ابومسلم خراسانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏جایگزینی با [[وپ:اشتباه|اشتباه‌یاب]]: سفیذنج⟸سفیدنج، همپرسی⟸هم‌پرسی، یکصدهزار⟸یکصد هزار
خط ۶۳:
دوران جوانی ابومسلم خراسانی با دوران خلافت [[مروان]] مقارن بود. در این دوران، ظلم، فساد و تفرقه زیادی در بین حکام اموی رواج یافته بود و به‌طور خاص، مردم خراسان تحت فشار و ستم فراوانی قرار داشتند. در این دوران دو قبیله عربی [[بنی تمیم]] (مضری) و ''ازدی'' (یمانی) که در خراسان سکونت داشتند، اختلافات قومی شدیدی داشتند و هر یک از آن‌ها که به امارت می‌رسید، افراد طایفه خود را می‌نواخت و افراد طایفه مقابل را طرد می‌کرد؛ بنابراین، پتانسیل بسیار مناسبی برای تشکیل هسته‌های نهضت ضد بنی امیه در خراسان فراهم بود. بزرگان بنی عباس هم با اشراف بر این موضوع، خراسان را به عنوان پایگاهی برای دعوت مردم به خود می‌دانستند؛ چنان‌که افراد مختلفی را برای دعوت مردم شهرهای مختلف خراسان مأمور کرده بودند.<ref name="زرین‌کوب، دو قرن سکوت" /> این افراد، ''داعیان'' یا ''دعوتگران'' عباسی خوانده می‌شدند و در زمان ورود ابومسلم، بالغ بر بیست سال بود که در خراسان فعالیت می‌کردند.<ref name="britanica" />
 
ابومسلم برای مدتی دعوت خود را به گونه مخفیانه انجام داد تا اینکه ابراهیم امام به او فرمان داد تا آن را علنی کند. ابومسلم در ۱۲۹ هجری (می-ژوئن ۷۴۷) دعوت خود را در خانه سلیمان بن کثیر در روستای سفیذنجسفیدنج در نزدیکی مرو علنی کرد. پیروان او جامه‌های سیاه به تن کردند، که یا به نشانه سوگواری برای خانواده پیامبر که کشته شده بودند، یا به نشانه برافراشتن بیرق پیامبر، که سیاه بود، بر ضد امویان، بود. در طول یک شب، ساکنین شصت روستا به او می‌پیوندند که همگی جامه‌های سیاه بر تن داشتند و چوب‌دستی‌های‌شان را کافرکُش و خرهایشان را «مروان» می‌نامیدند. بیشتر آن‌ها کشاورز، صنعتگر یا از طبقه‌های دیگر موالی بودند که عرب‌ها به کنایه به آن‌ها «توله‌های زین‌ساز» می‌گفتند که اشاره به شایعه‌ای داشت که گفته می‌شد ابومسلم پیشتر یک زین‌ساز بوده.<ref>{{cite book|last1=Frye|first1=ed. by R.N.|title=The Cambridge history of Iran.|date=1975|publisher=Cambridge U.P.|location=London|isbn=978-0-521-20093-6|pages=53-54|edition=Repr.|accessdate=22 December 2016|quote=}}</ref> شروع دعوت به این ترتیب بود که در روز [[عید فطر]]، همه هواداران نماز عید را به امامت [[سلیمان بن کثیر]] برپا داشتند و سلیمان به امر ابومسلم، نماز و خطبه را برخلاف ترتیب امویان به جای آورد.<ref name="islampedia" /> ابومسلم به عنوان علامتی برای پیروانش، دستور داد که یک آتش افروخته شود. آنانی که در جای‌های دیگر بودند (همانند تخارستان، طالقان و خوارزم) از پیش راهنمایی شده بودند. برای هفت ماه، در حالی که منتظر فرصتی برای تسخیر خراسان بود، با دعوت ادامه‌دار به نیرومندی جایگاه خویش پرداخت. سرانجام او به نصر بن سیار نامه نوشت و درخواست تسلیم شدن کرد. فرماندار خراسان لشکری را برای جنگ با ابومسلم فرستاد، که ابومسلم با درهم شکستن آن لشکر، آوازه خود را بلند ساخت. ابومسلم در سفیدنج برای چهل و دو روز دیگر پس از پایان جنگ هم ماند، سپس به ماخوان، روستایی بزرگ و از مهدهای شیعه در نزدیکی مرو کوچ کرد تا ارتش خود را سامان دهد.<ref name="iranica" />
 
