وی در ابتدا [[آیین مانی|مانوی]] یا ثنویت گرا بود ولی به اعتراف خودش چون به بیهودگی این مذهب در بسیاری از عقاید و اندیشههایش پی میبرد به [[رم]] مهاجرت کرده و به مکتب فلسفی شکاکیون جدید ملحق میگردد. پس از مدتی این مکتب فکری نیز او را اقناع نمیکند. در [[شهر]] [[میلان]] با شخصی با اندیشههای نوافلاطونی بنام «فلاویوس مائیوس تئودوروس» آشنا میگردد و از همین راه به مکتب نوافلاطونیان وارد میشود. پس از آن به دین [[مسیحیت]] میپیوندد. پس از مدتی به مقام اسقفی [[شهر]] هیپو انتخاب میشود و در همین [[شهر]] نیز از دنیا میرود.
وی تا پایان عمر خود نیز تحت اندیشههای نوافلاطونی و [[آیین مانی|مانوی]] بوده استبودهاست و این امر دربسیاری از نظریات وآثار وی به روشنی نمایان است. آگوستین در آثار خود که راجع به تثلیث، چگونگی خلقت، حقیقت، نفس، مسئله گناه و ثواب، جبر و اختیار، نجات انسان به فضل الهی و... میباشد میکوشد تا حکمت افلاطونی را با اصول آیین نصاری تطبیق دهد و از این دو معجونی که مورد قبول آبای مسیحی باشد به وجود آورد.
== آراء و نظریات مهم اوگوستین ==
# نظر اوگوستین در رابطه عقل و ایمان به دو شکل است که این دو نظر متفاوت در دو دوره متفاوت از عمر وی ابراز میگردد؛ که شرح آن به قرار زیراست:
نظر ابتدایی اوگوستین این بود که ابتدا انسان باید ایمان آورد و پس از آن که ایمان آورد عقل آن تحت مقوله ایمان قرار میگیرد و درنتیجهدر نتیجه عقل وسیلهای میگردد درخدمت ایمان و آن هم برای
درک بهتر [[کتاب مقدس]]. همچنین به اعتقاد او انسان بدون ایمان نیز به مراحلی از علم و حقیقت میرسد که این همان [[علوم طبیعی]] میباشد. چرا که ما میبینیم که فی المثل ۴=۲+۲ که این امر در نزد تمام ریاضیدانان چه مسیحی و چه غیر مسیحی مشترک میباشد؛ و در نتیجه انسان بدون ایمان هم میتواند به کسب علوم و آن هم علوم طبیعی و ریاضی و... بپردازد ولی هیچگاه نمیتواند به حقیقت برسد مگر اینکه به [[مسیح]] ایمان بیاورد.
این اولین نظر اوگوستین در رابطه عقل و ایمان تا حدودی نظری معتدل به شماربهشمار میآید؛ ولی نظر دیگر اوگوستین که در اواخر عمر وی مطرح میشود از حالت اعتدال خارج میگردد و به نوعی حالت
جزم گرایی سوق پیدا میکند. در نظر دوم اوگوستین دربارهٔ رابطه عقل و ایمان وی معتقد است که
علم بدون ایمان روبه سوی انحراف دارد. وباعث گمراهی انسانها میگردد، پس انسان باید ابتدا ایمان بیاورد و در پرتو این ایمان است که میتواند از عقل استفاده کند چرا که در غیر این صورت به
=== نظریه شناخت ===
دربارهٔ [[نفس]] اوگوستین دو نظر را در جاهای مختلف آن میپذیرد. یکی مثل [[افلاطون]] نفس را [[جوهر]] بدن و امری که قبل از بدن نیز وجود داشته استداشتهاست میانگارد و معمولاً در مباحث فلسفی خودش دربارهٔ نفس از تعریف افلاطونی و [[افلوطین]]ی نفس استفاده میکند؛ ولی درمقابل این تعریف، تعریف کتاب مقدس از نفس که آن عنصری است مجرد که پس از اینکه بدن به وجود آمد آن نیز به وجود میآید. این نظر مانند نظر افلاطون و افلوطین نیست که نفس را امری میدانستند که قبل از بدن نیز وجود داشته استداشتهاست. معمولاً اوگوستین در بحثهای کلامی خودش از تعریف کتاب مقدس دربارهٔ نفس بهره میگیرد؛ ولی درمجموع او تعریف افلاطونی نفس را میپذیرد و آن را امری مجرد وبرتر از بدن میداند و معتقد است که حتی عمل شناخت نیز توسط همین نفس صورت میگیرد. درواقعدر واقع [[حواس پنجگانه]] هنگامی که چیزی را درک کردند شکلی از این ادراک است که درنفس منتقش میگردد؛ و چون نفس نیز بر تمام بدن احاطه دارد پس کل بدن تحت شناخت و تأثیر نفس قرار دارد. این عمل شناخت حسی توسط نفس واز طریق بدن شکل میگیرد. ودرو در واقع حواس پنجگانه آدمی تنها وسیلهای است برای شناخت انسان از امور بیرونی که شناخت نهایی توسط نفس صورت میگیرد.
