مجوس: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایشگر دیداری
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۸:
یونانی، ماگوس. لاتینی، مگوس. آرامی، مجوشا می‌باشد.<ref>حاشیه برهان</ref> معرب کلمهٔ پارسی مگوش و مگو (پارسی باستان) که به یونانی ماگوس و به پارسی نو مغ گویند. به صورت مگو چندین بار در کتیبه‌های بیستون آمده و در اوستا به گونه مغو و در پهلوی مغ شده‌است. گروهی از ایرانیان کهن که باورمند به دوسرآغاز نور و تاریکی و یزدان و اهرمن بوده‌اند و اینان پیش از پیدایش زرتشت هم بوده‌اند و مگوس نامیده میشدند. در ادبیات عربی و پارسی به هر دو معنی به کار برده شده اما از ملل و نحل شهرستانی چنین بر می‌آید که مزدیسنی و مگوس را جدا دانسته و علمای آغاز اسلام نیز مزدیسنی و مگوس را یکی نمی‌دانستند.<ref>ملل و نحل شهرستانی، عبدالکریم، ج ۱، ص ۲۸۰، دارالسرور بیروت، ۱۳۶۸ ه.ق. .</ref>
 
به انگلیسی ماگوس: ماگوس Magus، جمع ماگیMagi، هموند یک دودمان باستانی ایرانی که در فعالیتهایفعالیت‌های فرقه‌ای کاردان بودند. این نام گونه لاتین شده ماگویی Magoi(برای نمونه هرودوت Herodotus ۱:۱۰۱) می‌باشد که برگردان یونانی از ریشه ایرانیست. کلمه جادو Magic از همین واژه گرقته شده<ref name="ReferenceA">دائرةالمعارف بریتانیکا ذیل مدخل Magus</ref> اینکه آیا مغان از آغاز پیروان زرتشت بوده و پیام رسانپیام‌رسان او بوده باشند جای گمان دارد. در سنگ نبشته سه زبانه بیستون که در آن داریوش بزرگ پیروزی پرشتاب و پایانی خود را بر مغ که در برابر فرمانروایی او شوریده بود شرح (۵۲۲ قبل از میلاد) چنین به نظر نمی‌رسد.<ref name="ReferenceA"/> در دائرةالمعارف اسلام اثر E.J. Brill به Madjus پیگیری شود.<ref>M. Motony. “Madjus”, Encyclopaedia of Eslam, newedition, vol5</ref>
قاموس المحیط: مجوس؛ کصبور، رجل صغیر الاذنین<ref>قاموس المحیط فیروز آبادی</ref> به اسپانیایی Magos
 
== گنگی هایگنگی‌های تعاریف مجوس در فرهنگ نامه‌ها ==
درباره اینکه آیا مگوشان پیروان زرتشت هستند یا نه در میان واژه نامه نویسان نا همسویی هایهمسویی‌های بسیار وجود دارد
آنندراج<ref>فرهنگ آنندراج، تهران، انتشارات خیام، ۱۳۳۶.</ref> گروه آتش‌پرست که از پیروان زرتشت اند و در منتخب گوید پرستندگان ماه و آفتاب و آتش (این زرتشتیان نیستند که پرستندگان آفتاب و آتشند). رساله معربات نوشته که مجوس منجگوش یعنی صغیرالاذن. چون پیام رسانپیام‌رسان دین مگوش مرد خردگوش بود برای همین چنین گفتند (خوب اگر چنین کسی دین مگوش را پایه گذاریپایه‌گذاری کرده پس با دین زرتشت متفاوت است). ناظم الاطباء گوید: معرب موی گوش یا سیخگوش که نام کسی بوده که در آیین زردشت در اواخر گذاشته و اکنون پیروان زرتشت را گویند (پس مجوس حداقل قبلاً به چیز دیگری اطلاق می‌شده). در انسان کامل گفته که مجوس گروه آتش پرستان را گویند و در شرح مواقف آورده که مجوس فرقه‌ای از ثنویه‌اند که قائلند به فاعل خیر که او را یزدان خوانند و به فاعل شر که او را اهریمن نامند (به نظر می‌رسد این درک نادرستی از افکار زروانی مغان باشد). در ملل و نحل<ref>ملل و نحل شهرستانی، عبدالکریم، دارالسرور بیروت، ۱۳۶۸ ه.ق. .</ref> گفته‌است که مجوس طایفه‌ای بودند که کتاب آسمانی داشتند مردی آن کتاب را تحریف و تبدیل کرد چون یک شب بگذشت بامداد کتاب اصل را ناپدید یافتند و گویند کتاب به آسمان برده شد و از این رو آنان را اهل کتاب نتوان شناخت اما در شرح مواقف گفته مجوس اهل کتاب باشد. (از ''[[کشاف اصطلاحات الفنون]]''). ایشان علما و دانشمندان قوم فارس بوده فلسفه و هیئت و علوم ریاضی و دیگر علوم را که در آن زمان معروف بود تعلیم می‌دادند (از قاموس کتاب مقدس) از ملل و نحل شهرستانی چنین بر می‌آید که زرتشتی و مجوس را جدا دانسته و علمای اوایل اسلام نیز مجوس و زرتشتی را یکی نمی‌دانستند (دهخدا).
در دوران هخامنشی مجوسان [[مغان]] به یک رسته از روحانیان زرتشتی اطلاق می‌گردید که بدین لحاظ اختلاط واژ مغ با موبد (و طبقه روحانی) و از سوی دیگر یکی انگاری آیین [[مهر (ایزد)|مهر]] و [[زرتشتی]] پدید آمده. اینکه زرتشت پیامبر آیین مهر بوده که آموزه‌هایش در ادوار هخامنشی و بخصوص ساسانی به انحراف کشیده شد، یا اینکه زرتشت دین جدیدی را با آموزه‌های کنونی با خود آورد جای تحقیق دارد. (همچنین ببینید: [[مغ]])
 
