شروع ناگوار: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Adlerbot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: اصلاح فاصله مجازی: "ای" بعد از "ه"
Tanhabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: اصلاح حمزهٔ بعد از "ه"
خط ۱۰:
{{خطر لوث شدن}}
[[ویولت]]،[[کلاوس]] و [[سانی]] بادلر در حال گذراندن یک روز خوش در براینی بیچ هستند.آقای پو،یک بانک دار و در ضمن دوستی خانوادگی،به براینی بیچ می‌آید تا به بچه‌ها اطلاع بدهد که پدر و مادرشان همراه با خانه سوخته و نابود شده اند.همچنین او مسؤول ارثی است که پدر و مادرشان برجای گذاشته اند؛ مسؤولیت اوست که قیّمی را برای بچه‌ها در نظر بگیرد و از ارث آنها تا وقتی که ویولت 18ساله شود (به سن قانونی برسد)نگه داری کند.
بودلر ها به خانه یخانهٔ قیم جدیدشان ،کنت الاف ، یکی از خویشاوندان دور شان که زندگی اش را از راه بازیگری می‌گذراند ، می‌روند. در راهشان با قاضی استراوس ، زنی مهربان و صمیمی که همسایه یهمسایهٔ روبه رویشان است رو در رو می‌شوند.او به آنها می‌گوید که در خانه اش ،که یک کتابخانه دارد، همیشه به روی آنها باز است.
کنت الاف مردی بسیار کثیف ، ظالم با ابرویی دراز و به هم پیوسته (که به نظر می رساند او یک ابرو دارد) و یک خالکوبی عجیب به شکل یک چشم بر روی قوزک پای چپش است، که در خانه‌ای کثیف و بوی نا گرفته زندگی می‌کند.مهم ترازهمه، او به دنبال ارثیه‌ای است که پدر و مادر بادلر ها بر جای گذاشته اند(به همین خاطر است که آنها را به سرپرستی گرفته است).او به طور دائم به آنها فرمان می‌دهد که وظایف ناخوشایند ی را انجام بدهند ، در حالی که فقط یک تخت خواب برای خوابیدن به آنها می‌دهد.همچنین او به جای "بچه‌ها " آنها را به عنوان "یتیم ها " صدا می‌زند.
دسته یدستهٔ بازیگران تأتر او آن شب به خانه اش می‌آیند تا نمایشنامه شان را تمرین کنند،به همین خاطر الاف به آنها دستور می‌دهد که شام درست کنند.هیچ غذایی در خانه وجود ندارد پس آنها با قاضی استراوس به سوپر مارکت می‌روند که برای پختن اسپاگتی پوتانسکا خرید کنند.کنت الاف شکایت می‌کند که او رست بیف درخواست کرده بود (در حالی که به بادلرها نگفته بود)او خشمگین می‌شود و به صورت کلاوس سیلی می‌زند.
بچه‌ها به بانکی که آقای پو در آن کار می‌کند می‌روند و قضیه را برایش شرح می‌دهند.او می‌گوید که الاف هر جور که مناسب ببیند می‌تواند شما را بزرگ کند، و به الاف تماس می‌گیرد که او را از این که بچه‌ها آن جا بودند مطلع کند.وقتی که آنها بازمی گردند الاف از آنها عذرخواهی می‌کند و به آنها اطلاع می‌دهد که آنها در یک نمایشنامه به نام عروسی شگفت انگیز نوشته ینوشتهٔ ال فانکوت شرکت خواهند کرد.الاف نقش داماد را بازی خواهد کرد و ویولت نقش عروس را بازی خواهد کرد و کلاوس وسانی در جمع مردم تشویق خواهند کرد.
بچه‌ها روزشان را در خانه یخانهٔ قاضی استراوس گذراندند.در حالی که بچه‌ها در باغچه در حال کمک کردن به قاضی استراوس بودند کلاوس در کتابخانه در حال خواندن کتابهایی در مورد قانون بود.او کتابی را در مورد قوانین ازدواج از کتابخانه یکتابخانهٔ قاضی استراوس می قاپد و با خود به خانه یخانهٔ کنت الاف می‌برد.کلاس تمام شب را به خواندن آن کتاب می‌گذراند که راهی را برای خراب کردن نقشه ینقشهٔ کنت الاف پیدا کند و می فهمد که دو نفر تنها در صورتی می‌توانند با هم ازدواج کنند که حکم ازدواج در برابر یک قاضی معتبر امضاء شود و پیمان عقد نیز در برابر یک قاضی معتبر قرائت شود.الاف نقشه می‌کشد که با ویولت بر روی نمایش ازدواج کند و وقتی کلاوس قوانین را به کنت الاف توضیح می‌دهد، او فقط می‌خندد.کلاوس به اتاق خواب رفته و می فهمد که سانی آنجا نیست.کلاوس و ویولت به دنبال الاف به بیرون می‌روند و می فهمند که سانی در یک قفس پرنده در بالای برج زندانی شده.
کنت الاف برایشان توضیح می‌دهد که یکی از دست یارانش وقتی که ویولت و کلاوس خواب بوده اند سانی را دزدیده و این که اگر آنها در هنگام اجرای نمایش کاری کنند که نمایش به هم بخورد سانی را آزاد می‌کند که سقوط کرده وبمیرد.آن شب،ویولت قلابی را درست می‌کند که به بالای برج رود تا این که تا زمان اجرای نمایش پهلوی برادرش باشد.
نمایش اجرا می‌شود،و بعد از صحنه یصحنهٔ ازدواج الاف نمایش را متوقف می‌کند تا اعلام کند که او و ویولت حالا همسر یکدیگر هستند.قاضی استراوس بیان می‌کند که ویولت نمی‌تواند ازدواج کرده باشد چون که او پایین تر از سن قانونی است و الاف هم در مقابل او می‌گوید که او می‌توانسته چون که قانون می‌گوید برای ازدواج دختران یا پسران زیر سن قانونی ازدواج با اجازه یاجازهٔ والدین یا قیم ممکن است و او هم که قیّم شان است این اجازه را داده.
سانی پیش آنها می‌آید و ویولت توضیح می‌دهد که او برگه را با دست چپش امضاء کرده در صورتی که او راست دست است.قاضی استراوس بیان می‌کند که این عقدنامه را باطل کرده و ازدواج رسمیت ندارد.الاف هنگامی که یکی از دست یارانش چراغ را خاموش می‌کند فرار می‌کند.هنگامی که ویولت می‌رود که چراغ ها را روشن کند الاف در گوش او زمزمه می‌کند که او همیشه آنها را تعقیب می‌کند و کنترل ارثیه یارثیهٔ آنها را برای بار دیگر به دست می‌گیرد و آنها را با دستهای خودش می‌کشد.قاضی استراوس سعی می‌کند که سرپرستی آنها را به عهده بگیرد ولی آقای پو می‌گوید که والدین بادلر ها در وصیّت نامشان گفته اند که سرپرستی بچه‌ها حتما باید به عهده یعهدهٔ یکی از اقوام صورت بگیرد.بچه‌ها وارد ماشین آقای پو می‌شوند و در حالی که قاضی استراوس دست تکان می‌دهد از آنجا دور می‌شوند.
{{پایان خطر لوث‌شدن}}