خیرالنساء بیگم: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از برنامهٔ همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱:
{{Infobox royalty|name=خیرالنساء بیگم|image=|caption=|succession=[[ملکه مادر]]|reign=|predecessor=[[سلطانم بیگم]]|successor=[[دلارام خانم]]|birth_date=۱۵۴۸ میلادی|birth_place=[[طبرستان]]|death_date=۲۷ ژوئیه ۱۵۷۹ (۳۰ سال)|death_place=[[قزوین]]، [[امپراتوری صفوی]]|burial_place=[[حرم حضرت معصومه]]، [[قم]]|consort=yes|spouse=[[شاه محمد خدابنده]]|issue=[[حمزه میرزا]]{{سخ}}[[شاه عباس یکم]]{{سخ}}تهماسب میرزا{{سخ}}ابوطالب میرزا{{سخ}}شاه بیگم|religion=[[اسلام]]، [[شیعه]]|ful name=|full name='''مهدعلیا شهبانو فخرالنساءخیرالنساء بیگم'''|father=[[میرعبدالله خان ثانی]]|mother=زیبَرهفخرالنساء خانمبیگم|house=[[مرعشیان]]|succession1=شهبانوی ایران|reign-type1=حکمرانی|reign1=۱۵۷۷–۱۵۷۹|predecessor1=[[پیکر سلطان بیگم]]|successor1=[[یاکهان بیگم]]}}''' خیرالنساء بیگم،بیگم''' یا مهدعلیا (متوفیمهدعیا'''،''' [[۹۸۷ملکه (قمری)|۹۸۷همسر]] ه‍.ق / [[۱۵۷۹شاه (میلادی)|۱۵۷۹]]محمد م. / [[۹۵۸]] ه‍. خ) همسر [[خدابنده|شاه محمد خدابندهصفوی]]، چهارمین پادشاه صفوی و مادر [[شاه عباس اول|شاه عباس یکم]] بود. وی چهارمیندر سال ملکه۱۵۴۸ قدرتمنددر امپراتوری[[بهشهر]] صفویان[[طبرستان]] بودبه‌دنیا وآمد، درپدر بازهاو ۹۸۶[[میرعبدالله تاخان ۹۸۷ثانی]] ه‍.قو قلمرومادرش صفویانفخرالنسا توسطبیگم او اداره می‌شدبود. اوخیرالنساء برآمدهبیگم ازدر خاندان‌هایسال ایرانی۱۵۶۲ با [[طبرستان]]شاه بودمحمد وخدابنده|سلطان پدرشمحمد ازمیرزا]]، بزرگانپسر سلسلهٔارشد [[مرعشیان]]شاه به‌شمارتهماسب می‌رفتیکم|شاه وطهماسب یکم]] ازدواج اوکرد، بادلیل خدابندهاین ازدواج بیشتر برای برقراری ارتباط بیشتر بین دو حکومتمیان [[مرعشیان|مرعشیان طبرستان]] (خاندانبا [[مرعشیانخاندان صفوی]]) بود و بقیهامپراتوری نقاطصفوی [[ایران]]از (خاندانسال [[صفویه|صفوی]])۱۵۷۷ بودتا سال ۱۵۷۹ توسط او اداره می‌شد.<ref>مازندران و استرآباد، مؤلف:[[رابینو]]، صفحهٔ ۹۳</ref>
 
== نفوذ سیاسی ملکه در امور سیاسی ==
پس از کشته شدن [[شاه اسماعیل دوم]]، برادرش خدابنده به پادشاهی رسید. خدابنده مبتلا به ضعف بینایی شدید بود و در صلاحیتش برای پادشاهی تردید جدی وجود داشت اما با کمک و حمایت خواهرش [[پری خان خانم]] به این مقام دست یافت. پری خان خانم متحدانی از [[قزلباش‌ها]] داشت و بر این باور بود که با به قدرت رسیدن خدابنده قدرت اصلی در دستان خود او خواهد بود. با قدرت گرفتن پری خان خانم و حمایت قزلباشان از او وزیراعظم، میرزا سلمان جابری اصفهانی که بوسیله [[شاه طهماسب]] بر سرکار آمده بود و چندان مورد عنایت شاهزاده خانم نبود، به بهانه احترام به شاه جدید و در واقع از ترس جانش پایتخت، [[قزوین]]، را ترک گفت. هنگامیکه وزیر اعظم وارد [[شیراز]] شد، مهدعلیا او را مردی آگاه به امور و وقایع پایتخت و متحدی بالقوه برای رسیدن به اهدافش یافت چراکه میرزا سلمان جابری اصفهانی نیز همچون ملکه به یک خانواده اشرافی ایرانی متعلق بود و ارج و قربی در میان قزلباشان نداشت.
 
با اتحاد وزیر اعظم و ملکه، [[میرزا سلمان جابری اصفهانی]] بار دیگر مقام برتر خود را در زمان شاه جدید نیز به دست آورد و شاهد تنزل موقعیت دشمن خویش پری‌خان خانم گردید. پری‌خان خانم مدتی بعد از ورود به دربار قزوین نفوذش را از دست داد و به قتل رسید. با این همه میرزا سلمان جابری اصفهانی نیز به تدریج قدرت و نفوذ را به ملکه واگذار کرد. خیرالنساخیرالنساء بیگم پذیرای نفوذ کم و بیش غیرمستقیم در جریان امور نبود و به جای آن علناً همه مسوولیت‌های اساسی را خود برعهده گرفت که مخصوصاً شامل انتصاب افسران عالی‌رتبه امپراتوری می‌شد. این افسران بجای حضور در دربار عام سلطنتی، هر روز صبح به در حرمسرا می‌آمدند تا فرامین ملکه را دریافت کنند و در آنجا احکام درباری صادر و مهر می‌شد. به مدت بیش از یکسال امور سیاسی بر این روال رتق و فتق می‌شد.<ref>تاریخ ایران کمبریج، جلد ششم، صفویان، انتشارات جامی، صفحات ۷۰ و ۷۱</ref>
 