== تفاوت مجوس (مغ) با زرتشتی ==
منظور از مجوس (مغوس= مغ) پیروان آیین [[مهرپرستی|آیین مهر]] یا [[میترا]] است که دین اقوام آریایی بوده و قدمت آن به پیش از زرتشت بازمی‌گردد. این نکته متأسفانه توسط کسانی که آشنایی کافی با این دو آیین نداشته‌اند معمولاً مخلوط و مشتبه گردیده‌است. دکتر هاشم رضی مترجم وندیداد (اوستا) نوشته‌است: «آنچه که دَرَش، گمانی نیست، زرتشت در شرق ایران، شمال‌شرقی- زاده شد و دین خود را ارایهارائه کرد. جائی که زرتشت دین آورد، دین میترایی مورد ایمان و علاقهٔ مردم بود...<ref>هاشم رضی، وندیداد، ج ۱، ص ۶۷</ref> [[میترائیسم]] یا [[مهرپرستی]] نام دین باستانی اقوام [[آریایی]] است که بنا بر اندیشه‌های [[زروانیسم]] خود هم نور و هم ظلمت را از قوای طبیعت و لازمه هستی می‌دانستند و بروز طبایع ایزد و اهریمن را در انسانهاانسان‌ها زاده جبر شرایط محیطی دانسته از این رو تلاش برای در ستیز انگاشتن این دو را همواره بسوی [[صلح]] سوق می‌دادند.
اگر مجوس را تغییر شکل یافته کلمه مغ بدانیم، این کلمه سابقه بسیار طولانی دارد. در اوستا این کلمه یکبار به صورت موغو Moghu که همان مغ فارسی است[۳] آمده اما کلمات دیگری که از این ریشه‌است مکرراً در خود گاتها به کار رفته‌است از جمله کلمه مگ که در یسنای ۲۹، قطعه ۱۱ و ۱۶ و یسنای ۵۳، قطعه ۵۳ آمده‌است ([[پورداود]]).<ref>پورداود، ج۱ ص ۷۵.</ref>
لفظ موغو در یسنای ۶۵ قطعه ۷ در جزو کلمه موغوتبیش Maghu – Tbish به معنی مغ آزار آمده‌است:<ref>اورنگ، مراد؛ ص ۱۶۵</ref>
خط ۲۳:
در تورات هم در کتاب ارمیا باب ۳۹، جمله ۳ چنین آمده: نبوکد نصر پادشاه بابل با تمامی لشکر خود به اورشلیم آمده و شهر را محاصره کرد، همراه او و از سروران وی یکی نَرجَل شر اَصَر رئیس مجوسان بود (کتاب مقدس، ۱۱۶۰). و در جمله ۱۳ همان باب گوید: ارمیا را نکشتند و چند تن از جمله رئیس مجوسان ]مغان؟[ را با او فرستادند. در قاموس کتاب مقدس ذیل کلمه مجوس آمده‌است: ایشان علما و دانشمندان قوم فارس بوده فلسفه و هیئت و علوم ریاضی را که در آن زمان معروف بود تعلیم می‌دادند و با پادشاه به میدان جنگ می‌رفتند و هر چند که علم ایشان بر قواعد صحیحه بنا نشده بود با وجود آن دانیال ایشان را به حکمت و دانشمندی توصیف می‌نماید (دانیال: ۱، ۲۰) و از برای ایشان نزد نبوکد نصر وساطت نمود (دانیال: ۲، ۲۴) و خود رئیس ایشان گردید<ref>هاکس، ص ۷۸۵</ref>
 
[[زرتشتیان]] کنونی خود از این باب که مغان مهرآیین پیش از زرتشت بوده‌اند و حتی رد پای آنهاآن‌ها در کتب مذهبی آنان بخوبیبه خوبی دیده می‌شود کاملاً آگاهند برای نمونه قسمتی از سخنان سرموبد گرتیر به نقل از امرداد بدین شرح است: نسک‌ها که نبشته مغان و موبدان سدها سال پس از زرتشت می‌باشند از نگاه یک زرتشتی اگر در راستای آموزه‌های اشو زرتشت باشند پذیرفته می‌باشند و اگر نباشند حتی اگر در اوستا باشند پذیرفته نمی‌باشند مانند قربانی جانوران که در گاثاها کنار گذاشته شده‌اند اما در بخش دیگر اوستا دوباره گنجانده شده‌اند که اگر خوب بنگرید رد پای مغان مهرایین و آناهیتایی را به‌روشنی می‌توان دید.<ref>مراجعه کنید به فروم امرداد در لینک زیر http://www.amordad.org/forum/index.php?topic=4244.30</ref> جای تعجب است که وقتی خود زرتشتیان مغ را مهرایین و متفاوت از زرتشتی می‌دانند چرا کلمه مجوس که همان معرب مغ است توسط برخی به زرتشتیان منتسب گردیده.
 