درباب شناخت حقیقی او نیز مانند افلاطون معتقد است که شناخت و معرفت حقیقی از طریق عقل جزئی انسان صورت نمیگیرد چراکه عقل امری است شخصی و جزئی و معرفتی نیز که به آن تعلق میگیرد نیز
متعلق آن این جهان جزئی و متغیر است، پس شناخت حقیقی توسط این عقل استدلالی نمیتواند صورت بگیرد و بلکه توسط عقل اشراقی است که این معرفت حقیقی شکل میگیرد.
اوگوستین به پیروی از افلاطونیان میانه [[مثل]] را در عقل [[خداوند]] قرار میدهد؛ و معرفت حقیقی معرفت به این مثل است که هیج گونه تغییری در آنهاآنها ایجاد نمیگردد و اموری کلی و ازلی هستند. درنتیجهدر نتیجه انسان باید از طریق ایمان آوردن به مسیح این عقل اشراقی را کسب کند و از طریق این عقل اشراقی است که میتواند به حقایق عالم مثل دست پیدا کند. این عمل اشراق را اوگوستین تحت تأثیر [[گنوسی]]ها گرفته استگرفتهاست. از دیدگاه او خداوند مانند نوری است که به این عالم میتابد و عالم عدم را به عالم وجود مبدل میکند. همچنین از طریق این نور است که انسان به حقیقت میرسد. این نور حقیقیت در همه افراد وجود دارد ولی عدهای از آن کمتر بهره میبرند و تنها در حیطه علوم طبیعی باقی میمانند ولی عدهای دیگر با ایمان به مسیح فراتر از علوم طبیعی رفته و با [[عالم مثل]] ارتباط برقرار میکنند.
=== خداشناسی ===
دربارهٔ اندیشههای اوگوستین دربارهٔ [[خداشناسی]] این امر را باید ذکر کرد که در نظر اوگوستین [[خدا]] را نمیتوان با این عقل محدود و جزئی شناخت. [[خدا]] تنها و تنها از طریق عقل و آنهم عقل اشراقی است که مورد شناخت قرار میگیرد. [[خدا]] سرمدی، خیر محض، وجود مطلق و... است. در اینجا اوگوستین از این سنت نوافلاطونی که به خداوند هیچگونه لقبی را نمیداد دور میگردد و القاب و صفات مختلفی را به خداوند نسبت میدهد. از دیدگاه او مهمترین صفت خداوند وحدت میباشد. واینو این صفتی است که مشرکان را از مسیحیان متمایز میسازد. چرا که در تثلیث هر سه [[اقنوم]] یا شخص دارای وحدت جوهر هستند. زیرا اگر دارای وحدت جوهر نباشند پس دارای سه خدای متفاوت خواهیم بود واینو این امر مستلزم سه خدایی بودن و [[شرک]] در مسیحیت میگردد. تمام صفات خداوند عین ذات او هستند زیرا درغیر این صورت دوگانگی بین ذات و صفات پیش میآید و درنتیجهدر نتیجه خداوند مرکب خواهد شد که برای خداوند این امر نقص محسوب میگردد. [[خدا]] جهان را بر اساس عقل خود ایجاد کرده استکردهاست. وهمچنین او تمام موجودات را در یک آن میشناسد تا عرض زمان بر او حمل نگردد. وی تنها خداوند را لایق این امر میداند که اورا essentia بنامد. افلاطون عالم مثل را همان عالم معقول و عالم وجود مطلق یا ousia میدانست. اوگوستین ترجمه ousia را به essentia پذیرفت و خداوند را وجود مطلق نامید. وی از سردمداران فلسفه ذات گرا essentaialist در مقابل فلسفههای جوهر گرا یا substantaialist است. معمولاً درتاریخ فلسفه