ابومسلم برای شروع نهضت خود از پرچم [[سیاه]] به عنوان نماد نهضت استفاده کرد و به سپاهیان خود نیز دستور داد تا جامه‌های سیاه بر تن کنند و به همین دلیل، طرفداران وی با نام ''سیاه جامگان'' و قیام وی تحت عنوان [[جنبش سیاه‌جامگان]] شناخته شد. از آنجا که امویان دارای پرچم‌های [[سبز]] بودند و لباسهای سبز می‌پوشیدند، انتخاب رنگ دیگری به جز سبز، به عنوان رنگ نماد این گروه مورد توجه ابومسلم قرار گرفت. علت انتخاب رنگ سیاه نیز این بود که ابومسلم خود و گروهش را در عزای [[زید بن علی]] و فرزندش [[یحیی بن زید]] می‌دانست.<ref name="زرین‌کوب، دو قرن سکوت" /> برخی این کار را تاسی ابومسلم به ''شیدوش'' پسر [[گودرز]] می‌دانند (که بنا به روایتی از نیاکان وی محسوب می‌شود)؛ چراکه شیدوش پس از کشته شدن [[سیاوش]]، لباس سیاه به تن کرد و به خونخواهی او برخاست.<ref name="صفا، دلیران جانباز">صفا، دلیران جانباز</ref> همچنین نقل کرده‌اند که ابومسلم از غلام خود خواست تا جامه‌هایی به رنگهای مختلف بر تن کند و در نهایت از بین رنگهای مختلف، رنگ سیاه را پسندید که هیبت بیشتری داشت.<ref name="زرین‌کوب، دو قرن سکوت" />
خط ۹۰:
قدرت و نفوذ ابومسلم و خودکامگی وی در تعامل با خلیفه، باعث شد تا نزدیکان خلیفه و از جمله برادر و ولیعهد وی، [[ابوجعفر عبدالله منصور|منصور]]، نسبت به ابومسلم بدگمان شوند و تلاش کنند تا خلیفه را نیز برای توطئه علیه ابومسلم متقاعد کنند. نقل شده‌است که شورشی که توسط ''زیاد بن صالح''، امیر منصوب ابومسلم در شهرهای سغد و بخارا رخ داد، به تحریک خلیفه عباسی بوده و ابومسلم پس از غالب آمدن بر این شورش و کشتن ''زیاد بن صالح''، سر وی را برای خلیفه می‌فرستد.<ref name="islampedia" />
 
او از احترام خلیفه از راهی دور برخوردار بود. برای نمونه، هنگامی که سفاح به ابوسلمه بدگمان شده بود، او را بی‌درنگ اعدام نکرد. از ترس اینکه مبادا ابومسلم پشتیبان وزیرش باشد، سفاح برادرش ابو جعفر منصور را برای گرفتن پذیرش ابومسلم فرستاد. ابومسلم نه تنها پذیرفت، بلکه مرار بن انس را هم برای انجام کشتن فرستاد. شاید قرار بوده تا منصور وفاداری ابومسلم را بسنجد؛ در هنگام اقامت او (و بر پایه یک گزارش، در حضور او)، ابومسلم سلیمان بن کثیر را بدون همپرسیهم‌پرسی با منصور متهم و اعدام کرد (۱۳۲، برابر با ۷۴۹–۷۵۰ میلادی). او با دستپاچه‌شدن از نیرو و حاضرجوابی ابومسلم به کوفه بازگشت و به سفاح هشدار داد تا هنگامی که ابومسلم زنده باشد، او یک خلیفه واقعی نخواهد بود.<ref name="iranica" /><ref name="islampedia" />
 
