فلسفه نوافلاطونی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز v1.43b - پروژهٔ چک‌ویکی (زیربخش‌های پررنگ شده)
برچسب: WPCleaner
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۴:
فلسفه نوافلاطونی ب بسط نظریات فلسفی افلاطون در قرن۳بعد از میلاد مسیح اطلاق می‌شود که توسط پلوتینوس صورت گرفت. تحلیل و بررسی نظریات افلاطون بلافاصله در زمان وی و بعد از ان توسط ارسطو صورت می‌گرفت. بین زمان افلاطون تا فلسفه نوافلاطونی حدوداً ۶قرن فاصله بودکه به این دوره، فلسفه میان افلاطونی می‌گفتند.
کلمهٔ «نوافلاطونی» از نظر دوره تاریخی به زمان ۳قرن پس از میلاد مسیح اشاره می‌کند، دوره‌ای که پلوتینوس ودیگر پیروان افلاطون به تحلیل نظریات او پرداختند.
از نظر فلسفه نوافلاطونی تازگی تحلیل‌های پلو تینوس را نشان می‌دهد. البته قبل از پلوتینوس نیز رسم تحلیل افلاطون وجود داشته اما اینطور تصور می‌شود که تحلیل‌های پلوتینوس تفاوت‌های اساسی با تحلیل‌های قبلی داشته. تا مدت‌ها تصور می‌شد که فلسفه نوافلاطونی همان فرضیات افلاطون است. تادر اوایل قرن۱۹دین شناسیقرن۱۹دین‌شناسی المانی «فردریک شلایر ماخر» به عنوان اولین متفکر در این زمینه شناخته شد. او بر این باور بود که فلسفه نوافلاطونی متفاوت از فلسفه افلاطونی است.
 
== آموزه‌ها ==
فلسفه نو افلاطونی اساساً دیدگاه‌های متافیزیکی و شناختی است. نوعی از وحدت وچند خدایی.
به عنوان نوعی از عرفان، فلسفه نوافلاطونی شامل بخش‌های نظری و عملی می‌باشد ک بخش اول به وجود جهان غیر مادی و نشات انسان از منبعی غیر مادی و معنوی اشاره دارد و بخش دوم شامل راهکارهای بازگشت به سوی این منبع می‌باشد. درایندر این فلسفه جهان مادی تنها تقلیدی از جهان معنوی یا واحد است.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده=نسترن میرزایی|کد زبان=|تاریخ=۱۶ دی ۱۳۹۵|وب‌گاه=نصور|نشانی=http://nasour.net/1395.10.16/895.html|عنوان=شالوده‌های فلسفه نوافلاطونی}}</ref>
 
'''جهان واحد (جهان ذات)'''
خط ۱۶:
'''خالق یا ادراک'''
 
وجود مطلق خودرا به صورت ادراک نمایان می‌کند که تصویری عینی از وجود مطلق است. این تصویر همزمانهم‌زمان هم وجود است هم فکر، هم ایده و هم آرمان.
ادراک به عنوان ایماژ کاملاً با مطلق مطابق است اما از نظر اشتقاق کاملاً متفاوت، این ادراک برای پلوتینوس بیانگر توانایی ذهن ادمی بود.
ادراک برای فلسفه آرمان‌گرایی بخصوص نوافلاطونی بسیار مهم است. درک انرژی است که با سازمان دهی جهان خارج آنراآن را قابل فهم می‌کند.
 
'''نفس'''
 
تصویر درک نفس است. نفس مانند خرد و درک غیر مادیست و همان رابطه باخرد و درک را دارد که آن باوجود مطلق.
نفس بین پدیده‌ها و درک و خرد قرار می‌گیرد و برخلاف درک و خرد که کاملاً مستقل است می‌تواند باهردو (جهان و خرد) آمیخته شود. به عنوان موجودیتی واحد به وجود مطلق تعلق دارد اما همزمانهم‌زمان می‌تواند با نفس‌های دیگر آمیخته شود وهمه با هم در راه خرد و درک باشند و به موجودیت مطلق بپیوندد یا اینکه با جهان پدیده‌ها تلفیق شوند.
 
'''جهان پدیده'''
خط ۳۳:
در مرحله عملکردی و تجربی فلسفه نوافلاطونی، ادراک از همان راهی که آمده‌است به عقب بر می‌گردد تا به وجودیت مطلق خود برسد. در ابتدای امر باید ادراک خود را دریابد و به وجودش برسد که این امر با حسنات، که تجلی وجودیت مطلق است، محقق می‌شود. اما این حسنات برای بازگشت کافی نیستند، بعد از اینکه ادراک خود را دریافت نوبت به تهذیب می‌رسد. با این کار ادراک (روح) از متعلقات ساقط و دوباره به حالت معنویت بازمی‌گردد. اما هنوز مرحله بالاتری نیز وجود دارد. در این مرحله نهایی فرد به خود وجودیت مطلق تبدیل شده و با آن یکی می‌شود. لازمه این کار ابتدا تمجید و درک وجودیت مطلق است به عبارت دیگر با دید عرفان باید وجودیت مطلق را نگریست.
تفکر توانایی دستیابی به این وجودیت را ندارد و تنها راه ممکن مجهول بودن وجدایی کامل از متعلقات است.
این مرحله نیز با تمجید و تفکر موجودیات مادی در تنوع و هماهنگی آنهاآن‌ها شروع می‌شود، روح و ادراک در خود فرورفته و به خود بازمی‌گردد. سپس به نقاط عمیق وجودی خود وارد شده و وارد دنیای آرمان‌ها و انگاره‌ها می‌شود. در نهایت بازهم ندای فراتر به گوش می‌رسد که درایندر این مرحله، بالاترین نقطهٔ تنش و تمرکز، در سکوت و جدایی از متعلقات، درک خود را رها می‌کند. وجودیت مطلق در این لحظه (عرفان) ظاهر می‌شود.
 
