قومیت: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
/* انواع قومییت
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۸:
 
== انواع قومیت ==
به طوربه‌طور کلی، در طول [[تاریخ]] [[انسان]]‌ها با دو نوع قومیت مواجه هستیم. اوّلین نوع همان قومی بر پایه علایق فامیلی و خانوادگی است که معمولاً کلمهٔ [[طایفه]] و [[قبیله]] را در ذهن تداعی می‌کند. با شروع مهاجرت جوامع انسانی نوع دوم اقوام بوجود آمد که در واقع نوعی تکامل جوامع ([[کشور]]ها) را رقم زد و گروه‌های قومی با ویژگی‌های مشترک در کنار هم [[ملت]] را به وجود آوردند. تهاجم نظامی، [[مهاجرت]]، [[تجارت]] و مذاهب باعث ایجاد تکامل در اقوام قدیمی شده‌است. در همین حین تفاوت‌های قومی و نسلی هنوز در بین اقوامی که در یک کشور زندگی می‌کنند وجود دارد و با زاد و ولدهای قومی این تمایزها به حضور خود ادامه می‌دهند.
 
اعضای یک قوم (با ملت اشتباه گرفته نشود) همواره ادعا می‌کنند که در طول تاریخ، پیشینه فرهنگی غنی و ارزشمندی داشته‌اند، امّا برخی مورّخان و جمعیت‌شناسان بر این باورند که بسیاری از این مسائل فرهنگی زاییده سال‌های اخیر هستند در پیشینه فرهنگی قوم هیچ جایگاهی نداشته‌اند.<ref>فرید لندر ۱۹۷۵، هوسی باوم و رنجر ۱۹۸۳، سایدر ۱۹۹۳</ref> از دیدگاه سیاسی، وجه تمایز گروه قومی و یک کشور عدم وجود حاکمیت و یکپارچگی در گروه قومی است.
خط ۲۶:
مجموعه‌ای از گروه‌های قومی مختلف را یک «قوم» می‌نامند. برای نمونه در آمریکا، گروه‌های قومی مختلف آمریکای لاتینی به همراه اسپانیایی را «هیسپانی‌ها» می‌نامند. گروه‌های مختلف قومی آسیایی را «آسیایی‌ها» می‌نامند. همین مسئله در مورد گروه‌های بومی آمریکا هم صادق است. اصطلاح «آفریقایی آمریکایی» یا آفریکن – آمریکن به گروه‌های قومی آفریقایی ساکن ایالات متحده اشاره دارد که اصل و نسبشان به بردگان آفریقایی ساکن در قاره آمریکا بر نمی‌گردد. حتی اصطلاح نژادی «سفید» در مفهوم قومی به کار می‌رود و همه گروه‌های اروپایی را شامل می‌شود، اگرچه در گذشته افرادی که نژاد اروپای جنوبی داشتند (پرتغالی‌ها، اسپانیایی‌ها، ایتالیایی‌ها و غیره) به عنوان نژاد «سفید» یا «غیرسفید» در نظر گرفته نمی‌شدند چرا که پوستی سبزه داشتند و آیین شان کاتولیک رومی بود. در مورد گروه‌های مختلفی که از خاورمیانه به آمریکا آمده‌اند، مانند ایرانی‌ها، همواره اختلاف نظر وجود داشته باشد چرا که در ایالات متحده افرادی که ریشه و اصل و نسبشان به شرق یا جنوب آسیا بر می‌گردد را «آسیایی» می‌نامند و ایرانی‌ها متعلق به این مناطق نیستند. ازدواج‌های بین قومی و اجداد چند قبیله‌ای مسئله را بغرنج تر هم می‌کند.
 