به عقیده علی اصغر حکمت "آیین مغان که رواج فراوانی در دولت مادها داشت، گرچه با ظهور زردشت از رونق افتاد، اما برخی عقاید و سنن آنان به زرتشتیان منتقل گشت، از قبیل احترام به عناصر اربعه آب، خاک، باد و به ویژه عنصر آتش. تجلیل مغان از آتش بیش از زرتشتیان بوده‌است. برهمین اساس است که حافظ شیرازی از آتش درون، به یاد دیر مغان می‌افتد نه آتشکده زردشت:
خط ۳۱:
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
 
اعتقاد به ثنویت و قدرت و تأثیرگذاری اهریمن، در آیین مغان بسیار شدیدتر از عقایدی است که در دین ردشت به چشم می‌خورد. آفتاب‌پرستی و جادوگری نیز از ویژگی‌های آنهاآن‌ها بوده است؛بوده‌است؛ تا جایی که مغان را به جادوگری می‌شناختند"<ref>حکمت، ص ۱۴۶–۱۵۰</ref>
 
== تاریخ مجوس (مغ) ==
خط ۴۲:
«ان الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیامه» (حج، آیه ۱۷).
تفسیر این آیه از قرآن دو گونه ارائه شده‌است. یک نوع تفسیر این است که در این آیه مردم به سه گروه تقسیم شده‌اند: ۱. مؤمنان ۲. اهل کتاب: [[یهود]]، [[نصاری]]، [[صابئان|صائبان]] و مجوسان ۳. مشرکان، این سه فرقه با ذکر اسم موصول الذین از هم جدا شده‌اند ولی چهار گروه اهل کتاب با حرف وصل به هم پیوسته‌اند؛ بنابراین مجوس از مشرکان مجزا شده و در ردیف یهود و نصاری و صابئان قرار دارند.<ref>الهامی، ۱۶۴</ref>
این که الذین اشرکوا در مقابل چهار مذهب آمده نشان می‌دهد که مذهب مجوس در اصل مذهب شرک نبوده، و در ردیف ادیان توحیدی قرار داشته‌است و اخذ جزیه از آنهاآن‌ها دلیل بارز این مطلب است. به نوشته [[علامه طباطبایی]] این آیه دلالت یا حداقل اشعار دارد بر این که مجوسیان اهل کتابند زیرا در این آیه و سایر آیاتی که صاحبان ادیان آسمانی را می‌شمارد در ردیف آنان و در مقابل مشرکین به شماربه‌شمار آمده‌اند.{{مدرک}}
 
در مقابل این برداشت، [[فخر رازی]]، [[طبری]] و نیشابوری حدیثی از قتاده ذکر می‌کنند که ادیان شش تاست یکی از آن خداوند پنج تا از آن شیطان. [[فخر رازی]] در تفسیر آیه بالا مجوس را از پیروان نبی واقعی ندانسته و پیرو متنبی<ref>متنبی . [ م ُ ت َ ن َب ْ بی ] (ع ص) دعوی نبوت کنندهنبوت‌کننده. (آنندراج). ادعای پیغمبری کنندهپیغمبری‌کننده. آن که ادعای نبوت و پیغمبری می‌کند. (ناظم الاطباء). آن که دعوی پیغامبری کند به دروغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).</ref> می‌داند آنگاه حدیث قتاده را ذکر می‌کند.<ref>تفسیر کبیر، ج ۲۳، ص ۱۸</ref>
در تفسیر طبری ذیل آیه آمده‌است که مجوس خورشید و ماه و آتش را می‌پرستند آنگاه حدیث قتاده ادیان شش تاست پنج تای آن از آن شیطان است یکی از آن رحمان آورده‌است.<ref>الطبری، ج۴، ص۴۵</ref>
در تفسیر نیشابوری هم ذیل تفسیر این آیه، حدیث ادیان شش تاست را از مقاتل ذکر کرده آنگاه می‌آورد که مؤمنین و یهود و نصارا، در اعتقاد به خدا و پیامبر مشترک هستند و در اعتراف به نبوت محمد از هم جدا می‌شوند و به آن اعتراف نمی‌کنند. صابئون از جهتی شبیه نصارا هستند و از جهتی خیر، و اما مجوس سخنشان از دو جنبه مضطرب است زیرا به ثنویت معتقد هستند و نبی حقیقی نداشته و پیامبرشان متنبی است.<ref>النیشابوری، ج۴، ص۷۵</ref> [[زمخشری]] هم در [[کشاف]] آورده که ادیان پنج تاست چهار تا از آن شیطان و یکی از رحمان. وی صابئون را از نصارا می‌داند.<ref>کشاف زمخشری، ج۳، ص۲۸</ref> در تفسیر گازر هم همین معنی آمده‌است.<ref>الجرجانی، گازر ۶/۸۶</ref>
در این تفاسیر، یعنی تفاسیر فخر رازی (د ۶۰۴)،<ref>الرازی، فخرالدین محمد بن عمر بن الحسین، [[تفسیر کبیر|التفسیر الکبیر]] او [[مفاتیح الغیب]]،</ref> طبری (د ۳۱۰)، نیشابوری (د ۷۳۰)، [[زمخشری]] (د ۵۳۸) و تفسیر گازر (د آخر قرن نهم) همان‌طور که دیدیم تصریح به صاحب کتاب بودن مجوس نشده جالب این جاست که این مفسرین ایرانی بودند و مسئله قومیت در اعتقاد آنهاآن‌ها نقش نداشته‌است.
 
