تائوئیسم: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خنثیسازی ویرایش 22422403 توسط 2A02:2149:8684:1D00:A840:3E9A:CC10:A3CB (بحث) برچسب: خنثیسازی |
|||
خط ۸:
نام کتاب او [[تائو ته جینگ]] به معنای راه و فضلیت بود. به نظر برخی از محققان اندیشههای اولیه تائویی قبل از لائوتسه بوده ولی او آن را زنده کردهاست.
کتاب اصلی تائویسم تائو ته
== معناشناسی ==
لائوتسه در نخستین جمله دائودجینگ تعریف دائو را امری محال میداند. از اینرو، دائو در پردهای از اسرار نهانی و ازلی مستور است.<ref>دادبه، آریاسپ، «زمان و منشئیت اثر هنری»، [[فصلنامه حرفه: هنرمند]] ویژه نامه هنر و زمان، شماره 63 بهار 96، ص 11</ref> واژه [[تائو]] در فارسی به معنای '''راه و فضیلت''' ترجمه
تائوئیستها کتابت را امری اهریمنی و مایه پریشانی میدانند. آنها اعتقاد دارند که نوآوری همیشه به ثروت ثروتمندان و زور زورمندان میافزاید؛ بنابراین به کتابت و صنعت توجهای ندارند. داد و ستد را در حد [[روستا]]ها قبول دارند.
خط ۲۱:
یانگ چو و پیروان او به راه تسلیم صرف رفتند و آخرین حکیمی که در این راه به سرنوشت گردن نهاد [[چوانگ تزو]] بود.
چویانگ تزو گفت: «وقتی دست چپ من به شکل [[خروس]] درآید آن را علامت زمان شب میدانم و اگر دست راست من به شکل کمانی در آید، آن را آلت شکار مرغی قرار خواهم داد. اگر [[پا]]یم به شکل [[چرخی|چرخ]] درآید و جان من مانند [[اسب]] دوندهای شود بر آن سوار خواهم شد و حرکت خواهم کرد و به اسب احتیاج ندارم». به این صورت متوجه میشویم که نظر وی ساده اندیشی و
به عقیده تائوئیستها مرد حکیم و دانشمند کسی است که راز سعادت عمر و کلید نیکبختی را در زندگی به دست آورد و به [[قضا و قدر]] تسلیم شود و به جریان حوادث راضی باشد. آنها نفس خود را تسلیم راه تائو کردند و اعتقاد داشتند هر کس که راه طبیعت را انتخاب کند، طبیعت گوهر سعادت عمر و صفای نفس به او عطا میکند.
برخی از متفکران بعدها کتاب (تائو چینگ و چوآنتزو) را جمعآوری و [[کتاب دینی]] خود قرار دادند. در این کتاب آمدهاست «شن تائو زندگی خود را بر ترک دانش گذاشت و تن را به تقدیر سپرد، و نسبت به اشیا وامور دنیوی بی اعتنا شد. او گفته «دانش غیر از معرفت نیست.» او دانش را بیاعتبار دانسته و در صدد نابودی آن بود. او تفکر گذشته و آینده را ترک و به همه چیز بیتفاوت بود و به هرجا که سوق داده میشد میرفت. او همانند گردبادی سیار به هر کجا میرفت و خود را در معرض باد طبیعت قرار میداد.
کتاب تائوچینگ که همان فلسفه تائو است در قرن ۴ ق. م تنظیم شده فلسفه آن بر این قائدهاست که «هر گاه اشیا در طریق طبیعی سیر کنند هر آیینه با نهایت هماهنگی و تناسب و کمال حرکت خواهد کرد. تائو یک راه ازلی است و به هیچ مانع و حایلی برخورد نمیکند به سهولت و نرمی پیش میرود. تائو تعریف
تائو در پردهای از اسرار است. سعی و تلاش در طلب تائو انسان را به حالت سرمدی قبل از وجود (عالم عدم) میکشاند. در این کتاب مطرح شده که تائو چگونه در عالم هستی اثر گذاشتهاست و تائو خودش پاسخ میدهد که: «هدف انسان در زندگی آن است که خودش را با تائو هماهنگ کند تا در طول عمر به حد کمال برسد. همان گونه که زمین و آسمان در اثر جریان تائو به تناسب و التزام کاملی رسیدهاند و
میگویند که طبیعت مشوق و نیکوکار نیست و با بیرحمی و بیتفاوتی هر چه خواست میکند. هر که با تائو مخالفت کرد نابود میشود. هرکس خودخواه است هرگز نخواهد درخشید و خود پسند هرگز راه کمال نخواهد پیمود. چنین کسی مانند غدهای ناهنجار مورد نفرت تائو خواهد بود. تائو پر خروش نیست بلکه خاموش و بیآزار است که دیده و شنیده نمیشود و باید با حالت کشف و شهود آن را شناسایی کرد.
چینیها اعتقاد دارند که تائو به معنای راه و صراط است. آسمان، [[زمین]] و [[انسان]]ها میتوانند خود را با تائو هماهنگ سازند تا از کمال وجودی خود بهتر بهره ببرند. تائو ضمن آن که ساکت راکد است در عین حال هیچ کاری و چیزی نیست که نکرده باشد. کسانی که راه تائو را مطالبت نمیکنند شاید
تائوئیستها اعتقاد دارند که همه چیز به عالم وجود برمیگردد و از آنجا به عالم عدم بازگشت میکند. بسیاری از چیزها که در عالم رشد کرده و شکوفا شدهاست دوباره به اصل خود بازمیگردد. یعنی همه چیز به نقطه حرکت خود رجوع میکند و در آنجا همه موجودات به هم آمیخته شده و یک واحد مطلق را تشکیل میدهد و این نتیجه معیشت راه تائو است. تمامی موجودات که در زیر آسمان جای گرفتهاند اسیر قدرت تائو هستند.
