نمی‌توانم تو را فراموش کنم (فیلم): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Rezabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات:مرتب‌سازی عنوان‌ها+املا+
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ←‏خلاصه داستان: اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۳۳:
 
== خلاصه داستان ==
ویر سینگ تاکور([[سلمان خان]]) در دهکده کوچکی همراه خانواده اش زندگی می کندمی‌کند او چیزی از گذشته خود به یاد نمی‌آورد و پدر و مادرش هم دلیل اینکه او گذشته خود را به یاد ندارد نمی‌گویند و همچنین دلیل جای گلوله بربدن او را هم مخفی می کنندمی‌کنند.او که عاشق دختری به نام مژگان([[دیا میرزا]]) است با او قرار ازدواج می گذارد اما در جشن عروسی عده ایعده‌ای به آن هاآن‌ها حمله می کنندمی‌کنند ویر همه مهاجمان را می کشد و پدرش مجبور می‌شود حقیقت را به او بگوید او می گوید ویر پسر آن هاآن‌ها در سربازی کشته شده و هنگامی که می خواسته خاکستر فرزندش را به آب بریزد بدن نیمه جان او را پیدا کرده و نام فرزندش را بر روی او گذاشته است.
 
ویر برای تحقیق در مورد گذشته خود به بمبئی می رودمی‌رود آن جا با شنیدن صدای اذان به مسجد می رودمی‌رود و جوانی او را برادر صدا می کندمی‌کند اما همان جا کشته می‌شود او آدرس خانه خود را پیدا می کندمی‌کند و آن جا گذشته را به یاد می آوردمی‌آورد نام او علی است و آن پسر که کشته شده بود برادر او بوده استبوده‌است همچنین او عاشق دختری به نام محک([[سوشمیتا سن]]) بوده و قرار بوده تا باهم ازدواج کنند .یک روز کمیسر پلیس از او و دوستش ایندر([[ایندر کومار]]) که هردو تیراندازان ماهری هستند، می خواهدمی‌خواهد تا خلافکاران را بکشد اول قبول نمی‌کند ولی بعد از کشته شدن پدر معنوی خود عمو رحیم به دست خلافکاران پیشنهاد را قبول می کنندمی‌کنند بعد از کشته شدن خلافکاران کمیسر پول خوبی به آن هاآن‌ها میدهدمی‌دهد.
 
یک روز کمیسر به آن هاآن‌ها پیشنهاد عجیبی می دهد و آن ترور سروزیر ایالت است آن هاآن‌ها ابتدا قبول نمی‌کنند ولی وقتی خود سروزیر از آنآن‌ها ها می خواهدمی‌خواهد و دلیل این کار را افزایش محبوبیت خود وجلوگیری از شکست احتمالی در انتخابات اعلام می کندمی‌کند و قول می دهد تا جلیقه ضدگلوله بپوشد و همچنین رقم زیادی پیشنهاد می دهد آن هاآن‌ها قبول می کنندمی‌کنند.اما در روز حادثه وزیر از سمت دیگری و پیش از اینکه علی شلیک کند با اصابت گلوله به سرش کشته می‌شود .
 
دوباره داستان به حال باز می گردد و علی در بیمارستان با محک و ایندر ملاقات می کندمی‌کند و می فهمد محک با ایندر ازدواج کرده استکرده‌است همان لحظه کمیسر پلیس سر می رسد و او را تعقیب می کندمی‌کند او در تعقیب و گریز در قطار باقی ماجرا را هم به یاد می آوردمی‌آورد و می فهمد که همه این کارها، کار ایندر بوده و ایندر در قطار به او شلیک کرده و او را به رودخانه انداخته است سپس به کمیسر می گوید ایندر از همه ملاقات هاملاقات‌ها فیلم می گرفته استگرفته‌است و از کمیسر می خواهدمی‌خواهد تا به او فرصت دهد تا بتواند مدرک مناسب تهیه کند و بیگناهی خود را اثبات کند.
 
او سپس با کمک محک فیلم هافیلم‌ها را پیدا می کندمی‌کند در فیلم دیده می‌شود که معاون سروزیر به ایندر پیشنهاد داده تا سروزیر را ترور کند و ایندر پذیرفته استپذیرفته‌است. ایندر سر میرسد ودرو در درگیری محک کشته می‌شود سپس علی ایندر را می کشد معاون سروزیر که حالا جای او را گرفته استگرفته‌است با افرادش می آیند تا علی را بکشد اما وقتی علی فیلم ملاقات معاون سروزیر و ایندر و همچنین پیشنهاد به او را از تلویزیون هایتلویزیون‌های محل پخش می کندمی‌کند همه متوجه ماجرا می شوندمی‌شوند و کمیسر سروزیر را بازداشت می کندمی‌کند.
 
در پایان علی به دهکده باز می گردد تا با مژگان و زن ومردی که او حالا آن هاآن‌ها را پدر و مادر خود می داندمی‌داند زندگی کند.
 
== منابع ==