۱
ویرایش
برچسبها: ویرایش با تلفن همراه ویرایش با مرورگر تلفن همراه |
Ss.vejdani (بحث | مشارکتها) جز (←داستان زندگی) برچسبها: ویرایش با تلفن همراه ویرایش با مرورگر تلفن همراه |
||
با آنکه برخی از داستانهای نخست دربارهٔ آرتور در سرودههای [[زبان ولزی|ولزی]] درسده هفتم میلادی دیده میشود، تردید چندانی نیست که این شاه و سردار جنگی، ریشه در سنتهای [[زبان ولزی|ولزی]] و هم در ایرلند دارد. او در پهلوانسراییهای ایرلندی بسیاری پدیدار میشود. برای نمونه در یکی از آنها آمدهاست که چگونه آرتور، سگهای شکاری رهبر فِنی، فین مککول، را در یکی از یورشهای شجاعانهاش میرباید. آرتورِ جنگجو، شکارچی گرازهای جادویی، کشندهٔ جادوگران و دیوان و رهبر گروهی از پهلوانان که ماجراها و شگفتیهای اسرارآمیز بسیاری را از سر گذراندند، همسانی زیادی با خود فین مککول دارد. اما بنا به گفته نِنیوس، راهب سده نهم، آرتور یک رهبر تاریخی بود که [[مردم بریتانیا]] را پس از خروج لژیونهای رومی از بریتانیا، در برابر مهاجمان آنگلوساکسون رهبری کرد. نِنیوس دوازده پیروزی آرتور را برمیشمارد وانگهی به ماجرای مرگ او نمیپردازد که کمی پس از آن در یک کتاب تاریخ ویلز آمدهاست و در آن ادعا شده بود که آرتور و دشمن سوگندخوردهاش موردرِد، هردو در سال ۵۳۷ م. در نبرد کاملوان به خاک افتادند.
آرتور پسرِ اوتر پندراگون، پادشاه بریتانیایی، و ایگرِینِه، همسرِ گورلوا، [[دوک کورنوال]] بود. نطفهٔ آرتور نامشروع بسته شد و پس از زاده شدن بهدست مرلین جادوگر بزرگ شد. مرلین بسیار دانا، از پیش برای
پس از مرگ اوتر پندراگون، شهسوارهای میز گرد نمیدانستند چه کسی پادشاه آنها خواهد شد. برای مشورت نزد مرلین رفتند. مرلین جادوگر به آنها گفت کسی جانشین
پس از چند سال، آرتور به
با وجود گذر از این آزمون، برخی از شهسوارها نخواستند پادشاهی آرتور را بپذیرند. این فرمانروای جوان تنها با کمک مرلین توانست بر هماوردان خود پیروز شود و آرامش رابه بریتانیا بازگرداند. آرتور درآغاز فرمانرواییاش پی برد که چه اندازه به جادو وابستهاست برای نمونه هنگامی که بی جهت شمشیرش را به روی یکی از شهسوارانش از نیام بیرون کشید، با شگفتی دید که تیغهٔ شمشیرش تکهتکه شد. مرلین برای کمک به او، آن شهسوار را به خواب فرو برد تا نتواند بر آرتور پیروز شود. پادشاه با نومیدی در ساحل دریاچهای سرگردان شد، و در همان هنگام، دید که دستی از میان آب بیرون آمد و شمشیر جادویی دیگری را بالا گرفت. این شمشیر، همان اکسکالیبور مشهور بود. بانوی دریاچه به او گفت، این شمشیر پشتیبان خوبی برای اوست.
آرتور که دوباره آراسته به تیغ و به خود مطمئن شده بود، پادشاه بزرگی شد. او آنگلوساکسونها را شکست داد، به شاه لئودگرانس اسکاتلند در جنگهایش در برابر ایرلندیها کمک کرد، و نیز در نبردهایش تا مرزهای روم پیش رفت. شاه لئودگرانس، برای جبران کمکهای آرتور، دخترش گوئینِ اوِر را به نامزدی او درآورد. مرلین نخست این پیمان زناشویی را نپذیرفت، چرا که از دلباختگی گوئین اور به سِر لانسلوت، جذابترین شهسوار میزِ گرد، آگاه بود. وانگهی پس از آن، آن زوج را برکت داد و بنا به یکی از روایات، میزگرد را به عنوان هدیهٔ عروسی به آرتور بخشید. اما شهبانو و لانسلوت دوباره با هم پیوند دلباختگانه پیدا کردند و وقتی آرتور از بیوفایی همسرش آگاه شد، لانسلوت به بروتانی گریخت.
آرتور سِر لانسلوت را دنبال کرد و او را در دژ بروتانی گیرانداخت. اما ناچار شد محاصرهاش را رها کند، چرا که به شاه خبر رسید خواهرزادهاش سِر موردرد،
تنها دو نفر از شهسوارهای آرتور زنده از میدان پوشیده از کشتگان و محتضران بیرون آمدند. شاه آرتور با اینکه در جنگ پیروز شده بود، چنان زخمهای سختی برداشته بود که نمیتوانست خودش راه برود و شهسوارهایش او را بردند. آرتور پی برد که پایان کارش نزدیک است، بنابراین دستور داد اکسکالیبور را به درون دریاچه بیندازند و بیدرنگ، دستی از آب بیرون آمد و شمشیر را پس گرفت. در پایان زندگی او سر بدویر بالای سر او بود. سپس آرتور را سوار قایقی جادویی کردند و قایق ناپدید شد. در آخرین سخنانش گفت به آوالون میرود تا زخمهایش را درمان کند و شاید روزی بازگردد تا مردمش را رهبری کند.
|
ویرایش