کسانی که گرایشهای ارسطویی را پذیرفتهاند بیشتر جوهرگرا هستند؛ و کسانی که اندیشههای افلاطونی را پذیرفتهاند بیشتر ذات گرا میباشند. وجود حقیقی وجودی است که هیچ گونه تغییری در آن رخ نمیدهد. چرا که هر تغییر مستلزم نوعی عدم میباشد. برای مثال هنگامیکه شکوفه سیبی به یک سیب کامل تبدیل و تغییر میکند، پذیرفتن صورت سیب منوط است به عدم صورت شکوفه. پس وجود حقیقی در آن تغییری نمیباشد چرا که هر تغییر مستلزم نوعی عدم است. و چون خداوند وجود مطلق است نیز هیچ گونه تغییر و شدنی در آن ایجاد نمیگردد. این اصل رانیز اوگوستین وامدار افلاطون و [[پارمنیدس]] و افلاطونیان میانه میباشد.
[[پرونده:Saint Augustine by Philippe de Champaigne.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|نگارهای از آگوستین]]
=== تثلیث ===
وی از نظریه پردازان بزرگ مسیحی در باب [[تثلیث]] میباشد. از دیدگاه او خدای واحد و حقیقی از سه شخص تحت عناوین: پدر، پسر و روحالقدس تشکیل یافته است؛یافتهاست؛ و خداوند درحقیقت از این سه شخص تثلیث میباشد. آگوستین مهمترین صفت خداوند را وحدت معرفی میکند؛ و بیان میکند که این امر است که مسیحیان را با مشرکان متمایز میکند. درواقعدر واقع او این توجیه فلسفی را برای تثلیث بیان میکند که این سه شخص از نظر جوهر دارای وحدت میباشند تا ایجاد سه خدایی و شرک نشود. وی [[مقولات ارسطویی]] را دربارهٔ خداوند به سه بخش تقسیم میکند: مقولات مطلق، عرضی و حملی. سه مقوله [[جوهر]]، [[کم]] و [[کیف]] جزء مقولات مطلق میباشند. خداوند جوهر است و دو مقوله دیگر (کم و کیف) به صورت همزمان بر او حمل میگردند. یعنی خداوند درعین اینکه جوهر است عظیم (کم) و خیر (کیف) نیز میباشد؛ و این دو مقوله چون بنا به جوهر بر خداوند حمل میشوند با آن یکی هستند و مطلق میباشند. همچنین این دو مقوله همزمان بر سه شخص تثلیث و کل تثلیث به عنوان واحد حمل میگردند. اصولاً هنگامی که میگوییم خدا هست و میباشد، یعنی عظیم است خیر است و ... و در واقع بین بودن و عظیم بودن و خیر بودن او هیچ تفاوتی نیست. یعنی صفات خدا عین ذات اوست تا دوگانگی و ترکیب بین ذات وصفات ایجاد نگردد. به عقیده اوگوستین رابطه بین سه شخص تثلیث بر اساس حمل اضافی است که صورت میگیرد. یعنی اگر یکی پدر است و یکی دیگر پسر این به واسطه روابطی است که بین این سه شخص درجریان میباشد. مثالی هم که در این زمینه میزند مثال برده و ارباب است. هنگامی که یکی برده و دیگری ارباب میباشد این در واقع به واسطه رابطهای است که بین این دو شخص برقرار میباشد؛ و هنگامی که این رابطه از آنهاآنها گرفته شود دیگر این نسبت ارباب و بردگی نیز ازبین میرود. یکی ارباب است به واسطه اینکه به دیگری حکم میکند، و دیگری برده است به واسطه اینکه باید فرمانپذیر باشد. در تثلیث نیز همینطور است یکی پدر است چون پسر از اوست و یکی پسر چون مولود پدر است. یکی