مرتضی صمدیه لباف: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Feyzi mahsa (بحث | مشارکت‌ها)
تصحيح
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
Feyzi mahsa (بحث | مشارکت‌ها)
افزودن
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳:
از اعضای برجسته ی [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] بویژه در دوره ی تغییر ایدئولوژی سازمان در سال ۱۳۵۴بود.
 
'''مرتضی''' به همراه [[مجید شریف واقفی]] که در آن دوره از رهبران سازمان بود بدلیل پافشاری بر عقاید اسلامی خود که همان راه و روش اصلی سازمان قبل از تغییر ایدئولوژی سازمان به [[مارکسیسم-لنینیسم|مارکسیسم]] بود با رهبر اصلی سازمان [[تقی شهرام]] به اختلاف برخوردند و بطور مخفیانه به ایجاد و عضوگیری در شاخه ی اسلامی سازمان (همان روش اولیه و اصیل سازمان) پرداختند و همین عامل ترور هر دوی آنها را توسط راس سازمان [[تقی شهرام]] در اردیبهشت ۱۳۵۴ رقم زد. در این ترورها و تصفیه های خونین درون سازمانی [[مجید شریف واقفی]] به قتل رسید اما '''مرتضی''' که از ناحیه فک دچار آسب شده بود ترورش ناکام می ماند جسم زخمیش را به [[بیمارستان سینا]] می رساند و در آنجا توسط عناصر [[ساواک]] بازداشت می شود.[http://awiki.ir/index.php/%D8%B5%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%87_%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%81%D8%8C_%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C_(%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86_%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B5%D9%80%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B4%D8%B4)]
 