در تفاسیر [[شیعه]] چون [[تبیان]] [[شیخ طوسی]] (د ۴۶۰)،<ref>الطوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن</ref> مجمع البیان و جوامع الجامع [[طبرسی]] (د ۵۴۸)،<ref>الطبرسی، ابو علی فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن</ref> الصافی [[ملا محسن فیض کاشانی|فیض]] (د ۱۰۹۱)<ref>الفیص الکاشانی، المولی محسن؛ الصافی فی تفسیر کلام‌الله</ref> و تفسیر شبر (د ۱۲۴۲ ق)<ref>شبر، سید عبدالله؛ تفسیر شبر</ref> از توضیح این آیه خودداری کرده ولی در جای دیگر مجوس را اهل کتاب دانسته‌اند.
طوسی در تفسیر آیه جزیه<ref>تبیان، ج۵، ص۲۰۲</ref> و در کتاب [[تهذیب الاحکام]]<ref>تهذیب، ج۴، ص۱۱۳</ref> مجوس را اهل کتاب دانسته‌است. طبرسی در مورد اهل کتاب نوشته «هم الیهود و النصاری و قال اصحابنا ان المجوس حکمهم حکم الیهود و النصاری».<ref>طبرسی، ج۵، ص۳۴</ref> فیض دو حدیث نقل کرده که پیامبر مجوس را اهل کتاب دانسته‌اند (۲/۳۳۳)<ref>صافی، ج۲، ص۳۳۳</ref> و در تفسیر شبر آمده: «الذین اوتوا الکتاب الیهود و النصاری و الحقوا بهم المجوس نبیا قتلوه و کتابا حرقوه».<ref>شبر، ۲۰۲</ref> (برای دیدن شباهت موضوع مراجعه شود به [[مزدک]]).
 
[[علامه طباطبایی]] در چند جای [[تفسیر المیزان]] مجوسیان را اهل کتاب و قوم معروفی (مغان؟) دانسته که به زرتشت گرویدند. در بحث روایتی ایشان سؤالی که [[اشعث بن قیس]] از [[علی]] پرسید و جواب [[علی]] به او در مورد مجوسیان و اهل کتاب بودن آنهاآن‌ها را آورده سپس اضافه می‌کند «اما این که مجوسیان اهل کتابند روایت دیگری نیز بر وقفش هست و در این روایات آمده که آنهاآن‌ها پیغمبری داشتند و او را کشتند و کتابش را سوزاندند».<ref>المیزان، ج۱۴، ص۳۶۲.</ref> مجدداً در اینجا حدیث علی به طوربه‌طور بسیار متقنی می‌تواند به موضوع قیام [[مزدک]] اشاره داشته باشد که در حدود ۱۰۰ سال قبل از ظهور اسلام برای احیای تعالیم [[مهر (ایزد)|مهر]] بپا خواست و کتاب [[دسناد]] را آورد که حاوی تعلیمات [[مغان]] بود لیکن بدستور [[انوشیروان]]، مزدک و مزدکیان به قتل رسیده و کلیه نسخ کتاب [[دسناد]] جمع‌آوری و سوزانده شد. با دقت در تفاسیر چنین به نظر می‌رسد تفاسیر کهن و جدید [[شیعه]] با اتکا به روایات، مجوس را [[اهل کتاب]] شمرده‌اند ولی تفاسیر [[اهل سنت]] آنهاآن‌ها را [[اهل کتاب]] ندانسته‌اند.
 
بطوری کهبطوری‌که ذکر شد در قرآن فقط یک بار کلمه مجوس آمده‌است لیکن آیه دیگری هم در قرآن هست که هر چند بطور صریح در آن از مجوس نام برده نشده اما شأن نزول آن دربارهٔ مجوس می‌باشد. «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم الی الله مرجعکم جمیعاً فینبئکم بما کنتم تعملون». (مائده، آیه ۱۰۴) در شأن نزول این آیه از [[ابن‌عباس]] روایت شده که [[پیامبر]] خدا به مردم هجر نامه نوشت و اسلام را به آنهاآن‌ها عرضه کرد و گفت در صورت عدم قبول، جزیه بپردازند. در تفسیر ابو الفتوح رازی<ref>رازی، ابوالفتوح؛ تفسیر ابو الفتوح رازی، تصحیح ابوالحسن شعرانی</ref> آمده‌است که منذر بن ساوی نامه رسول برایشان عرضه کرد: «بر عرب و جهودان و ترسایان و گورانی که آنجا بودند که ایشان گفتند که ما [[جزیه]] قبول نکنیم و اسلام نیاوردیم. او رسول را خبر داد و رسول به او نوشت که از عرب قبول مکن الا اسلام یا تیغ و اما جهودان و ترسایان و گوران یا اسلام آرند یا [[جزیه]] قبول کنند. او نامه عرضه کرد. عرب ایمان آوردند و اهل ذمه جزیه قبول کردند. منافقان در این حدیث طعنه زدند گفتند، عجب نیست کار محمد، می‌گوید مرا فرموده‌اند که با مردمان کارزار کنم تا بگویند لا اله الاّ الله آنگاه از گوران هجر و اهل کتاب جزیه می‌ستاند و ایشان را بر کفر رها می‌کند. چرا ایشان را بر اسلام اکراه نمی‌کند یا از عرب جزیه قبول نمی‌کند. مسلمانان را سخت آمد. خدای تعالی این آیه فرستاد: یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم…».<ref>ابو الفتوح رازی، ۴/۲۵۴؛</ref><ref>حمیدالله، ۱۰۶</ref>
این شأن نزول در تفاسیر بسیاری نقل شده‌است. در کنار آن شأن نزول دیگری هم برای این آیه قائل هستند. در [[تفسیر صافی]]، [[ملا محسن فیض کاشانی|فیض]] شأن نزول آیه را حسرت بردن و افسوس خوردن مؤمنان بر حال کفار ذکر کرده و نوشته‌است، مسلمانان از این که کفار با طیب خاطر دین اسلام را نمی‌پذیرند متحیّر بودند و آیه مذکور برای تسلیت خاطر آنان نازل شد.<ref>صافی ج۲ص۹۳</ref> ولی محتوای آیه بیشتر دلالت دارد بر این که جواب اعتراض باشد نه تسلیت و دلجویی، گویا افراطیون می‌خواستند هر کس را که اسلام نیاورد از دم شمشیر بگذرانند در صورتی که خدا و پیامبرش می‌خواستند دین مبین با تفکر و تأمل پذیرفته شود.<ref>خزائلی، ص ۵۲۲</ref>
 
