خلیفه نسبت به ایشان آنان را از عرصه کنار بزنند. مخالفان برامکه اندک اندک در دربار خلیفه قدرت و نفوذی به دست آوردند اشخاصی چون [[فضل بن ربیع]]، [[علی بن عیسی بن ماهان]]، [[زراره بن محمد]]، [[پسران قحطبه]]، [[جعفر بن عبدالله هاشمی]] و [[ابو ربیعه رقی]] و بسیاری دیگر که برخی کینه های دیرینه از برامکه بر دل داشتند و توانستند از نفوذ خود در بدگمان کردن خلیفه نسبت به آنها استفاده کنند. از جمله برامکه را متهم به [[زندقه]] و حمایت از زنادقه میکردند. همچنین هارون الرشید حمایت برمکیان از یحیی بن عبدالله علوی و پسرش [[موسی بن یحیی]] که در [[دیلم]] داعیه امامت داشتند را نوعی خیانت از جانب آنها در حق خویش تلقی میکرد. همچنین جعفر را با پسر [[عبدالملک بن صالح]] که داعیه خلافت داشت مرتبط می دانست. رقابت دیرینه عنصر اعراب و ایرانی نیز در سقوط ایشان بی تأثیر نبود. از طرف دیگر ماجرای جعفر و [[عباسه]] نیز مزید بر علت خشم هارون نسبت به برمکیان شد.در حقیقت سبب اصلی سقوط ایشان ارتباط جعفر بوده است با عباسه خواهر خلیفه و دیگری نارضایتی هارون از قدرت و نفوذ بی اندازه ای که برامکه به دست آورده بودند. اقتدار برمکیان در واقع نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی در دستگاه [[خلافت عباسی]] بود و این چیزی نبود که اعراب و شخص [[خلیفه]] آن را برتابند. سرانجام هارون در بازگشت از سفر حج در شب آخر محرم سال ۱۸۷ هجری جعفر را به کام مرگ فرستاد و سر از تن او جدا کرد . همان شب خانه های برامکه و یاران و دست پروردگانشان را نیز محاصره و جز محمد بن خالد همه برامکه را دستگیر و اموالشان را مصادره کرد و بسیاری از آن ها را کشت و بسیاری دیگر را به طمع گنجینه های برامکه به زیر شکنجه گرفت.بعد از سقوط برامکه ضعف و فساد دولت عباسیان را در بر گرفت و هارون از این اقدام خود ابراز تأسف کرد. بعدها مأمون به بقایای برامکه توجه کرد لیکن آنها دیگر حشمت و قدرت قبلی خود را باز نیافتند.<ref>{{پک|نام خانوادگی سمنانی|سال ۱۳۷۶|ک=کتاب هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صفحه ۱۴۱-۱۶۵ و ۲۰۹-۲۳۹}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی خضری|سال ۱۳۸۴|ک=کتاب تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صفحه ۵۸-۶۰}}</ref> <ref>{{پک|نام خانوادگی زرین کوب|سال ۱۳۸۳|ک=کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صفحه ۴۴۱-۴۴۶}}</ref>
{{پانویس|۲}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= زرین کوب|نام= عبدالحسین|پیوند نویسنده|فصل=|ویراستار=|عنوان= تاریخ ایران بعد از اسلام|ترجمه=|جلد=|سال=۱۳۸۳|ناشر= امیر کبیر|مکان=|شابک=}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= خضری|نام= احمدرضا|پیوند نویسنده|فصل=|ویراستار=|عنوان= تاریخ خلافت عباسی ار آغاز تا پایان آل بویه|ترجمه=|جلد=|سال= ۱۳۸۴|ناشر= سمت|مکان=|شابک=}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= سمنانی|نام= پناهی|پیوند نویسنده|فصل=|ویراستار=|عنوان= هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ترجمه=|جلد=|سال= ۱۳۷۶|ناشر= ندا|مکان=|شابک=}}
▲== منابع ==
▲{{پانویس}}
|