نیز روحالقدس چون از پدر و پسر است. هنگامی که رابطه ارباب و بردگی از آن دو شخص گرفته میشود نه چیزی به جوهر آنهاآنها اضافه و نه کم میشود. بلکه رابطه آنهاست که فسخ میگردد. در تثلیث نیز همینطور میباشد. هیچ چیزی به واسطه این روابط بین سه شخص تثلیث نه به جوهر آنهاآنها اضافه میشود و نه از جوهر آنهاآنها کم میشود بلکه رابطه بین آنهاست که باعث ایجاد تثلیث میگردد. پس اوگوستین به این وسیله این امر را که این سه شخص باید دارای سه جوهر باشند را توجیه میکند. اوگوستین چون روح انسان را نیز امری خدایی میداند، آنراآن را نیز به تبعیت از تثلیث به سه بخش تقسیم میکند و در واقع تثلیث را در روح نیز جاری میکند و آنراآن را به سه بخش نفس، عقل و حیات یا فکر، شناخت و عشق تقسیم میکند.
=== خلقت ===
از دیدگاه اوگوستین خلقت از یک موجود سرمدی و ازلی یعنی همان خداوند میباشد. همانطوری کههمانطوریکه قبلاً ذکر شد مثل در عقل خداوند قرار دارد واینو این عقل همان خدای پسر میباشد. خدای پدر با توجه به این مثل که شامل تمام حقایق در این جهان میباشد به ماده بی نظم جهانی (cahos) نظم میبخشد. همچنین این ماده در واقع همان علت مادی است که، مخلوق خداوند میباشد ونه موجودی ازلی و بلکه موجودی است ممکن و حادث. وی برای خلقت دو امر رابهرا به عنوان اصول معتقدات مسیحی ذکر میکند که آنهاآنها عبارتاند از:
۱. خلقت از عدم میباشد: از دیدگاه اوگوستین خلقت از عدم میباشد و، خدای اوگوستین موجودی است که کافی است بگوید باش تا هرچیزی از جمله جهان موجود شود. پس خلقت امری ازلی نمیباشد، بلکه زمانی را هم میتوان تصور کرد که ماسوی الله نبودهاند؛ و خداوند از این عدم و نیستی این جهان را آفریده است.
۲. خلقت همراه با زمان میباشد: چون خلقت از عدم است، پس زمانی بوده استبودهاست که جهان نبوده است و در واقع زمان هم نبوده است. یعنی اینکه قبل از اینکه خداوند اراده کند تا جهان بوجود آید زمانی نبوده است و با اراده خداوند برای خلقت جهان بوده استبودهاست که جهان موجود شده وزمان نیز
با آن پدید آمده استآمدهاست. پس خلقت با زمان بوده استبودهاست و نه امری ازلی.
دربارهٔ مسئله خلقت امر دیگری نیز در فلسفه اوگوستین مهم است و آن استفاده اوگوستین از «نظریه عقول بذری» رواقیون میباشد. وی بیان میکند که هر نوع از موجودی در واقع دربردارنده بذر انواع بعد از خودش میباشد. یعنی اولین زوج انسانی که به وجود آمده بودند، بذر تمام انسانهای بعد از خودشان را در درون خود دارا میبودند؛ و این امر یعنی دربر داشتن انواع بعد از خود از هر انسان تا انسان دیگر وجود دارد. اگر قرار است که خداوند برای مثال ...۳ انسان را در کره زمین بیافریند و بوجود آورد، بذر این ...۳ نوع انسان در همان انسان ابتدایی قرار دارد و با مرگ هر انسان و متولد شدن انسانی دیگر از این نوع بذر کاسته میگردد و آن از قوه بودن به فعلیت میرسد.