کلمه دیگری نیز در قرآن وجود دارد که برخی منظور از آن را [[زرتشتیان]] دانسته‌اند و آن اصحاب الرس می‌باشد که در دو آیه زیر آمده‌است: و عادا و ثمودا و اصحاب الرس و قرونا بین ذلک کثیرا. فرقان، آیه ۳۸. و کذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود (ق، آیه ۱۲).
اصحاب الرس را در این آیات اهالی ساکن در اطراف [[رود ارس]] گرفته‌اند. در اورنگ آمده‌است:
«راجع به اصحاب الرس چند قول است یکی از اقوال اشاره به مردمان کنار رود ارس است که در اغلب تفاسیر آمده‌است در تفسیر صافی می‌گوید ارس نهری است در حوالی آذربایجان، همان طوری کهطوری‌که برای هر قوم و ملتی پیغمبر فرستادیم در آذربایجان نیز از بین اهالی آنجا پیغمبری را مبعوث کردیم. بسیار واضح است که مفاد آیه اشاره به ظهور زرتشت در آن حدود می‌باشد زیرا هیچ تاریخی نشان نمی‌دهد به غیر از اسو زرتشت پیغمبر دیگری در آذربایجان و در حدود سواحل رود ارس مبعوث شده باشد.<ref>اورنگ، ۵۴</ref>». البته بیشتر مفسرین معتقدند که اصحاب الرس طایفه‌ای بودند که در [[یمامه]] می‌زیستند و پیغمبری به نام حنظله بر ایشان مبعوث شد و آنان وی را تکذیب کرده و در چاه انداختند؛ آن پیامبر شهید گردید. چون افکندن در چاه در یکی از لغات عرب رس تعبیر می‌شود، از این جهت این قوم را اصحاب الرس نامیدند.<ref>طبرسی، ۷/۲۶۶ و ۹/۲۱۶</ref>
 
احتمالاً برخی از مفسرین دوره دوم اسلامی که با نام ارس آشنا شده‌اند رس را با آن منطبق کرده‌اند و گفته‌اند اصحاب الرس در [[آذربایجان]] بوده‌اند که سی پیغمبر خود را کشتند و چون رود ارس در یونانی ارکسوس نامیده می‌شود و با نامهای یونانی [[جیحون]] و [[سیحون]] قرابتی دارد قلمرو اصحاب الرس را تا ساحل جیحون و سیحون برده‌اند (خزائلی، ۱۴۹).<ref>خزائلی، محمد؛ اعلام قرآن</ref> مدائن الرس در [[نهج‌البلاغه]] عبارت از همان تمدن و شهرهاست. [[محمد عبده]] در شرح جمله فوق از [[نهج البلاغه]] تصریح کرده که از مراد از رس، [[رود ارس]] فعلی در [[آذربایجان]] است. در [[تفسیر صافی]] از قمی نقل کرده رس نهری است در ناحیه [[آذربایجان]]،<ref>صافی ۴/۱۳</ref> همچنین گفته شده شاید مراد از مجوس که در آیه ۱۷ سوره حج آمده، اصحاب الرس باشد یا مجوس از اخلاف آنهاآن‌ها باشد.<ref>قرشی، ۳/۹۰</ref>
 
