مادهباوری: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: متن دارای ویکیمتن نامتناظر ویرایشگر دیداری |
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB |
||
خط ۵:
'''مادهباوری'''<ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://www.icnc.ir/index.aspx?pid=289&metadataID=ae99b8c0-f7e8-4f94-84a8-c7174e2bdddf |عنوان=معرفی کتاب اکولوژی و مارکس: ماده باوری و طبیعت | ناشر = کنسرسیوم محتوای ملی |تاریخ = |تاریخ بازبینی=۲۴ اسفند ۱۳۹۱}}</ref><ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://www.bashgah.net/fa/category/show/57341 |عنوان=ماده باوری دیالکتیکی - ماتریالیسم دیالکتیک | ناشر = باشگاه اندیشه|تاریخ = |تاریخ بازبینی= ۲۴ اسفند ۱۳۹۱}}</ref><ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی= http://www.bashgah.net/fa/category/show/57487 |عنوان=ماتریالیسم تاریخی ماده باوری تاریخی | ناشر = |تاریخ = |تاریخ بازبینی= ۲۴ اسفند ۱۳۹۱}}</ref> یا '''ماتریالیسم''' {{انگلیسی|Materialism}} یا '''مادهگرایی''' به دیدگاهی گفته میشود که بر این باور است که هر آنچه در هستی وجود دارد [[ماده (فیزیک)|ماده]] یا [[انرژی]] است و همهٔ چیزها از ماده تشکیل شدهاند و همهٔ پدیدهها (از جمله [[آگاهی]]) نتیجهٔ برهمکنشهای مادی است. به عبارت دیگر، ماده تنها [[چیز]] است و [[واقعیت]] عملاً همان کیفیتهای در حالِ رخ دادنِ ماده و انرژی است.<ref>ویکیپدیای انگلیسی</ref> ماتریالیسم یک مکتب فلسفی میباشد که در مقابل مکتب [[ایدهآلیسم]] مطرح شدهاست. شاخههای مهم آن [[مادهباوری مکانیکی]] و [[مادهباوری دیالکتیکی]] میباشند. ماتریالیسم مکانیک را [[فویرباخ]] بنیانگذاری کرد و مادهباوری دیالکتیک را [[مارکس]].
از دیدگاه مکاتب فلسفیای که حقیقت را منحصر در ماده نمیدانند مادهباوری ایدئولوژی [[حسگرایی]] در مقابل [[عقلگرایی]] است و با [[رئالیسم]] در تقابل قرار میگیرد؛ و از آنجا که
== جهان مادی است ==
خط ۱۲:
[[زروان|زروانیان]]، «زروان بیکران» یا گیتیماده را عنصر نخستین میدانستند که تمام موجودات از آن پا به عرصهٔ وجود نهادهاند. [[دمکریت]] فیلسوف بزرگ یونان باستان میگفت اصل جهان از یک عنصر تجزیه ناپذیر است که از ترکیب آن، اشیاء مختلف پدید میآید و آن را «اتم» (ا به معنای نفی، تم از واژه بریدن و قطع کردن) یا «بخش ناپذیر» (در اصطلاح فلسفی ما ـ جزءِ لایَتَجَزی) نامید.
