باروخ اسپینوزا: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Rezabot (بحث | مشارکت‌ها)
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۴۰:
=== تحصیلات ===
[[پرونده:Spinoza's ban.gif|بندانگشتی|یکی از نامه‌های اسپینوزا به زبان پرتغالی. او به عبری، پرتغالی، فرانسه، ایتالیایی، انگلیسی، لاتین، یونانی باستان، اسپانیایی، هلندی و آلمانی تسلط داشت و با چند زبان دیگر نیز آشنایی داشت.<ref name="ReferenceA"/>]]
پدر اسپینوزا او را به مدرسهٔ یهودیان سپرده بود تا با آموزش در حوزه [[دین‌شناسی]]، خاخام شود. اسپینوزا در سن ۱۶ سالگی شاگردی استثنایی در حوزه امور دینی بود، اما یادگیری در این زمینه او را راضی نمی‌ساخت. به دلیل آشنایی به چند زبان، به طوربه‌طور مستقل به مطالعه آثار فلسفی پرداخت.
اما رفته رفته نشانه‌های تردید در مورد کتاب مقدس یهودیان به عنوان وحی الهی در او آشکار شد و موضوع‌هایی چون دخالت یک [[خدای شخصی]] در امور انسانی، برگزیدگی [[قوم یهود]] از طرف خداوند و نیز حقوق ویژه روحانیون را مورد شک و پرسش قرار داد.
اسپینوزا تحت تأثیر فلسفهٔ [[دکارت]] بود امّا در تعاملات متافیزیکی خود تلاش می‌کرد بر [[دوگانه انگاری]] دکارتی چیره شود و خدا، روح و ماده را در پیوندی واحد به اندیشه درآورد.
 
البته بسیاری از دانشجویان یهودی هم هوادار استقلال و آرمان آزادی اندیشه بودند به تدریج علم مخالفت با فضای منقبض ناشی از قرائت سنتی از تعالیم یهودیت را بلند کردند و تورات را زیر سؤال می‌بردند. به همین دلیل پیشوایان یهودیت به شدت نگران چنین مسائلی بودند. از این رو وقتی اسپینوزا شروع به اشاعه نظریات نا تعارف و غیر سنتی خود کرد با مخالفت شدید روبه روشد. او می‌گفت کسانی که اسفار پنج‌گانه موسی را نوشته‌اند، هم از نظر علمی و هم از نظر علم کلام و الهیات ساده‌لوحانی بیش نیستند و اصولاً خمسهٔ موسی اصلاً از موسی نیست! او به این بسنده نکرد و گفت که در تورات هیچ شاهدی بر این که خداوند صاحب جسم است یا روح فناناپذیر است یا فرشتگان وجود دارند در دست نیست.
کسی نمی‌توانست در مجادلات منطقی با او حریف شود در نتیجه اولیای دین برای ساکت کردن او مستمری سالانه ۲۰۰۰ فلورن به او پیشنهاد کردند تا حداقل از اشاعهٔ نظریاتش به طوربه‌طور علنی دست بکشد. اما او قبول نکرد. او تا آخر عمر همسری نداشت و تا مرگ همین گونه ماند.<ref name="استراترن">{{یادکرد کتاب | عنوان=آشنایی با اسپینوزا | ناشر=علامه حلی | نویسنده=پل استراترن | سال=۱۳۸۹ | مترجم=شهرام حمزه‌ای}}</ref>
در نهایت یکی از یهودیان متعصب به او سوءقصد کرد که از آن جان سالم به در برد. او در کالج آفینیوس که مدیر [[وان دن اندن]]، آن از آزاداندیشان دورهٔ خود بود، درس می‌خواند که این هم باعث بدگمانی نسبت به خود در جامعه یهودیت آمستردام شد. [[وان دن اندن]] قبلاً کشیش یسوعی بود ولی آزادی‌خواه شده و مطالعات وسیعی در زمینهٔ آثار یونان باستان و فلسفه داشت. او بعده‌ها به آزادیخواهان فرانسوی پیوست و توطئه‌ای برای انحلال نظام سلطنتی فرانسه و ایجاد دموکراسی کرد ولی جنبش شکست خورد و او توسط پادشاه فرانسه اعدام شد.<ref name="استراترن"/>
 