در سرشماری ایالات متحده، گروه هیسپانی یک گروه «قومی» است و نه «نژادی» به سرشماری اقوام ایالات متحده مراجعه کنید. گفتنی است که میلیون‌ها آمریکایی، به ویژه در کالیفرنیا، در هنگام سرشماری عبارت "Other" به معنای غیره را انتخاب می‌کنند چرا که خود را از نژاد «مکزیکی» می‌دانند و در میان گزینه‌های موجود گروه مورد نظرشان دیده نمی‌شود (به La Raza مراجعه کنید). در ایالات متحده اطلاعات مربوط به «نسب» در سازمان سرشماری کشور این گونه طبقه‌بندی می‌شوند: «نسب به ریشه» آباء و اجداد یا محل تولد فرد یا والدین وی یا اجداد قبل از آنهاآن‌ها قبل از مهاجرت به ایالات متحده اشاره دارد. در زمان سرشماری پرسش‌های مربوط به اصل و نسب به تنها یک نفر از هر شش نفر به صورت تصادفی تعلق می‌گیرد و وی می‌بایست آنهاآن‌ها را پاسخ دهد.
 
«آفریقایی – آمریکایی» یک گروه قومی است که به بردگان سیاه پوست اطلاق می‌شود که توسط «آمریکایی» ها‌ها به این کشور آورده شدند. «سرخ‌پوستان آمریکایی» یک گروه قومی از قبایل سرخ‌پوست هستند که در مناطق مختلف ایالات متحده زندگی می‌کرده‌اند. این اصطلاحات در بین جوامع دیگر تا حدودی ناشناخته هستند اما شهروندان ایالات متحده به این اصطلاحات توجه خاصی دارند و حتی برخی از آنهاآن‌ها اعلام استقلال هم نموده‌اند.
 
== جهان‌بینی قومی ==
در غرب، مفهوم قومیت به مانند مفاهیم نژاد و میلت در زمان گسترش مستعمرات اروپا شکل گرفت، زمانی که [[بازرگان‌گرایی]] (''مرکانتیالیسم'') و سرمایه‌داری بر جنبش‌های ملل مختلف تأثیر فراوانی داشت و مرز میان کشورهای مختلف با دقت بیشتری تعریف می‌شد. در قرن نوزدهم، دولت‌های مختلف با بیان آنکه کشورشان نماینده یک «ملت» است به دنبال کسب مشروعیت بودند. در همین حین عده‌ای از افراد به دلایل مختلف اجتماعی محروم بودند. اعضای گروه‌های محروم و ضعیف بر همین اساس به دنبال کسب حقوق برابر یا استقلال بودند وحتیو حتی در مواردی یک حزب سیاسی کاملاً جدایی طلب را در کشور خود به وجود آوردند.
 
برخی اوقات دولت‌ها یا وابستگان آنهاآن‌ها رفتار نژادپرستانه‌ای را نسب به گروه‌های قومی بروز می‌دهند. در قرن بیستم، افراد مختلف استدلال کردند که اختلافات میان اعضای گروه‌های قومی یا دولت‌ها و گروه‌های قومی به دو روش قابل حل است. برخی مانند جورگن هابرماسن و بروس بری اعتقاد دارند که مشروعیت دولت‌های جوامع مدرن بر اساس حقوق سیاسی افراد مستقل شکل می‌گیرد. طبق این نظریه دولت نباید گروه، ملیت یا نژاد را به رسمیت بشناسد بلکه در مقابل باید برابر حقوق سیاسی و قانونی افراد را سرلوحه کار خود قرار دهد. برخی هم مانند چارلز تیلور و ویل کیملیکا استدلال می‌کنند که مفهوم فرد مستقل یک ساخت فرهنگی است و نه درست است و نه می‌توان افراد به صورت افراد مستقل در نظر گرفت. طبق این دیدگاه، دولت‌ها می‌بایست هویت قومی افراد را به رسمیت بشناسند و تمهیداتی را بیندیشند که نیازهای مختلف گروه‌های قومی درکشور متبوعشان تأمین گردد. این دیدگاه را دیدگاه ناسیونالیستی (ملی‌گرایی) می‌نامند.
 
در زبان انگلیسی، "Ethnicity" بسیار وسیع تر از ارتباط یک فرد با جامعه‌اش است (یعنی شهروندی) و بیشتر به ارتباط با یک گذشته و فرهنگ مشترک و آشکار اشاره دارد. در برخی از زبان‌های دیگر، اصطلاحات معادل قومیت و ملیت بسیار به یکدیگر نزدیک هستند.