خط ۳۸:
حواس انسانها تائو را موشکافی میکند ولی عاقبت سرگردان و حیران میشوند. تائو شخصیت و هویت ندارد اما همه شخصیتها و هویتها مظاهر گوناگون او هستند که در دنیا ظاهر شدهاند. او دارای صورت و شکل نیست و از این رو افراد متفکر دربارهٔ او اندیشه میکنند اما برای او هیچ گونه رسم پرستش و عبادت به جا نمیآورند. او به استدعا و التماس مردم پاسخ نمیدهد بلکه یک سبک عملی و ازلی است که به واسطه تائو همه معدومها بوجود میآیند. همه چیز در اثر تائو از نیست به هست در میآید؛ و اگر در مورد آن تفکر خاصی داشته باشند به جایی نمیرسد. از آن جایی که سرنوشت تائو سرنوشت همه چیز را معین میکند میتوان آن را حاکم نامید که اطاعت و توافق با اراده آن یک نوع ایمان عرفانی لطیف است که از فلسفه بالاتر است و هر کس سعی دارد تا خود را با این حقیقت ازلی وفق دهد.
در کتاب تائو چینگ که تعلیمات تائو در آن درج شدهاست تعالیم اخلاقی زیادی دیده میشود که از دو قاعده (مثبت و منفی) پیروی میکند. هر تائویی که در قاعده مثبت وارد میشود در قاعده منفی نیز وارد میشود تا به آن تعلق یابد. مردی که به تعالیم تائو رفتار کند در اثر هم وزن ساختن وجود خود با تائو دارای یک نیروی سحری خواهد شد که این نیروی سحری جنبه منفی دارد و از برکت آن هیچکس و هیچ چیز بر او غالب نمیشود و حتی میتواند با افراد قسیالقلب و جانوران درنده و … مقابله کند واز مرگ در امان باشد. کسی که دارای نیروی تائو باشد حیات طولانی دارد و میتواند از انحلال و ضعف قوا مصون بماند. در این کتاب
تائو
در این کتاب [[مدینه فاضله]] را روستایی کوهستانی معرفی میکند، سرزمین کوچک با جمعیت اندک که در آن ماشینهای وجود دارد که چندین برابر انسانها کار میکنند. اما مردم از آنها استفاده نمیکنند و نمیخواهند که به جای دیگر مهاجرت کند. در این سرزمین [[وسیله نقلیه]] فراوان است اما کسی مایل به راندن آن نیست. [[جنگافزار]] جنگی فراوان است ولی کسی حاضر به استفاده از آن نیست. در واقع مردم روستا میخواهند با صلح و صفا زندگی کنند؛ بنابراین دیگر محلی برای جنگ و نزاع وجود ندارد. در این کتاب
=== جنبه سحری یا جادویی ===
خط ۶۷:
== شخصیت چوانگ تزو ==
چوانگ تزو شخصیتی دیگری است که در تائو اهمیت و جایگاه خاصی دارد. او در قرن ۴ ق. م میزیست و در فلسفه تائو شناخته شدهاست. او سعی میکرد که دستورهای لائو تزو را انتشار دهد. او که دارای ۳۳ مقالهاست در حقیقت مبانی افکار کنفوسیوس را دنبال میکند. او در حالی که به تائو ایمان داشت و آن را مرکزیت وجود میدانست اما در مسئله تبدیل صورت تائو یا تحویل طبیعت از کتاب تائو چینگ فراتر رفته و میگوید: «اشیا و موجودات عالم در یک حرکت دایرهای از وجود و تحول دور میزند. زمانها
چوانگ تزو برای مبدأ سکون و عدم فعالیت که از اصول مهم تائو است استدلال میکند که «چون در این عالم قاعده تبدیل احوال طبیعی
شیر دریایی به هزار پا میگوید من در آرزوی یک پای دیگر هستم ولی به مراد خود نمیرسم. تو این همه پا را از کجا آوردهای؟ او میگوید: طبیعت من چنین است و من در ساختن آن هیچ نقشی ندارم.
خط ۷۷:
باد میگوید: درست است که همه دنیا را درمینوردم و حتی درختان تنومند را میشکنم و حتی بناهای بزرگ را ویران میکنم اما آن که بتواند مرا پس بزند از من تواناتر است.
تزو میگوید که باد خردمند است و در داوری به کسی حسد نمیورزد؛ و در تحلیل عاقلانه روشن ساخت که قدرت او با دیگران متفاوت است؛ و همان باد
از این سو باد با نیروی قدرت به راهی میرود که طبیعت نشان دادهاست. چونگ تزو این منطق را برای انسان صادق میداند و میگوید: «انسان نباید دربارهٔ بزرگ و کوچک، بلند و پست، درست و نادرست مجادله کند بلکه باید همه چیز را به تقدیر و تغییر تائو بسپارد که اگر چنین کند در وحدت طبیعت به باد و مار و هزارپا خواهد پیوست.»
لانگ تزو اعتقاد داشت که مرد حکیم حواس خود را برای درک اشیا متغیر و موجودات متعدد عالم وجود یا عالم ماده
از دید تزو جان انسان در تائو جای دارد و در تائو ذرات وجود او مطرح است؛ بنابراین تمایز و تباین را ترک میکند و همه چیز را در عالم یکی میداند؛ و در مثالی میگوید: بشنو ولی نه با گوش خود بلکه با فکر خود و فکر کن با جان خود. بگذار حس شنیدنت با همان گوش بماند و فکرت با همان تصاویر و تخیلات خود درنگ کند ولی تو از جان و روان خودت پرتو بگیر و با سلامت با خارج سازگار باش که تائو همین است.
|