بالدر: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Adlerbot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: اصلاح فاصله مجازی: ها
Adlerbot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: اصلاح فاصله مجازی: "ای" بعد از "ه"
خط ۱۲:
[[لوکی]] خبیث و حقه باز، به بالدر حسادت ورزید و در پی علت رویین تنی او ظاهر خود را تغییر داد و نزد [[فریگ]] رفت و علت را پرسید. هنگامی که [[فریگ]] پاسخ داد که تمام موجودات سوگند خورده اند که به بالدر آسیبی نرسانند، [[لوکی]] بداندیشانه پرسید:«همه چیز؟» و [[فریگ]] به او گفت که تنها یک بوته کوچک داروش در غرب بود که به خاطر کوچکی، [[فریگ]] بی توجه از آن گذشته بود.
 
[[لوکی]] با عجله به سراغ داروش رفت و آنرا یافت و از آن یک دارت ساخت. سپس به محل ضیافت خدایان بازگشت و دید که [[هود]] (یا [[هودر]]) برادر دوقلوی بالدر که نابینا بود در گوشه ایگوشه‌ای از محفل نشسته است. به سراغ [[هودر]] رفت و از او پرسید که چرا در بازی شرکت نمی‌کند. [[هودر]] جواب داد که اولا چون کور است و ثانیا چیزی برای پرتاب به سمت بالدر ندارد. [[لوکی]] دارت را به [[هودر]] داد و از او خواست که با راهنمایی او در بازی شرکت کند. هودر دارت را با راهنمایی [[لوکی]] پرتاب کرد و دارت مستقیما به قلب بالدر خورد و او بیجان بر زمین افتاد.
 
در حالی که خدایان مشغول عزاداری برای بالدر بودند، [[اودین]] فرزند دیگرش، [[هرمود]] دلاور را سوار بر [[سلیپنیر]] به سوی [[هل]]، الهه دنیای مردگان فرستاد تا به التماس از او بخواهد که بالدر را به دنیای زندگان بازگرداند. [[هل]] تقاضای خدایان را تحت یک شرط پذیرفت: هرآنچه که در دنیا وجود دارد، زنده یا مرده باید برای بالدر عزاداری و شیون نمایند. با توجه به محبوبیت بالدر کار ساده به نظر می‌رسید و همه در جهان با کمال میل برای او گریستند. همه جز یک تن که گریه تمام جهان را بی اثر نمود: [[لوکی]] خود را به صورت ماده غولی درآورد و از گریه کردن برای بالدر سرباز زد و لذا بالدر در دنیای مردگان باقی ماند.