[[ابوالفتوح رازی]] هم ضمن بیانهای مختلفی که در مورد اصحاب الرس کرده به این موضوع اشاره می‌کند که «ایشان را جویی بود که آن را رس خواندند و این جوی از میان [[آذربایجان]] و [[ارمنستان|ارمینه]] بود از آن جانب که آذربایجان بود آتش‌پرست بودند و از آن جانب که با ارمینه بود بت‌پرست بودند».<ref>رازی ابوالفتوح ۸/۲۷۶</ref> باید توجه داشت که پژوهشهای جدید نشان داده که محل تولد زرتشت در شرق بوده‌است. کسانی هم که محل تولد زرتشت را غرب ایران دانسته‌اند این موضوع را قبول دارند که محل شکوفایی و اظهار دین او قلمرو گشتاسب یعنی شرق ایران بوده‌است<ref>زرین‌کوب، ۱/۵۰ و ۵۹؛</ref><ref>فرای، ۵۱</ref> اگر رود ارس را تا سواحل جیحون و سیحون بدانیم می‌توان زرتشت را پیامبر این نواحی دانست و گرنه معرفی او به عنوان پیامبری در سواحل ارس نادرست می‌باشد. [[فخر رازی]] هشت معنی برای اصحاب الرس آورده‌است، در این معانی به مجوس اشاره ندارد فقط در یکی از معانی آورده اصحاب الرس قومی بودند که در کنار رود ارس در شرق زندگی می‌کردند.<ref>التفسیر الکبیر ۲۴/۷۲</ref>
 
در [[تفسیر المیزان]] در ذیل تفسیر چند آیه اشاره به مجوسیان شده‌است از جمله در تفسیر آیات: و المخنقه و الموقوذه و المتردیه و النطیحه (مائده آیه ۳). روایتی از [[جعفر صادق]] نقل کرده که مجوس را رسم چنین بود که حیوان سر بریده را نمی‌خوردند و به جای آن مردار می‌خوردند و برای مردار کردن حیوانات از قبیل گاو و گوسفند آنهاآن‌ها را خفه می‌کردند. همچنین موقوذه را که یکی دیگر از مصادیق میته‌است از این جهت نام برده که مجوس دست و پای حیوان را می‌بستند و آنقدر می‌زدند تا بمیرد وقتی به کلی بی‌جان می‌شد آن را می‌خوردند و متردیه که آن نیز رسم مجوس بود به این صورت که چشم حیوان را می‌بستند و از بام پرت می‌کردند تا بمیرد وقتی می‌مرد گوشتش را می‌خوردند و نطیحه که آن نیز حیوانی بود به رسم مجوس به وسیله شاخ حیوان دیگر می‌مرد و نیز ما اکل السبع الا ما ذکیتم که مجوس نیم خورده درندگانی چون گرگ و شیر و خرس را می‌خوردند و خدای عزوجل همه اینها را حرام کرد.<ref>طباطبایی، ۱۱/۳۷۱</ref> در تفسیر آیه «و الذین اتیناهم الکتاب یفرحون بما انزل الیک ومن الاحزاب مَن یُنکِرُ و بَعضَهُ قل انما اُمِرت اَن اعبد الله و لا اشکر به…» (رعد، آیه ۳۶) آمده ظاهراً منظور از الذین اوتوا الکتاب یهود و نصارا یا این دو طایفه با مجوس است. [[علامه طباطبایی]] نوشته‌است زمان پیامبر مجوس در انتظار بعثت و فرج خاتم‌الانبیا و ظهور دینی که حق و عدالت را گسترش دهد به سر می‌بردند و مانند مشرکین با حق دشمنی و عناد نمی‌ورزیدند<ref>المیزان ۱۱/۳۷۲</ref> (به موضوع اعتقاد به ظهور منجی در [[آیین مهر]] مراجعه شود) در ادامه از بعضی مفسرین نقل کرده که گفته‌اند منظور از موصول الذین عموم مسلمین و منظور از احزاب یهود و نصارا و مجوس است<ref>همان ۱۱/۳۷۳</ref> طبرسی در [[مجمع البیان]] نوشته الذین اتیناهم الکتاب، اصحاب پیامبر و من الاحزاب، یهود و نصارا و مجوس هستند.<ref>مجمع البیان ۶/۴۵۵</ref>
 
در تفسیر الفرقان (تفسیر مختصر فارسی) صادقی تهرانی می‌نگارد:إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَیٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَیٰ کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ
خط ۷۱:
به‌راستی کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و التقاطیان و نصرانیان و زرتشتیان و کسانی که شرک ورزیدند، بی‌گمان خدا روز قیامت میانشان را جدا خواهد کرد، زیرا خدا همواره بر هر چیزی بس گواه است.
 
فرقه‌های ششگانه را در عقاید بیان می‌کند که ششمین اینان راً الذین اشرکواً دانسته که پنج گروه اول کلًا مشرک نیستند و اگر از صالحین باشند امکان نجات دارند" ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن باللَّه و الیوم الاخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم یحزنون" (۲: ۶۲) و (۵: ۶۸) است، اما در این آیه" یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ" بین مشرکان و پنج گروه دیگر جدایی می‌افکند که مشرکان هرگز نجاتی ندارند. این آیه به طوربه‌طور کلی انسان‌ها را به سه دسته بزرگ تقسیم می‌کند ۱)" الذین آمنواً ایمان آورندگان به این رسالت جدید هستند که مسلمان خوانده می‌شوند. ۲) " الذین هادوا و ..." و به طوربه‌طور کلی اهل کتاب «هادوا» تابعین تورات و «النصاری» تابعین انجیل‌اند، اما در «الصابئین و المجوس» اختلافاتی است، مجوس زرتشتیان و کتاب مقدس ایشان اوستا است. ۳)" و الذین اشرکواً کسانی که غیر از چهار گروه اول هستند اینها محض و غرق در انحراف و شرک به خدایند، تارکین عبادت خدا و عبادت کنندهعبادت‌کننده بت‌ها و سنگ‌ها هستند؛ ولی اهل کتاب اگر انحراف و شرکی هم دارند در عقیده و در توحید به خدایی اعتقاد دارند، لکن برای این خدا شرکانی غیر اصیل قائلند و حتی گروهی از مسلمین تیر چنین عقاید شرک آلودی دارند. " الذین آمنواً به گونه‌ای مستقل در مقابل کل مؤمنان سه‌گانه بعدی، امتیاز و برتری این گروه نخست را بیان می‌دارد، سپس «والذین» گروه دوم و سوم که اهل کتابند، در هر صورت درجات مسلمانان بالاترین درجات است نسبت به کل مؤمنان از تاریخ اسلام، زیرا یهودیان و نصرانیان قبل از آمدن اسلام و نسخ دینشان همان مقامات عالیه رحمت‌الهی را بر مبنای ایمان و اعمال صالح داشته‌اند، اما بعد از اسلام تنها آنانی که معاند با حق اسلام نباشند و ایمان و عمل شایسته دین خود داشته باشند، اهل نجاتند.
 