== زندگی‌نامه ==
مرتضی صمدیه لباف در سال ۱۳۲۵ در یک خانواده کاملا مذهبی در شهر [[اصفهان]] به دنیا آمد.بعد از تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش، در رشتۀ مهندسی فیزیک در [[دانشگاه آریامهر]]([[دانشگاه صنعتی شریف]]) مشغول تحصیل شد. در دانشگاه با [[محمد یزدانیان]] عضو سازمان مجاهدین آشنا شد و در ۱۳۵۰ به عضویت [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] درآمد.وی بعد از ضربه سال ۵۰ که تعداد زیادی از اعضای سازمان دستگیر شدند مجبور شد زندگی مخفیانی ای در خانه های تیمی سازمان آغاز کند. در بسیاری از عملیات‌ها‌ی این سازمان شرکت داشت اما [[ساواک]] تا سال ۵۳ از مخفی شدن وی اطلاعی نداشت و گفته می شود در مدت دو سال ( ۵۲- ۵۰ ) مجبور شده است ۱۱ بار خانه خود را تغییر دهد.در سال۵۳ رهبران سازمان شامل متشکل از [[تقی شهرام]]، [[بهرام آرام]] و [[مجید شریف واقفی]] بود.بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان به [[مارکسیسم-لنینیسم|مارکسیسم]] توسط [[تقی شهرام]]،[[مجید شریف واقفی]] که بدلیل اعتقادات مستحکم مذهبی که داشت با شهرام به مشکل برخورد و ظاهرا اعلام جدایی از سازمان کرد. مرتضی هم که مانند مجید اعتقادات مذهبی قوی داشت تغییر ایدئولوژی را نپذیرفت و مخفیانه با مجید شریف واقفی و [[سعید شاهسوندی]] شروع به عضوگیری در شاخه ی اسلامی سازمان کردند. مرتضی به ظاهر با شاخه ی اعضای تقی شهرام همکاری میکرد به قصد دریافت اسلحه و مهمات. وی حتی در ترورهای مهمی هم با [[وحید افراخته]] (که خودش تحت مسئولیت [[مجید شریف واقفی]] بود و حالا بعد از حذف [[مجید شریف واقفی|مجید]] از سازمان جایگزین او شده بود) همکاری کرد از جمله در ترور تیمسار[[رضا زندی پور]](رییس [[کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک]])و ترور چند مستشار آمریکایی همکاری داشت.''مرتضی صمدیه لباف''' در تیراندازی و استفاده از سلاح و مهمات مهارت بسیار بالایی داشت.مرتضی و مجید و [[سعید شاهسوندی]] در مدت کوتاهی افراد زیادی را در شاخه ی اسلامی سازمان عضوگیری کردند ولی در نهایت [[لیلا زمردیان]] همسر مجید که به دلیل اینکه در شاخه ی مارکسیستی سازمان فعالیت می کرد این اقدام آنها را به [[تقی شهرام]] اطلاع می دهد و شهرام نیز [[مجید شریف واقفی]] را بعنوان خائن شماره۱ '''مرتضی صمدیه لباف''' را خائن شماره۲ و [[سعید شاهسوندی]] را خائن شماره۳ نامید و از آنجاییکه در سازمانهای چریکی حکم خیانت اعدام است بطور غیابی برای آنها حکم اعدام صادر کرد و [[وحید افراخته]] را مسئول ترور مجید و مرتضی انتخاب کرد. از طرفی [[لیلا زمردیان]] که خواهان حل مسائل همسرش مجید و تقی شهرام بود از هر دو می خواهد که طی ملاقاتی صحبتهای نهایی خود را بکنند و لیلا این قرار ملاقات سازمان با مجید و مرتضی را ترتیب می دهد.اما شهرام که حکم اعدام آنها را صادر کرده بود قصد حذف هرچه زودتر آنها را داشت. سرانجام در روز ۱۶اردیبهشت ۱۳۵۴ [[وحید افراخته]] و [[محسن خاموشی]]،[[مجید شریف واقفی]] را که سر قرار در سه راه [[خیابان بوذرجمهری]] حاضر شده بود را با تیر از پای درآوردند و عصر همان روز که با '''مرتضی''' قرار ملاقات داشتند،وحید افراخته و مرتضی که در [[خیابان گرگان]] یکدیگر را دیدند و از آنجا به خیابان فرعی سلمان فارسی وارد شدند. پس از طی مسافتی، مرتضی که از حدود ۵۰ متری یک نفر را دیده بود که از داخل کوچه ای به این سو سرک می کشید به [[وحید افراخته]] گفت: «منطقه پلیسی است برگردیم.» وحید قبول نکرد بالاخره صمدیه گفت: «من بر می گردم.» هنگام برگشتن [[وحید افراخته]] برای از دست ندادن فرصت، اسلحه اش را کشید و به سوی او شلیک کرد. تیراندازی وحید در سازمان شهرت داشت ولی سرعت انتقال صمدیه لباف فرصت‌ها‌ی دیگر را از وحید گرفت. صمدیه خود در این زمینه می گوید: «در همان تاریکی، دیدم وحید دست به اسلحه برد. من هم پیش دستی کردم و تیراندازی کردم و چون صدای شلیک تیر بلند شد، او فرار کرد.» در این ماجرا فک و صورت مرتضی صمدیه تیر خورد. وحید بعداً در کمیته مشترک گفت: «مرتضی می توانست مرا بزند، ولی به دور و بر من شلیک می کرد» وقتی ماموران از صمدیه پرسیدند که چرا وحید را نزدی؟ پاسخ داد: «تیراندازی ام فقط برای ترساندن او بود.» مرتضی پس از مجروح شدن، سوار یک وانت شد سلاح خود را ضمن حرکت در جوی خیابان انداخت و به منزل برادرش رفت. چون وضع جسمانی اش وخیم بود، برادرش او را به بیمارستان سینا رساند و طبق قراری که با مرتضی گذاشت، منطقه را ترک کرد. مرتضی وانمود کرد که خودش به بیمارستان آمده است. مرتضی با این ترفند که سارق مسلح بوده و باهمکارانش اختلاف پیدا کرده و آنها او را زده اند در آنجا بستری شد. پلیس مستقر در بیمارستان به وی مشکوک شده، به ساواک اطلاع داد. ساواک که عکس‌ها‌ی فراری‌ها‌ را در اختیار داشت، وی را شناسایی و پس از معالجات اولیه مرتضی را به کمیته مشترک منتقل کرد.[http://www.ensani.ir/fa/content/124838/default.aspx][http://www.nejatngo.org/fa/posts/16911]
 
== محاکمه و اعدام ==