خط ۵۶:
=== پیشه ===
[[پرونده:Casa espinoza.jpg|بندانگشتی|موزهٔ اسپینوزادر هلند. او در این‌جا زندگی و عدسی تراشی می‌کرده]]
اسپینوزا زندگی سادهٔ خود را از راه تراش شیشه‌های [[ذره‌بین]] تأمین می‌کرد. در سال ۱۶۷۳ شهریار [[پفالتس]] که با نظریات فلسفی اسپینوزا آشنا بود، به وی پیشنهاد کرسی استادی فلسفه در [[دانشگاه هایدلبرگ]] را داد، مشروط بر آنکه او از آزادی پژوهش فلسفی برای براندازی دین عمومی سوءاستفاده نکند. اسپینوزا این دعوت را رد کرد، چون نمی‌خواست استقلال فکری خود را قربانی مقام و عقل را تابع ایمان سازد. وی در پاسخ به دعوت آن شهریار نوشت: «از آنجا که نمی‌دانم مرزهای آزادی فلسفی، برای این‌که دین برانداخته نشود کجاست، نمی‌توانم از فرصت به دست آمده استفادهآمده‌استفاده کنم».
 
در سال ۱۶۷۵ یک دیندار کاتولیک به نام آلبرت بورگ در نامه‌ای به اسپینوزا نوشت: «من این نامه را بنابر وظیفهٔ دینی خود برایتان می‌نویسم تا عشق به همسایه را حتی به شما که یک کافر هستید نشان دهم. شما را فرا می‌خوانم که روح خود را به موقع نجات دهید و به مسیحیت بگروید. شما مدعی هستید که سرانجام، فلسفه حقیقی را یافته‌اید. اما از کجا می‌دانید که فلسفهٔ شما بهترین است؟ آیا می‌خواهید کفرگویی‌های ناگفتنی موجودی نکبت‌زده، کِرمی حقیر و انسانی خاکی را که سرانجام غذای کِرم‌ها می‌شود، گستاخانه بر حکمت بی‌انتهای پدر جاودانی برتر شمارید؟ از شما خواهش می‌کنم بس کنید و دیگران را نیز همراه خود به فساد نکشانید».
خط ۸۷:
خدا برای اسپینوزا، خدایی آن جهانی نیست که جهان را از نیستی آفریده باشد. جهان ناآفریده‌است. نه آغازی داشته و نه پایانی برای آن در نظر گرفته شده. جهان برای اسپینوزا، خدای جاودانی و به عبارت دیگر صورت پدیداری الوهیت است. برای وی، خدا و طبیعت و جوهر این همانند. این، عالیترین مفهوم متافیزیک اسپینوزاست.
 
در اصل و به طوربه‌طور خلاصه که از زبان اسپینوزا بیان شده '''جهان صحنه خیمه‌شب‌بازی نیست و خدا خیمه‌شب باز آن که آن را کنترل کند، خود از طریق معجزه قوانین طبیعت را نقض کند و زیر پا بگذارد و در صورت لزوم دوباره آن را به کار گیرد!'''خدا همان طبیعت است که در برگیرنده تمام علت‌ها و جوهر هاست. از این‌رو اسپینوزا تا حدی شبیه تفکر شرقی فکر می‌کند که بی‌جهت نیست زیرا خود از فلسفه هندی تا حدی وام گرفته‌است. او بعضی از آثار هندی را مطالعه می‌کرد.<ref name="استراترن"/>
 
'''فلسفه اسپینوزا سرشار و اشباع شده از خداست.'''اودر جایی می‌گوید: من خواهان '''عشق عقلانی''' به خدا هستم. از این‌رو نگاه اسپینوزا '''یک جهان‌بینی علمی بسیار متعالی و زیباست''' به حدی که انشتین را مجذوب خود می‌کند. انشتین یک دانشمند و متفکر [[همه خدایی]] و یک اسپینوزایی بود.
خط ۹۴:
 
