زال: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB |
||
خط ۸۰:
روابط میان ایران و زابل از دوران [[فریدون]] و [[نریمان]] کموبیش پایدار بود ولی در دوران منوچهر و سام این روابط مستحکمتر گشت. منوچهر پادشاه [[ایران در شاهنامه|ایران]] وقتی از کار سام<ref>تولد زال و طرد او توسط سام</ref> آگاه گشت فرزندش نوذر را به زابل فرستاد تا حضورش را به نزد منوچهر به وی ابلاغ نماید. سام وقتی پیام پادشاه را شنید خاکبوس گشت سریعاً همراه نوذر به نزد منوچهر شتافت.<ref>شاهنامه منوچهر را [[تاج|دیهیمدار]] و سام را دیهیمجو لقب میدهد</ref> منوچهر هنگام جلوس بر تخت در طرفین راست و چپ او قارن و سام نشستند<ref>این مفهوم خاصی برای دیگران داشت یعنی دو متحد طراز اولّ ایران زابل و ری بودند</ref> تا سالاربار زال آراسته به زرّین کلاه و زرّین عمود به حضور پادشاه و حضار آورد همه از جمال و زیبایی زال حیرتزده شدند.
منوچهر مشتاق بود از چند و چون جریان زال و علت طرد و پرورش او توسط [[سیمرغ]] را از زبان [[سام]] بشنود و سام همه وقایع را بر منوچهر عرضه داشت آنگاه منوچهر از ستارهشناسان و [[موبدان]] خواست تا آیندهٔ زال را پیشبینی نمایند. منجمان از روی علائم، زال را پهلوانی نامدار ابراز داشتند و چون منوچهر
=== حکمرانی زال در زابل ===
خط ۹۳:
== ازدواج زال ==
زال از معدود حکمرانان شاهنامه است که از دوران نوجوانی و پیش از ازدواج به حاکمیت رسید و اینک زال علاوه بر حکومت، جوانی تنومند و پهلوانی است که با گردان خویش هرازگاهی برای شکار یا اخذ باج و ساو به سرزمینهای مجاور سرک میکشد. سرزمینهای [[هند در شاهنامه|هندوان]]، [[کابل در شاهنامه|کابل]]، [[دنبر در شاهنامه|دنبر]]، [[مرغ در شاهنامه|مرغ]]، [[مای در شاهنامه|مای]] کشورهایی هستند که زال بر
زال و جنگجویان همکیش او در یکی از همین دورهگردیهای همراه با شکار و تفرّج از زابل به نزدیک مرزهای کشور کابل که هر ساله باج و ساوش را به سام میپرداخت رسید. بر کابل شخصی [[مهراب کابلی|مهراب]] نام از نژاد [[ضحاک|ضحاکتازی]] حکومت داشت که یلی بود خوشتیپ و نیرومند اما بتپرست. مجلس بزم و سوری از جانب زال ترتیب یافت و در آن مجلس مهراب که از زال سپیدمو خوشاش آمده بود او را به خان خویش دعوت نمود. اما زال به سبب تفاوت آئینی و ترس از پدرش سام این دعوت را نپذیرفت. مهراب بروی خود نیاورد و در ظاهر او را ستود اما در دل زال را ناپاکدین خواند. چون مهراب مجلس را ترک نمود، زال خبر یافت که در پس پردهٔ او یکی دختر است بسیار مشهور بنام [[رودابه]].
خط ۱۱۲:
نوروز، اوّل ماه فروردین پنجتن از ندیمههای رودابه تن را به عطر و بوی گلها پیراسته از لب رودبار دستهگلهای بهاری چیده شاد و خندان رو بجانب اردوی زال نهادند. زال از دور بر تخت نشسته ایشان را دید از خادمان پرسید این گلپرستان کیانند. گوینده گفت ایشان از پرستندهگان (ندیمان) رودابه هستند از کاخ [[کابل در شاهنامه|کابل]] میآیند. زال پیاده به استقبال آنان رفت نزد ایشان که رسید از کهتر خویش، ترک گلرخ نام (ریدک) و نوجوان تیر و کمان خواست تا مرغی را در آنسوی رود شکار کند. گلرخ تیر بر زه نهاد و به زال داد و زال تیر را رها کرد و خشیشار از پرواز بازماند و در آب افتاد، آنگاه به گلرخ گفت که با قایق آنسوی رود رَوَد شکار را بیاورد.