اوگوستین مسئله شر را به دو طریق و آن هم اندیشه سنتهای گذشته فلسفی حل میکند که آن نیز بر دو قسم تقسیم میگردد و آن دو عبارتند از:
۱. شر امری است عدمی: این نظریه را که شر امری است عدمی را اوگوستین از سنت نوافلاطونیان به وام گرفته است؛گرفتهاست؛ و این نظریه بر این تأکید دارد که شر را خداوند به وجود نیاورده است، و در واقع عدم وجود خیر همان شر است. برای مثال عالم مادی به ذاته امری شر نیست. بلکه در قیاس با عوالم دیگر است که در مرتبهای پایینتر و نازل تر قرار میگیرد و شر محسوب میگردد. در واقع شر بودن یا نبودن عالم ماده به خاطر (نداشتن و عدم) یا وجود عالم بالاتر از آن میباشد؛ و همچنین در مورد تاریکی و ظلمت نیز همینطور میباشد. یعنی اینکه ظلمت به صورت امری خارجی واقعاً وجود ندارد بلکه ظلمت عدم نور میباشد.
۲. شر امری است نسبی: این نظریه را اوگوستین از رواقیان گرفته استگرفتهاست. اگر انگشتان دست انسان ظریف است و ممکن است که در اثر ضربهای شکسته شود، این امری شر و بد محسوب نمیشود. اگر این ظرافت را انگشتان دست دارا نبودند دیگر انسان نمیتوانست که آثار هنری بیافریند و حتی غذا بخورد. اگر دندان درد برای انسان دردناک است این امر ذاتاً شر محسوب نمیگردد، بلکه این درد خود این هشدار را به ما میدهد که ضایعهای در دندانهای ما وجود دارد و ما باید آنراآن را رفع کنیم. شر بودن درد دندان به خاطر درد آن امری است نسبی، چون در عین اینکه درد آن برای ما بد است و شر محسوب میگردد، از آن طرف هم مفید و خوب است که ما را از ضایعهای آگاه میکند، واینو این همان نسبی بودن شر را نشان میدهد.
=== فلسفه تاریخ و سیاست ===
در باب فلسفه تاریخ و سیاست اوگوستین به جهان به شکل ثنوی یا مانوی نگاه میکند. فلسفه تاریخ او در کتاب ''در باب شهر خدا'' یافت میشود. اوگوستین ملتها را در طول تاریخ به دو قطب شهر خدا و شهر دنیا تقسیمبندی میکند. مردم شهر خدا کسانی هستند که مرکزیت آنهاآنها همان [[اورشلیم]] یعنی زادگاه عیسی مسیح است. اینان مردمی خدایی اند که به [[توحید]] اعتقاد دارند و به خداوند عشق میورزند. نقطه مقابل این شهر شهر دنیا قرار دارد که مرکزیت آنهاآنها شهر [[بابل (دولتشهر)|بابل]] است و این امر به خاطر فساد و فحشایی که در بابل آن زمان رایج بوده استبودهاست میباشد. مردم شهر دنیا انسانهای مغرور و متکبر هستند و دین اینان ادیان چند خدایی میباشد یعنی مشرک هستند. نکته جالب توجه در نظریات اوگوستین در این باره این امر است که او معتقد است که افرادی هستند که به ظاهر در شهر دنیا هستند ولی در واقع در شهر خدا هستند و همچنین عکس آن یعنی مردمی هستند که به ظاهر در شهر خدا اند ولی در باطن در شهر دنیا میباشند. این امر دیدگاه شمول گرایانه اوگوستین به مسیحیت را نشان میدهد که از پایههای شکل گیریشکلگیری [[نظریه پلورالیسم دینی]] [[جان هیک]] در عصر حاضر است. در واقع در اینجا اوگوستین صرف انجام اعمال ظاهری را مبتنی بر پذیرش مسیحیت نمیداند بلکه آنچه اهمیت دارد باطن و نیت اعمال است که برای عشق به خداوند صورت گیرد. همچنین این افراد شهر دنیا و شهر خدا در [[روز قیامت]] از یکدیگر جدا میگردند و در قیامت است که مشخص میگردد که کدام اهل شهر دنیا و کدام اهل شهر خدا هستند. این نظریات از این حیث در مقوله فلسفه تاریخ میگنجد که در واقع اوگوستین اقوام کل تاریخ را به دو قسمت تقسیمبندی میکند، یعنی به اقوام عالم از دیدی تاریخی مینگرد و همچنین به خاطر اینکه مسیحیت حاضر نتیجه گناه تاریخی است که از [[آدم]] تا حالا به افراد رسیده استرسیدهاست. در مقوله فلسفه سیاست قرار میگیرد به این خاطر که اقوام و ملتهای جهان را با ذکر نام شهر به عنوان مرکزیت این اقوام در دو قسمت شهر دنیا و شهر خدا تقسیمبندی میکند.