'''طبقه‌بندی آسمانی'''
خط ۵۱:
'''خالق'''
 
خلق‌کننده
خلق کننده
 
'''خدایان کیهانی'''
خط ۶۰:
 
نوافلاطونی‌ها معتقد بودند که تکامل و شادی، نیاز به زندگی پس از مرگ، در این زندگی امکان‌پذیر است. این تکامل با تفکر فلسفی قابل دسترسی می‌باشد.
آنها به وجود مستقل بدی و شیطانی باور نداشتند. بلکه آنراآن را مانند تاریکی می‌دیدند و وجود آنهاآن‌ها را نسبی و به علت عدم وجود خوبی یا نور (در مورد تاریکی) می‌دانستند.
این ایده به نوبه خود از مسائل مهم آموزشی در فلسفه نوافلاطونی برای بیان بازگشت به سوی وجودیت مطلق است.
نوافلاطونی‌ها به وجود از قبل روح و فناناپذیری آن معتقدند. روح آدمی از دوبخش عقلانی و غیرعقلانی تشکیل شده که قسمت بیشتر آن را بخش عقلانی ومنطقی تشکیل می‌دهد.
خط ۷۳:
او را به عنوان پایه‌گذار و پدر فلسفه نوافلاطونی می‌دانند. وی در دوران زندگی تحت تأثیر آموزه‌های یونان باستان، اسلام، هندو و مصری قرار گرفت و تفکرات متافیزیکی اش توسط مسیحیت، اسلام و یهودیت تحلیل شده‌است.
به اعتقاد او یک وجودیت احد و مطلق وجود دارد که از همه چیز برتر است و همه چیز تجلی از اوست.
این وجودیت به دور از هرگونه اصول وجود است واینو این مفهوم «وجودیت» را ما با توجه به تجربیات انسانی انتخاب کرده‌ایم. این موجودیت واحد و مطلق نمی‌تواند یک موجود ویا جمع تمامی موجودات باشد.
 
'''پور فیری'''
خط ۸۱:
'''قرون وسطا و فلسفه نوافلاطونی'''
 
این فلسفه در بسیاری از مسیحیان تأثیر گذارتأثیرگذار بود. بعنوانبه عنوان مثال آگوستین. آگوستین معتقد بود که شیطان و بدی دارای وجود مستقل است و خداوند از ماده ساخته شده‌است. بعد از تأثیر گرفتن از نوافلاطونی‌ها وی متوجه شد که خداوند وجودی مستقل از ماده است.
با توجه به مرکزیت فلسفهٔ نوافلاطونی در باورهایشان، نوافلاطونی‌ها این باور عرفان را که خدا خالق کیهان و جهان مادی را در فلسفهٔ افلاطون تأکید می‌کرد تکذیب نمودند و فلسفه نوافلاطونی را نوع قاعده مند و درست فلسفهٔ افلاطونی خواندند.
بعد از بسته شدن مدرسه آتن توسط جانشینان اول، این فلسفه به صورت مادی در مدارس اسکندریه مورد مطالعه قرار گرفت.
خط ۸۸:
 
فلاسفهٔ عرب زیادی از افکار نوافلاطونی در دیدگاه‌های خود استفاده کرده‌اند.
تلاش آنهاآن‌ها برای توافق فلسفه نوافلاطونی و محدودیت‌های توحیدی اسلام بود.
سه دلیل برای به کار گیریکارگیری فلسفهٔ نوافلاطونی توسط دنیای اسلامی وجود دارد:
۱_در دسترس بودن کتب این فلسفه برای اعراب
۲_نزدیکی مرزی کشورهای اسلامی و مرکزیت فلسفه نوافلاطونی
۳_نگرش عرفانی نوافلاطونی هانوافلاطونی‌ها که مانند نگرش‌های اسلامی چون سوفی‌ها بود.
فلسفه نو افلاطونی اسلامی با نوافلاطونی سنتی در این تفاوت دارد که فلسفه اسلامی آنراآن بارا دینبا شناسیدین‌شناسی مخلوط کرد و تعریف آن از موجودیت مطلق را به خدا معرفی شده در کتب مذهبی و آسمانی خود نسبت داد.
آنها مفهوم واحد را به خدای کتاب آسمانی خود نسبت دادند و اورا هوشی معنوی خواندند. پلوتینوس با ایدهٔ جهان هوشمند مخلوق یک قدرت معنوی مخالف بود.