کنیزکان رودابه از فرصت استفاده نموده به گلرخ نزدیک شدند تا اطلاعات مفصل از این تیرانداز بدست آورند، یکی پرسید این پهلوان پیلتن را نام چیست و شاه کدام کشور و انجمن است که
گلرخ (ریدک) شنیدهها را بازگفت دل پهلوان شاد گشت و به او گفت برو به پرستندهگان [[رودابه]] بگو از گلستان خارج نشوند تا هدیه به آنان اهداء گردد. زال زر و دینار و پنج البسه زربفت به ایشان هدیه داد و توصیه کرد تا به کاخ مهراب بر میگردند پیام ایشان را به رودابه برسانند. ندیمهها با هدیه پیش رودابه بازگشتند زر و گوهر بهمراه پیام زال را برای رودابه بازگفتند. عقیدهٔ ندیمهها این بود که مأموریتشان را به نحو احسن به انجام رساندهاند و اینک شیر در دام افتادهاست.
خط ۱۲۶:
==== رفتن زال به کاخ رودابه ====
[[File:Zal meets Rudaba.jpg|thumb|[[رودابه]] از گیسوی خویش کمند میسازد]]
پرستندهگان خوشحال به کاخ بازگشتند امّا دربان خشمگین بر
شب هنگام که تاریکی بر همه جا سایه گسترد پرستندهای بسوی زال بیرون جست پیش زال آمد تا او را تا به کاخ رهنمون باشد، چون زال به دیوار قصر نزدیک شد سیهچشم رودابه را دید و رودابه گیسوان خود را کمند ساخت تا معشوق بالا رود ولی زال کمندی بر کنگره دژ انداخت و از آن بالا آمد رودابه را از نزدیک دید و بر آن زیبایی یزدان را ستایش نمود و نمازش برد سپس هر دو مستانه دست در دست یکدیگر داخل اتاق زرنگار شدند.
خط ۱۳۵:
== وعده موبدان به تولد رستم ==
عرف اجتماعی ایرانیان در دوره مزبور چنین بود که مشکلات زندگی را با طبقه مغان (موبدان و ردان) در میان میگذاشتند و از آیشان راه چاره میخواستند، زال در امر وصلت با دختری از نسل ضحاک دچار اشکال شرعی و هم سیاسی بود به همین خاطر موضوع را با [[موبد|موبدان]] مطرح نمود ولی انتظار داشت موبدان خلاف خواستهٔ او نظر ندهند و در صدد چارهای باشند تا ازدواج صورت پذیرد. عقیدهٔ زابلیان تفاوت ماهوی با عقاید ایرانیان داشت اما به سبب شرایط ویژه مجبور بودند از آئین ایرانیان پیروی و اصول
زال پیش از نظر موبدان، نامهای هم به پدرش سام نوشت و صراحتاً موضوع وصلت با دختر مهراب را مطرح نمود و در نامه اشاره نمود امکان برگشت وجود ندارد جز با مرگ وی. سام پس از رؤیت نامه میان دو راه مردد شد رای منوچهر یا رای فرزند را انتخاب نماید تا قضیه راحتتر فیصله یابد. بدین منظور او نیز با موبدان مشورت نمود و ایشان پس از رصد ستارگان در روشنایی روز فرمودند نگران از این وصلت نباشد چون مولودی خواهد آمد پناه کشور و مردم خواهد بود. [[سام]] از بابت این پیشگویی بسیار خوشحال گشت و با هزار اسیر گرگسار و مازندرانی به شهرایران شتافت تا [[منوچهر]] را که هنوز از ماجرا خبر نداشت راضی به وصلت نماید.
|