=== زیبایی ===
به عقیده آگوستین در اشیاء زیبا نوعی [[آهنگ]] یا ریتم به چشم میخورد این ریتم بیانگر همان وحدت عددی و نظم دقیقی است که میان اجزاء و عناصر سازنده اشیاء برقرار است. این آهنگ یا ریتم آنچنان نزد او حائز اهمیت است که آن را منشاء همه زیباییها میداند اما این آهنگ نزد وی با معنای رایج آن تفاوت گستردهای داشت.
به زعم وی مفهوم ریتم یا آهنگ کیفیتی است که قابل کاربرد و قابل اعمال در خصوص پدیدههای عینی، ملموس مادی و معنوی است؛ بنابراین این آهنگ حد و مرز قالبها را در هم میشکند، یعنی تنها میان اصوات یا اجرام وجود ندارد بلکه میان اذهان و حالتها نیز میتوان به وجود ریتم یا آهنگ برخورد. به عبارتی دیگر، آهنگ کلید زیبایی هر پدیدهای به شماربهشمار میآید.
از سویی دیگر، به عقیده وی، گرچه مفهوم کیفیت یا چونی یا حالتهای مختلف موجود در اشیاء واجد اهمیت است اما زیبایی را صرفاً نباید و نمیتواند به کیفیت محدود ساخت. کیفیت منظور در این جا حضور وحدت تمامی یا حضور وحدت همه اجزاء سازنده یک شیء است.
زیبایی در عین حال باید نشانگر تفاوت و تضاد نیز باشد. زیرا تضاد و تفاوت خود بیان مراحلی از درجات استکمالی شیء زیبا به شماربهشمار میرود. او همچنین امر زیبا را از امر شایسته و مناسب متمایز میدانست. به زعم وی امر شایسته و مناسب صرفاً کیفیتی است نسبی، یعنی هر چیز در مقایسه و نسبت با چیز دیگر شایسته و در خور حساب میآید. علاوه بر این، او امر زیبا را از امر مطبوع و لذت بخش متمایز میدانست. اساس زیبایی صرفاً بر انتقال لذت یا انطباع خاطر محدود نمیشود.
آموزههای آگوستین در باب زیبایی را میتوان با پارهای آموزههای روانشناختی و انسانشناختی همراه دید. در تلقی آگوستین از زیبایی و آثار هنری وحدت و هماهنگی نقش بسیار تعیین کنندهایتعیینکنندهای ایفا میکنند و به همین خاطر دیدگاههای زیباشناسی وی را اوج تکامل [[زیباشناسی]] [[قرون وسطی]] و [[مسیحیت]] به شماربهشمار میآورند.
== آثار ==
از مهمترین آثار وی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
* [[اعترافات آگوستین قدیس|اعترافات]]: که زندگینامه فلسفی-اعتقادی وی میباشد. گفته میشود این اثر نخستین خودزندگینامهای است که در غرب نگاشته شده استشدهاست.
* در باب تثلیث: که این اثر مهم به نوعی تبیین اعتقادی دربارهٔ تثلیث میپردازد.
* [[شهر خدا (کتاب)|شهر خدا]]: کتابی است درباب فلسفه تاریخ و سیاست. اوگوستین از پایهگذاران فلسفه سیاست درغرب محسوب میگردد.
* درباب معنی لفظی کتاب سفر پیدایش: نشان دهندهٔ عقاید وی دربارهٔ خلقت وشکل گیریوشکلگیری جهان است.
* درباب اصول عقاید مسیحی
* درباب هشتادو سه سؤال مختلف
|