[[پرونده:Cartesian-materialism-1-.png|بندانگشتی|ماتریالیسم کارتزینی]]
با تکامل اندیشه بشری این کشف بزرگ به عمل آمد که آن پایه مشترک و اساسی عمومی را نباید با اشکال مختلف اشتباه کرد، بلکه این نتیجه فلسفی حاصل شد؛ که در درجه اول همه اشیاء جهان در این اصل شریکند که به خودی خود و مستقل از انسان، مستقل از تفکر و اندیشه و احساسات و تمایلات انسان، یعنی
[[پراتیک]] بشری، آزمایش و تجربهٔ روزانه، فعالیت تولیدی و علوم طبیعی با تمام دستاوردهای خود به ما نشان میدهد که جهان
از نگاه تاریخی دانش ما متأثر از شرایط اقتصادی و اجتماعی ما است. در این زمینه تولید اجتماعی نقش بزرگی را بازی میکند. تولید اجتماعی تعیینکنندهترین عامل در شناخت بشر است. به این معنی که شناخت ما بر اساس رشد تولید اجتماعی ما رشد میکند. به این اساس رشد تولید اجتماعی را میتوان به دو مرحله تقسیم کرد. یکی تولید اجتماعی طبیعی و دوم تولید اجتماعی دستی یا صنعی. در تولید اجتماعی طبیعی قوای طبیعی نقش مهمی را بازی میکنند. تولید اجتماعی طبیعی در سه دوره تولید تاریخی بازتاب یافتهاست. در سه دوره تاریخی کمون اولیه، برده داری و فئودالیسم، شیوه تولید شیوه طبیعی بودهاست. در تمام این دورههای تاریخی قوای طبیعی در رشد تولید و اساس تولید نقش مهمی را بازی نمودهاست. از این رو بشر در این سه دورهٔ تاریخی به قوای طبیعی متکی بودهاند. این اتکا به قوای طبیعی در نحوهٔ تفکر آنان نقش مهمی را بازی مینمودهاست. آنان به هر نحو خود را مدیون قوای طبیعی میدانستهاند. هر گونه تفکر آزاد و انسانی
در دورهٔ تاریخی بورژوازی تولید صنعتی بودهاست. در این دورهٔ تاریخی دیگر بشر به قوای طبیعی متکی نیستند. از این رو میتوانند مستقل از قوای طبیعی عمل و فکر کنند. این دوره را میتوان دوران آزادی انسان از قوای طبیعی و دوره تفکر آزاد انسانی نامید. بشر با
اینکه اشیاء را خارج از شعور خود میدانیم نتیجه بهبود شرایط تولید اجتماعی ما است. جغرافیای تولید صنعتی و جغرافیای تفکر آزاد مادی با هم همخوانی دارند. هر اندازه به جوامع صنعتی نزدیک میشویم یقین و ایقان مردم به ضعف ایدههای مذهبی بیشتر میگردد.
خط ۲۵:
همین خاصیت عمومی و مشترک تمام اشیای بیشمار و گونهگونه یعنی وجود عینی آنها و مستقل بودنشان از تفکر و شعور انسان است که آن را با مفهوم فلسفی «ماده» بیان میکنیم.
مفهوم یعنی چه؟ هر واژهای که بیانگر عنصر مشترک و عام در یک گروه از اشیاء و پدیدهها باشد «مفهوم» نامیده میشود. این البته بیان سادهٔ مطلب است و در فصل تئوری شناخت دقیقتر این مسئله را خواهیم آموخت. مفاهیم بسته به آن که تا چه حد و مرزی اشتراک و عمومیت را بیان کنند و تا چه اندازه گروهی بزرگتر یا کوچکتر از اشیاء و پدیدهها را دربرگیرند «گستردهتر» یا «تنگتر» هستند. مثلاً «درخت» یک مفهوم است که بیانکنندهٔ عنصر عام و مشترک کلیهٔ درختان گیتی صرف نظر از رنگ و بزرگی و نوع میوه و سایر مشخصات هر یک از
واضح است که مفهوم «گیاه» گستردهتر از مفهوم «درخت» است. مفهومی که بتواند همه اشیاء و پدیدهها را از ذرهٔ شن تا قرص خورشید، از صخرهٔ کوه تا مغز انسانی، از موج دریا تا کهکشان را در بر میگیرد، مفهومی به حداکثر گستردهاست. مفهومی که با کلمهٔ «ماده» بیان میگردد چنین مفهومی است. وقتی یک مفهوم شاخصهای اساسی و عام همه اشیاء را نشان دهد و همهٔ پدیدههای موجود را دربر گیرد، آن را از زمرهٔ مقولات فلسفی حساب میکنیم.