== ولیعهدی حمزه میرزا ==
پس از تاجگذاری شاه محمد خدابنده، مهدعلیا خیر نساء بیگم همسر شاه که به نیابت شاه اکثر امور مملکتی را در دست گرفته بود، [[حمزه میرزا]] را که ۱۱ ساله بود به نیابت سلطنت (ولیعهدی یا به اصطلاح آن زمان وکالت دیوان اعلی) منصوب کرد.<ref>{{یادکرد|فصل=جلد اول|کتاب=زندگانی [[شاه عباس اول|شاه عباس اوّل]]|نویسنده=[[نصرالله فلسفی]]|ترجمه=|ناشر=انتشارات نگاه|چاپ=اول|شهر=تهران|کوشش=فرید مرادی|ویرایش=|صفحه=۶۳|سال=۱۳۹۱|شابک=978-964-351-726-7}}</ref>
 
== توطئه و قتل خیرالنساءملکه ==
در خلال [[جنگ چلدر]]، خیرالنساء بیگم، فرمان گردآوری سپاه داد و به همراه پسر ارشد خود [[حمزه میرزا]] (ولیعهد) و گروهی از سران دولت و امرای قزلباش به قصد سد کردن راه قشون عثمانی، مسیر آذربایجان را پیش گرفتند و در قره‌باغ توقف کردند و نهایتاً شروان را تصرف کردند. در جنگ چلدر، به دلیل عدم هماهنگی و وجود اختلاف بین مهدعلیا و سران قزلباش، امرای قزلباش کم‌کم نسبت به فرامین همسر شاه ناخرسند و خشگمین شدند.<ref>{{یادکرد|فصل=جلد اول|کتاب=زندگانی [[شاه عباس اول|شاه عباس اوّل]]|نویسنده=[[نصرالله فلسفی]]|ترجمه=|ناشر=انتشارات نگاه|چاپ=اول|شهر=تهران|کوشش=فرید مرادی|ویرایش=|صفحه=۷۳|سال=۱۳۹۱|شابک=978-964-351-726-7}}</ref> اقدامات خیرالنساء بیگم قزلباش‌ها را برآشفت، و آنان با ارسال طوماری تهدیدآمیز برای شاه خواهان برکناری او شدند. خدابنده از خیرالنساء خواست تا پایتخت را ترک نماید اما با مقاومت او روبرو شد. سرانجام دسته‌ای از قزلباشان توطئه‌ای ساختند و بدو تهمت زدند که با عادل خان برادر خان کریمه (بخشی از قلمرو عثمانی) که در آن زمان به اسارت در دربار صفویان بود رابطه عاشقانه دارد. بدین تهمت و بعد از [[اردوکشی قزلباش به مازندران (۱۵۸۰)|ماجرای انتقام میرزا خان]]، [[صدرالدین‌خان صفوی]] در تاریخ ۱ جمادی‌الاول ۹۸۷ قمری برابر با ۲۶ ژوئن ۱۵۷۹ به همراه [[امامقلی میرزای موصلو]] و چند تن از اقوام نزدیک شاه محمد خدابنده، وارد حرمسرای شاه شدند و مهدعلیا را در هنگامی که در آغوش شاه پناه برده بود خفه کردند. آنها مادر مهدعلیا را نیز در این توطئه به قتل رساندند.<ref>تاریخ ایران کمبریج، جلد ششم، صفویان، انتشارات جامی، صفحهٔ ۷۱</ref><ref>{{یادکرد|فصل=جلد اول|کتاب=زندگانی [[شاه عباس اول|شاه عباس اوّل]]|نویسنده=[[نصرالله فلسفی]]|ترجمه=|ناشر=انتشارات نگاه|چاپ=اول|شهر=تهران|کوشش=فرید مرادی|ویرایش=|صفحه=77|سال=۱۳۹۱|شابک=978-964-351-726-7}}</ref>
 
== میراث ملکه ==
== ادعای رسیدن میراث [[مرعشیان]] به [[شاه عباس یکم|شاه‌عباس]] از طریق خیرالنساء بیگم ==
پس از به قدرت رسیدن [[شاه عباس یکم]] وی با این بهانه که جانشین مقتدری در میان شاهزادگان مرعشی وجود ندارد خود را به عنوان شاهنشاه [[تبرستان]] و وارث قلمرو [[مرعشیان]] دانست. سپس بسیاری از شهرهای آن دیار را آباد کرد و دو شهر [[اشرف (بهشهر)]] و [[فرح‌آباد (ساری)]] را پایتخت تفریحی و تابستانی خویش قرار داد.<ref>شاه عباس کبیر</ref>
همچنین زمانیکه در [[قزوین]] اقامت داشت، به این بهانه که [[ملک بهمن دوم]] به قلمرو نیاکانش ([[آمل]]) تجاوز و نفوذ نموده وی و خویشاوندانش و همهٔ طرفدارانش را قتل‌عام کرد و یک تن را زنده نگذاشت. سپس به بهانه خویشاوندی وی با شاخهٔ دیگر [[پادوسبانیان]] (ملکان کجور) این سلسله را پس از ۹۸۴ سال به کلی منقرض کرد.<ref>گاوباریان پادوسبانی، مؤلف: [[چراغعلی اعظمی سنگسری]]، صفحات ۲۰تا۲۸</ref>