در مورد آیه «و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن» (عنکبوت، ۴۶) در [[تفسیر المیزان]] آمده‌است از مجادله با اهل کتاب که شامل یهود و نصارا و مجوس و صابئین بپرهیز و می‌فرماید با این طوایف چند گانه مجادله نکن مگر به طریقی که بهترین مجادله بوده باشد.<ref>المیزان۱۶/۱۳۷</ref>
در برخی از تفاسیر [[اصحاب اخدود]] را مجوسیان دانسته‌اند، به این صورت که یکی از پادشاهان آنهاآن‌ها دین را تحریف کرده و ازدواج با محارم را رواج داد چون مؤمنین به این اعتراض کردند آنهاآن‌ها را در آتش افکند که به اصحاب اخدود مشهور شدند.<ref>طبرسی، ۱۰/۷۰۶؛</ref><ref>مجلسی، ۱۴/۴۳۳</ref> برای بررسی شباهت نگاه کنید به [[اردشیر بابکان]]، [[کرتیر]]، [[تنسر]] و موضوع [[ازدواج با محارم]] در دوره [[ساسانیان]].
 
== مجوس در روایات اسلامی ==
روایات متعددی وجود دارد که مجوس را اهل کتاب شمرده‌است از جمله روایت اصبغ بن نباته‌است که نقل کرده، علی (ع) بر فراز منبر گفت سلونی قبل ان تفقدونی، اشعث بن قیس برخاست و گفت ای امیرالمؤمنین چگونه از مجوس [[جزیه]] گرفته می‌شود در حالی که کتاب آسمانی بر آنهاآن‌ها نازل نشده و پیامبری نداشته‌اند. علی گفت آنهاآن‌ها کتابی داشته‌اند و خداوند در میان آنهاآن‌ها پیامبری مبعوث فرمود<ref>الحر عاملی، ۱۱/۹۸</ref> و در شریعت آن پیامبر ازدواج با محارم جایز نبود، یکی از پادشاهان آنها، در یک شب که مست بود، در حال مستی با دختر خویش درآمیخت مردم آگاه شدند و شورش کردند و گفتند اکنون لازم است بر تو حد جاری کنیم. آن پادشاه نیرنگی اندیشید و دستور داد همه جمع شوند و سخن او را بشنوند اگر نادرست بود هر تصمیمی خواستند بگیرند. مردم گرد آمدند، او گفت: شما همه می‌دانید که در میان مردم هیچ‌کس به پای پدر و مادر ما آدم و حوا نمی‌رسد، مگر نه این است که این دو تن که صاحب دختران و پسران شدند همه آنهاآن‌ها با یکدیگر ازدواج کردند. مردم قانع شده و از آن پس ازدواج با محارم در بین آنهاآن‌ها مرسوم شد. (برای اطلاعات بیشتر در این خصوص نگاه کنید به [[خویدوده]]).
 
روایت دیگری نیز هست که از [[جعفر صادق]] نقل شده‌است. در مورد مجوس پرسیدند که آیا پیامبری داشتند؟ گفت: بله آیا نوشته رسول خدا به مردم [[مکه]] به تو نرسیده‌است که فرمود اسلام بیاورید و الا برای جنگ آماده شوید. آنهاآن‌ها به پیامبر نامه نوشته خواستند که از آنهاآن‌ها جزیه بگیرد و در عوض آنهاآن‌ها را واگذارد که به پرستش بتها ادامه دهند. [[محمد]] به آنهاآن‌ها نوشت که جز از اهل کتاب جزیه نمی‌گیرد. مشرکان مکه عنوان کردند که چگونه از مجوس هجر جزیه گرفته‌است. پیامبر به آنهاآن‌ها نوشت که مجوس پیامبری داشتند که او را کشتند کتابی داشتند که به آتش کشیدند. کتاب آنهاآن‌ها در دوازده جلد به روی پوست گاو بود.<ref>طوسی، تهذیب، ۴/۱۱۳؛</ref><ref>الحر عاملی، ۱۱/۹۶</ref>
 