لنین مفهوم ماده را به مثابهٔ یک مقولهٔ فلسفی توضیح میدهد و روشن میکند که مقصود از آن تمامی واقعیت عینی است که انسان با آن، یعنی با این واقعیت، توسط حواس پنجگانهٔ خویش آشنا میشود. واقعیت عینی، مستقل از حواس وجود دارد ولی توسط حواس منعکس میشود. پس، آن شاخصهای اساسی و عام که در همه اشیاء و پدیدهها مشترک است و توسط مقولهٔ «ماده» بیان میگردد عبارتاند از آن که:
# همهٔ آنها مادی هستند،
# همهٔ آنها از طریق خواص مختلف خود (نظیر رنگ و بو، مزه و صدا و حرارت و ابعاد و غیره) روی ارگانهای حس ما تأثیر میگذارند و متناسب با آن احساس ویژهای را به وجود میآورند.
خط ۳۸:
== جهان قدیم است ==
در این تفکر جهان مادی، جاودانی و بیانتهاست. جهان مادی دارای اشکال مختلف است. در جهان همه اشیاء هر قدر هم کوچک باشند از هیچ زاییده نمیشوند و به هیچ مبدل نمیگردند. اصطلاح «از بین رفتن» شیء به معنای تبدیل آن شیء به شیئی دیگر است. پایان یکی آغاز دیگری، مرگ یکی، زندگی دیگری است و این روند تا بینهایت ادامه دارد. آنچه هرگز از بین نمیرود ماده یعنی واقعیت عینی است. در این مورد است که بشر همواره از خود پرسیده چطور میشود که ماده همیشه وجود
هرقدر ما با دستاوردهای علم بیشتر و همهجانبهتر آشنا باشیم بهتر میتوانیم این حکم اساسی را ثابت کنیم. مثلاً قانون بقا و تبدیل جرم و انرژی (لاوُآزیه و لومونوسف) ثابت میکند که در طبیعت هیچ عنصری بدون آن که اثری از خود باقی بگذارد از بین نمیرود و هیچ عنصری از هیچ زاییده نمیشود. علم ثابت میکند که نمیشود چیزی از هیچ خلق کرد. آنچه را که نمیتوان نابود کرد و از بین برد، نمیتوان خلق کرد، نمیشود زمانی بوده باشد که در آن ماده نباشد و از هیچ عنصر و هیچ جا خلق گردد. نتیجه این که ماده همیشه بودهاست. همیشه خواهد بود، هرگز زاییده و خلق نشده، قدیم است و جاودانی.
خط ۴۵:
== نظری به حکمت ایرانی در زمینهٔ مادی بودن و قدمت جهان ==
چون هیچ تجربه و منطقی پیدایش یا آفرینش ماده را از عدم توجیه نمیکند بودهاند بسیاری از حکمای کهن ما و به ویژه متفکران آزاداندیش که به «قدم عالم» یعنی قدیمی بودن آن، نه حادث بودن آن باور داشتهاند. مثلاً دهریون (آن طور که مولوی از زبان
{{شعر}}
{{بیت|گفت این عالم قدیم و بیکی است|نیستش بانی یا بانی وی است}}
خط ۵۱:
ابوبکر محمد ابن زکریای رازی فیلسوف و طبیب عالیقدر و متفکر برجستهٔ قرن سوم و آغاز قرن چهارم هجری در همین معنی میگوید: «هیولی (یعنی ماده یا شیء) قدیم است و همیشه بودهاست و روا نیست که چیزی پدید آید نه از چیزی. اندر عالم چیزی پدید ناید مگر از چیزی و ابداع محال است» (در فلسفهٔ قدیم ما واژهٔ «هیولی» - معرب واژهٔ یونانی اوله – به معنای شیء یا ماده آمدهاست) زکریای رازی این متفکر داهی که یکی از برجستهترین ماتریالیستهای خاورمیانهاست میگوید «پدید آمدن طبایع از چیزی بودهاست و آن چیز قدیم بودهاست و آن هیولی بودهاست پس هیولی قدیم است و همیشه بودهاست».
