آل مظفر: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Erakhsh (بحث | مشارکت‌ها)
Erakhsh (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۱۶۵:
در حوزۀ احیای وحدت اسلامی، پس از آنکه صد سال از زوال خلافت عباسی در سال 656 هجری قمری به دنبال حملۀ مغول به بغداد گذشته بود، امیرمبارزالدین محمد و جانشینش شاه شجاع، داوطلبانه با یکی از بازماندگان خاندان عباسی به عنوان خلیفۀ مسلمین بیعت کردند<ref>محمد بن علی شبانکاره ای، مجمع الانساب شبانکاری، ص 316</ref> و در هر شهر که می گشودند به نام خلیفۀ مسلمین خطبه می خواندند. این واقع چنان انعکاسی در جهان اسلام داشت که علما امیرمبارزالدین محمد را مصداق حدیثی نبوی تشخیص دادند و او را مجدّد رأس مائه (احیاگر اسلام در صدمین سال) خواندند و در این باره کتابها تألیف شد<ref>محمدابراهیم باستانی پاریزی، حماسۀ کویر، ص۴۱۱</ref>.
در حوزۀ احیای دولت ایرانی، اگر از دولت سربداران بگذریم که به مصداق نامش بیشتر جنبش بود تا دولت، سلطنت آل مظفر نخستین دولت ایرانی پس از قرنها حکومت خونبار ترکان و مغولان بر ایران بود و پس از زوال این خاندان، مردمان ایرتن بر دورانشان دریغ می خوردند. سلاطین آل مظفر طلسم شکست ناپذیری مغولان را شکستند و اعتماد به نفس را به ایرانیان بازآوردند. هنگامی که جانی بیک، پادشاه مغول قبچاق به [[امیر مبارزالدین محمد]] نامه کرد که به خدمت ما آی تا ترا به امارت شهر پدرت بگماریم، امیر مبارالدین که شاهی غیور بود، این سخن را تاب نیاورد و دستور بسیج سپاه داد سی هزار سوار گزیده را عرض داد و جریده و پر شتاب به آذربایجان تاخت و در نبردی پرتهوّر، سپاه مغول را در سال 759 هجری در بیرون شهر [[میانه]] در هم شکست و آنان را بدان سوی [[ارس]] انداخت <ref>عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ص ۴۲۳، ۴۲۶، ۴۵۴ و ۴۵۶</ref>و اگر پس از این پیروزی، پسرانش او را فرونمی گرفتند، مطابق آنچه در سیرۀ سلاطین بعدی آل مظفر از جمله [[شاه منصور]] هم مشهود بوده است، رویای آن داشت که مغولان را برای همیشه از ایران براند و بدان سوی [[جیحون]] اندازد. شاه منصور نیز به تأسی از نیایش امیرمبارزالدین محمد، تنها یک رویا داشت و آن را بسیار بر زبان می آورد: اینکه بر لب جیحون بنشیند و نگذارد مغول به ایران در آید[http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B4%D8%A7%D9%87+%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1+%D9%85%D8%B8%D9%81%D8%B1&SSOReturnPage=Check&Rand=0 دانشنامۀ رشد].
[[پرونده:200 IRR 1982 Front.jpg|بندانگشتی|نگارۀ [[مسجد جامع یزد]] بر اسکناس 200 ریالی. این مسجد، نمونۀ عالی مکتب آل مظفر و نماد مطلق مسجد در ایران است.]]
در حوزۀ انسان دوستی و بازآوردن مهرورزی به جامعۀ مصیبت زدۀ عصر مغول و ساختن موسسات عام المنفعۀ غیرانتفاعی و برقرار کردن حقوق ماهیانه برای اهل دانش و دین و ادب و هنر و دستگیری از تهیدستان و ضعفا و ساختن ابنیۀ عمومی و حفر کاریزها و وقف کردن موقوفه ها برای رفاه رعایا و اموری از این دست، خاندان آل مظفر ولعی عمومی داشتند و شاه و شاهزاده و زن و مرد در این کار از هم پیشی می گرفتند. شدّت توجّه آنان به ساخت ابنیۀ عمومی عام المنفعه هم اثری فوری در زندگانی مردمان داشت و هم اثری دیرپای در هنر ایرانی و آسلامی به گونه ای که سبکی تازه در معماری ایرانی و سالامی را پدید آورد که با نام مکتب آل مظفر خوانده می شود و معماری عصر تیموری در حقیقت چیزی نیست جز همان مکتب آل مظفر که تغییراتی یافته است و سپس به معماری عصر صفوی منتهی می شود. شکوهمندترین یادگار این مکتب، مسجد جامع کرمان معروف به [[مسجد جامع مظفری]] است و نیز [[مسجد جامع یزد]] با آنکه ایوان مشهورش، متعلق به عصر تیموری است، اما آغاز ساختش در عصر آل مظفر و از ابنیۀ مکتب آل مظفر است[http://tarikh.nashriyat.ir/node/647 تهمینه رئیس السادات و همکاران، نقش آل مظفر در تمدن اسلامی].
[[پرونده:200 IRR 1982 Front.jpg|بندانگشتی|نگارۀ مسجد جامع یزد بر اسکناس 200 ریالی. این مسجد، نمونۀ عالی مکتب آل مظفر و نماد مطلق مسجد در ایران است.]]
در حوزۀ رأفت سلاطین آل مظفر و دستگیر شان از ضعفا و فقرا و حمایتشان از اصحاب دین و دانش و ادب و هنر، همین بس که آنان در جنگهای بسیار خود، قتل عام شهرهای مفتوح و زنده سوزاندن جماعات بزرگ در حال مقاومت و آنچه را بتوان جنایت جنگی نامید، هیچگاه مرتکب نشدند، در حالی که پس و پیش از حکومت آنان، مغولان چنگیزی و تیموری، به سادگی مرتکب این گونه اعمال می شدند. شدّت رأفت این خاندان را در این نقل قول مشهور از شاه منصور می توان یافت که خطاب به کارگزارانش در خصوص رعایت حال رعایا می فرماید: «ما این مردم را وعدۀ عدل داده ایم. چگونه میاومه (پرداختی روزانه) که آبا و اجداد ما داده باشند، ناقص کنیم. فرمود که از آن قدر وجوه ساخته به سویّت قسمت کنند '''و فرمود که ما دو لشکر داریم: صوری شمایید و معنوی، سادات و علما و مشایخ و محتاجان'''»<ref>قاسم غنی، تاریخ عصر حافظ، ص 417</ref> و حافظ به شادی این پاسداری شاه منصور از حقوق رعایا، سرود:
{{شعر}}