این جریان باید بعد از فتح مکه و قبل از نزول آیات برائت یا هم‌زمان با نزول این آیات اتفاق افتاده باشد. [[بلاذری]] هم تاریخ آن را سال هشتم هجری ذکر کرده‌است.<ref>بلاذری ۸۵</ref> در وسائل الشیعه روایتی از [[محمد بن علی]] ذکر شده که گفت از مجوس جزیه گرفته شود زیرا پیامبر گفت با آنان به سنت اهل کتاب رفتار کنید آنهاآن‌ها پیامبری به نام داماسب داشتند که کشتند و کتابی به نام جاماسب که در دوازده هزار جلد به روی پوست گاو بود آن را آتش زدند.<ref>وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹۷</ref> همین روایت از [[سجاد]] نقل گردیده‌است.
از روایات بالا مشخص می‌شود که تأکید محمد و امامان شیعه بر این بوده‌است که مجوسیان اهل کتاب شمرده شوند و از آنهاآن‌ها جزیه گرفته شود. هر چند این عمل مخالف پسند و نظر اعراب متعصب بود.
روایات و اخباری هم وجود دارد که طرز رفتار و برخورد با مجوسیان را نشان می‌دهد از جمله روایتی است که نقل شده مردی در حضور جعفر صادق از شخص دیگری پرسید که با آن مردی که از او طلبکار بودی چه کردی؟ آن مرد گفت او یک ولد الزنائی است. صادق سخت برآشفت که این چه سخنی بود. آن مرد گفت قربانت گردم او مجوسی است و مادرش دختر پدرش است، لذا هم مادر و هم خواهرش می‌باشد پس قطعاً ولد الزنا است. صادق گفت مگر نه این که در دین آنهاآن‌ها این عمل جایز می‌باشد و او به دین خود عمل کرده‌است و تو حق نداری او را ولد الزنا بخوانی.<ref>طوسی، تهذیب، ۹/۳۶۵</ref>
 
بر اساس روایات بالا در فقه شیعه اکثر علمای شیعه، مجوسیان را اهل کتاب دانسته‌اند. [[شیخ طوسی]] در کتاب خلاف نوشته‌است «المجوس کان لهم کتاب ثم رفع عنهم.» در نهایه نیز به این موضوع تصریح کرده‌است. [[صدوق]] در توحید و [[شهید اول|شهید]] در لمعه مجوس را به تحقیق اهل کتاب دانسته‌اند.<ref>الهامی، ۱۶۸</ref>
خط ۸۹:
عده دیگری از فقها از روی احتیاط و دیر باوریهای عالمانه هر چند مجوس را بطور تحقیق اهل کتاب نشناخته‌اند ولی به جهت احتمال کتابی بودن، در ردیف یهود و نصارا قرار داده‌اند. در این مورد صاحب شرایع و جواهر و ریاض مجوس را در حکم اهل کتاب دانسته‌اند.<ref>الهامی، ۱۷۰</ref> الهامی پس از نوشتن این مطلب اضافه می‌کند بنا بر آنچه گذشت جای شک و تردید نیست که مجوس از نظر فقها یا بطور مسلم اهل کتابند یا لااقل محتملاً اهل کتاب بوده‌اند.
 
همان‌طور که ذکر شد علمای [[شیعه]] با توجه به روایات، مجوس را [[اهل کتاب]] شمرده‌اند اما در میان علمای اهل سنت [[حنفی]]ها، همچنین ابو یوسف نویسنده کتاب الخراج آنان را اهل کتاب دانسته‌اند.<ref>اشپولر، ۲/۳۰۳</ref> [[شافعی]] (د ۲۰۴) هم با آوردن حدیثی به روایت [[علی]] از [[محمد]] آنهاآن‌ها را اهل کتاب معرفی کرده‌است.<ref>الام، ۴/۱۸۳</ref> بسیاری از علمای [[اهل سنت]] مجوس را اهل کتاب نمی‌دانند اما کسانی هم که مجوس را اهل کتاب ندانسته به این که محمد و خلفای صدر اسلام از آنهاآن‌ها جزیه می‌گرفتند معتقد هستند. در [[صحیح بخاری]]<ref>البخاری الجعفی، محمد بن اسماعیل؛ صحیح البخاری</ref> روایتی ذکر شده که محمد از مجوس جزیه می‌گرفت.<ref>بخاری ۴/۵۲۷</ref> ابن قیم جوزی بحثی نسبتاً طولانی دربارهٔ جزیه گرفتن از مجوس دارد. وی که به شدت ضد مجوس است و آنهاآن‌ها را اهل کتاب نمی‌داند اظهار داشته که اجماع فقها این است که جزیه از اهل کتاب و مجوس گرفته شود.<ref>الجوزیه ۱/۲۴۲</ref> در پایان لازم به یادآوری است که در تاریخ اسلام اخباری وجود دارد که نشان می‌دهد مسلمانان نسبت به مجوسیان احترام قائل بودند. البته رفتار حکام مسلمان در مقاطع مختلف فرق داشته‌است؛ ولی بطور کلی مجوسیان از نظر اخلاقی مقبولیتی نزد مسلمانان داشته‌اند چنانچه دو خبر در کتاب [[بحارالانوار]] نقل شده‌است که در ازای کمک افراد مجوسی به نیازمند مسلمان، شخص مجوسی مورد توجه و عنایت پیامبر اسلام قرار گرفته‌است.<ref>مجلسی، ۴۲/۱۳</ref>
 
== جستارهای وابسته ==