غزالی از موضع ایدهآلیستی برای رد نظریهٔ فلاسفهای چون زکریای رازی مینویسد: «استدلالات
{{شعر}}
{{بیت|نه گشت زمانه بفرسایدش|نه این رنج و تیمار بگزایدش}}
خط ۶۱:
== مقوله ماده روابط آن با درجه شناساییهای علمی بشر ==
مقولهٔ فلسفی ماده را نباید با نظریات و عقاید علوم طبیعی پیرامون ساختمان و حالت و خواص اشیای مشخص مادی اشتباه و خلط کرد. عقاید و نظریات علوم مشخص همزمان با ترقی دانش و فن مرتباً غنیتر و عمیقتر میشود و تصور و تجسم ما از اشکال مختلف و خواص مشخص ماده مرتباً تغییر کرده، تکامل حاصل میکند، ولی این تکامل همواره بر غنا و ژرفای معنای فلسفی ماده میافزاید. برخی از فلاسفهٔ ایدهآلیست سعی داشتهاند مفهوم فلسفی ماده را با مفاهیم طبیعی پیرامون ساختمان اشیای مادی مخلوط کنند و از طریق این سردرگمی هرگاه که کشفی چارچوب دانش پیشین را میشکند و مفاهیم علمی تازهای را در زمینههای مشخص پدید میآید آن را «دلیلی» بر رد مفهوم فلسفی ماده و ماتریالیسم قلمداد کنند. مثلاً زمانی بود که دانش بشری کوچکترین و آخرین جزء ماده را اتم میدانست (تا آخر قرن نوزدهم) و آن را غیرقابلتجزیه و تقسیم تصور میکرد. هنگامی که اتم تجزیه شد و معلوم شد که مرکب از الکترونها و پروتون و نوترون و غیرهاست (که آنها را اصطلاحاً «اجزای اولیه» نامیدهاند) گروهی از ایدهآلیستها فریاد برآوردند «حالا که اتم تجزیه شده پس ماده نابود شد». ولی ماده نابود نشد بلکه فقط این کشف علمی به عمل آمد که اتم از اجزای کوچکتر مادی ساخته شدهاست. علوم طبیعی دائماً در حال حرکتند و مفاهیم علمی مرتباً غنیتر و ژرفتر میشوند. تابلو و منظرهای که توسط علوم مشخص از جهان ترسیم میشود تغییر مییابد. در نتیجهٔ پیدایش فیزیک [[کوانتوم]]، تدوین نظریات مربوط به «ضدماده» و در همهٔ موارد نظیر عقاید و سیستم نظریات علمی و تئوریهای مربوط به ساختمان اشیاء و خواص ماده تکامل یافتهاست. مطابق با آموزش [[نیوتن]] جرم هر شیء چه در سکون و چه در حرکت، معین و بدون تغییر بود. اما مرحلهٔ بعدی تکامل علم نشان داد که جرم الکترون تغییرپذیر و وابسته به سرعت حرکت آن است. این تحول کیفی در عمق شناساییهای ما انقلابی در طرز تفکر علمی ما نسبت به خواص ماده و حرکت و پیوند
در نتیجهٔ این کشف بزرگ دانستههای قبلی و قدیمی ما به نحوی انقلابی بسی ژرفتر شد. اما ایدهآلیستها در تمامی این موارد کوشیدند مقولهٔ فلسفی «ماده» را برابر با مفهوم فیزیکی «اتم» یا «جرم» قرار دهند و تجزیه آن یا تغییر این را «دلیلی» بر بیاعتبار شدن و از هم پاشیدن ماتریالیسم و ناپدید شدن ماده قلمداد نمایند.
خط ۶۹:
در حقیقت همهٔ کشفیات علوم جدید و به ویژه فیزیک مدرن به درخشانترین وجهی، اصول ماتریالیسم دیالکتیک را پیرامون ماهیت عینی ماده، وحدت و تنوع جهان، بیپایان بودن ماده، بیکرانی شناخت بشری اثبات میکند.