== نقد ==
با آنکه نوابغی چون آلبرت انیشتین و جورج الیوت، نظرات اسپینوزا را ستوده‌اند و انیشتین در نامه‌ای نوشته که تنها به "خدای اسپینوزا "باور دارد، اما نظام فلسفی اسپینوزا هم در معرض نقدهای جدی قرار دارد. از جمله اینکه وی اساس فلسفه خود را بر این اصل استوار کرده که " ممکن نیست دو جوهر نامتناهی و ناکرانمند هم‌زمان وجود داشته باشند". و بنابر آن نتیجه می‌گیرد که پس جهان و خدا یکی هستند. این اصل که تنها یک اصل ریاضی است، تنها در ریاضی و آن هم در هندسه دو بعدی مصداق دارد. به عبارت ساده‌تر اگر معلوم شود که فرض اولیه وی نادرست است، کل سیستم نظام فلسفی او فرو خواهد ریخت؛ و حال آنکه در هندسه امروزی امکان وجود دو یا چند بی‌نهایت همزمانهم‌زمان وجود دارد (به عنوان مثال می‌توان دو صفحه موازی را فرض کرد که گسترهٔ هر دوی آنهاآن‌ها تا بی‌نهایت ادامه دارد).
 
نقد دیگر این است که امتداد فلسفه او نهایتاً به ماتریالیسم ختم می‌شود، چرا که او خداوند را «جوهر ممتد» می‌داند، یعنی صفت مادی برای خدا قائل شده؛ لذا نتیجه ساده این می‌شود که هرچه هست ماده است و غیر آن نیست. اسپینوزا وقتی با خشم خداباوران مواجه شد سعی در اصلاح و توجیه سخن خود کرد و اصطلاح «حالت» را ابداع کرد و امتداد را یک حالت و نه صفت خواند. حتی فلاسفه مارکسیست نیز معتقدند که فلسفه اسپینوزا سرانجام از ماتریالیسم مطلق سر درمی‌آورد.<ref>مصاحبه صانعی دره بیدی، استاد فلسفه دانشگاه تهران در گفتگو بامجله مهرنامه</ref>
خط ۱۰۵:
[[پرونده:Spinoza Ethica.jpg|بندانگشتی|اخلاق یا اتیک که بیشتر در ایران به اخلاق اسپینوزا معروف است.]]
[[پرونده:Spinoza Tractatus Theologico-Politicus.jpg|بندانگشتی|[[رساله الهی سیاسی (اسپینوزا)]]]]
* رساله دفاعیه: بعد از تکفیر وبهو به زبان اسپانیایی نوشت ولی متأسفانه مفقود شد و در دسترس نیست.
* رساله مختصره: اولین کار فلسفی او که در دسترس است. به فارسی ترجمه نشده‌است.
* رساله در باب اصلاح فاهمه یا بهبود عقل: رساله‌ای ناتمام.
خط ۱۲۷:
 
کتاب مقدس صرفاً شامل حقیقت روحانی-یعنی تمرین عدالت و نیکوکاری-است، نه حقایق زمینی و نیز اصرار می‌کنند همه کسانی که قوانین دنیوی رادر کتاب مقدس پیدا می‌کنند یا در اشتباهند یا خودخواه.<ref name="یالوم"/>
من از بسیای از افراد می‌خواهم کتاب مرا نخوانند: توده بی‌سواد و خرافاتی که فکر می‌کنند که عقل چیزی جز بازیچه الهیات نیست، از این کتاب چیزی نمی‌فهمند. درواقعدر واقع شاید ایمان‌شان آشفته گردد.<ref name="یالوم"/>
 
== حکم تکفیر ==
عقیدهٔ [[همه خدایی]] اسپینوزا منجر به صدور حکم [[تکفیر]] او از سوی روحانیون یهودی شد (در سال۱۶۶۵):
{{نقل قول|به قضاوت فرشتگان و روحانیون، ما باروخ اسپینوزا، را تکفیر می‌کنیم، از اجتماع یهودی خارج می‌کنیم و او را لعنت و نفرین می‌کنیم. تمامی لعنت‌های نوشته شده در قانون (منظور تلمود و تورات است) بر او باد، در روز بر او لعنت باد، در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد، وقتی بیدار است بر او لعنت باد، وقتی بیرون می‌رود بر او لعنت باد و وقتی بازمی‌گردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیه او مستدام باد، خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی قبایل [[اسرائیل]] خارج کند. ما شما را نیز هشدار می‌دهیم، که هیچ‌کس حق ندارد با او سخن بگوید، چه به طوربه‌طور گفتاری و چه بطور نوشتاری. هیچ‌کس حق ندارد به او لطفی بکند، کسی حق ندارد با او زیر یک سقف بماند، و در دو متری او قرار بگیرد، و هیچ‌کس حق ندارد هیچ نوشته‌ای از او را بخواند.}}
 
== جستارهای وابسته ==