بنابراین مرز شناخت ما دربارهٔ خصلت اشیای مشخص مادی و ساختمان
ماده تمامی این واقعیتی است که در محیط پیرامون در این گیتی لایتناهی وجود عینی دارد. تمامی جهان خارجی است که بر حواس ما تأثیر میگذارد و محسوسات ما را به وجود میآورد. تکامل علوم اشکال جدید موجودیت ماده را که قبلاً مجهول و ناشناخته بود کشف میکند و ماتریالیسم به رازهای بیشتری دست مییابد. به همین علت است که انگلس میگوید:
خط ۱۳۳:
ماتریالیسم دیالکتیک در جهان بینی مونیستی خود، نه فقط همه مکاتب گوناگون ایدهآلیستی بلکه عقاید تنگ و خشک ماتریالیستی قبلی که جهان را مرکب از عناصر همگون میدانست، یعنی به دیالکتیک وحدت و کثرت پی نمیبرد طرد کرد.
فلسفه مارکسیستی نشان میدهد که پدیدهها و روندهای جهان کیفیتا متفاوتند ولی همه
برای ماتریالیسم دیالکتیک وحدت جهان در مادی بودن آن است؛ یا به سخن دیگر جهان یگانهاست زیرا که مادی است.
خط ۱۵۲:
از مواد و عناصر غیر آلی مواد آلی مصنوعا ساخته شد. معلوم شد که سدی غیرقابل گذر بین ماده جان دار و بی جان وجود ندارد. جهان آلی ثمره تکامل جهان غیر آلی است. زندگی نتیجه یک تحول پیش رونده ماده بی جان است. ثابت شد که زندگی شکل ویژه کیفیتا متفاوت و مشخصی از مادهاست و اجسام آلی از انواع آلبومینها، اسید نوکلئیکها و ترکیبات فسفر و غیره ساخته شدهاند. وحدت مادی جهان در این زمینه نیز مدلل شد.
۳- علوم امروزین روانشناسی و فیزیولوژی و سیبرنتیک رابطه نزدیک و پیوند درونی بین روندهای معنوی و روانی با پایه مادی و فیزیولوژیک آنها ثابت کردهاست. همانطور که انگلس
پیشرفتهای دانش در شناخت طرز عمل سیستم عصبی و کار مغز گره از راز پدیدههای بغرنجی از حیات روانی انسان گشودهاست و نشان داده که پایه همه آنها روندهای فیزیولوژیک است. پاولوف دانشمند شهیر روس به حق نوشت «فعالیت روانی ثمره فعالیت فیزیولوژیک توده معینی از سلولهای عصبی مغز است.»
خط ۱۶۷:
اصول تئوریک تزهای ماتریالیسم دیالکتیک برای پراتیک چه اهمیتی دارد؟
۱ ـ فلسفه میآموزد که وظایف پراتیک باید بر شالوده مطالعه روندهای مادی و شناخت واقعیت عینی صورت گیرد. برای درک درست مسائل و داشتن دید علمی و روشن باید علل مادی پدیدهها را کشف و مطالعه کرد، باید به انگیزهها، محملها و شالودههای مادی حیات سیاسی ـ ایدئولوژیک جامعه پی برد، باید به تجزیه و تحلیل بغرنج و همهجانبه کلیه شرایط عینی مادی پرداخت و شرایط مشخص تکامل اجتماعی را در هر مرحله در نظر گرفت. در پرتوی این شناخت میتوان وظایف خویش را به درستی تعیین کرد و از اشتباهات ذهن گرایانه (سوبژکتیویسم) و اراده گرایانه (ولونتاریسم) پرهیز کرد. این دو انحراف منجر به عدم شناخت قوانین عینی و انکار نقش
۲ ـ اتکاء تزهای فلسفی ماتریالیسم دیالکتیک پیرامون ماده و حرکت و زمان و مکان بر دادههای علوم مدرن و بر پراتیک به این فلسفه قدرت و استحکام بخشیده. در نبرد با مکاتب ایدهآلیستی ماتریالیستها باید بر آخرین دستاوردهای علوم تکیه کنند و به آن مجهز باشند. ایدهآلیستها از مشکلات پیشرفت علوم از مجهولات فعلی و همچنین از عدم اطلاع عامه مردم سوء استفاده و نتایج علوم را تحریف و قلب میکنند. دفاع علمی و پی گیر و مستدل از تز وحدت مادی جهان و محتوی آن بخشی از نبرد همهجانبه و پراهمیت ایدئولوژیک است.
|