ابومسلم از نیروی بی چون و چرا در خراسان بهره‌مند بود و حتی محمد بن العش را به فارس فرستاد تا دیوان‌سالارانی که از سوی ابو سلمه گماشته شده بودند را سرنگون کند. سفاح عموی خویش عیسی بن علی را فرماندار فارس گماشته بود؛ هنگامی که او رسید و از ابومسلم هیچ تنفیذی نداشت، محمد از پذیرش او سر باز زد و نزدیک بود او را اعدام کند (۱۳۲، برابر با ۷۴۹–۷۵۰ میلادی). در دوران خلیفگی سفاح (۱۳۲–۱۳۶، برابر با۷۴۹–۵۴ میلادی) ابومسلم چندین شورش را سرکوب کرد. او در بخارا [[شریک بن شیخ المهری]] را از میان برداشت که ادعای شورش در برابر امویان را داشت (۱۳۳، برابر با ۷۵۰–۷۵۱ میلادی). نیروهای او زیر رهبری ابو داود خالد بن ابراهیم، سپس شهر کش را محاصره کردند. سنگربندی‌هایی در نیشابور ساخته شد؛ از ساخته‌های ابومسلم همچنین [[مسجد جامع نیشابور (شهر کهن)|مسجد جمعه]] و دارالاماره (با سد و چهار ایوان) است.<ref name="iranica" />
خط ۱۴۳:
کشته شدن ابومسلم، سرآغاز قیامها و شورشهای متعددی شد که به خونخواهی او شکل گرفت و برخی از آن‌ها سالهای سال، خلفای عباسی را به خود مشغول نموده بود.<ref name="britanica" /> بیشتر این قیامها برای رهایی از سیطره حکومت اعراب بر ایران و دارای رنگ و بوی [[مذهب]]ی بود. در برخی از آن‌ها برای ابومسلم جایگاهی تقدیس شده تصور شده بود، به گونه‌ای که بعضاً وی را زنده می‌انگاشتند و معتقد بودند که ظهور وی در زمان موعود فرا خواهد رسید.<ref name="زرین‌کوب، دو قرن سکوت" />
 
نخستین قیامی که به خونخواهی ابومسلم شکل گرفت، قیام [[سنباد زرتشتی]] بود. سنباد یکی از دوستان و همراهان ابومسلم و پیرو آیین [[زرتشتی]] بود؛ هر چند که در برخی منابع وی را [[مزدکی]] نیز دانسته‌اند.<ref name="صفا، دلیران جانباز" /> وی پس از شنیدن خبر کشته شدن ابومسلم، در سال [[۱۳۷ (قمری)|۱۳۷ هجری قمری]]<ref name="islampedia" /> از محل استقرار خود در [[نیشابور]] قیام خود را شروع کرد و توانست شهرهایی نظیر [[قومس]] و [[ری]] را تسخیر کند. با تسخیر ری، اندوخته‌های ابومسلم که در هنگام عزیمت به سفر حج در این شهر بر جای گذاشته بود، به دست سنباد افتاد.<ref name="صفا، دلیران جانباز" /> وی توانست لشکر بزرگی از زرتشتیان، مزدکیان فراهم آورد که تعداد آن در برخی از منابع برابر یکصدهزاریکصد هزار ذکر شده‌است. سنباد برای همراه ساختن این فرقه‌های مختلف مذهبی از ترفندهای مذهبی استفاده می‌کرد و به‌طور مثال داستانی را نقل می‌کرد مبنی بر این که چون منصور آهنگ کشتن ابومسلم نمود، ابومسلم با خواندن نام پروردگار، به [[کبوتر]]ی مبدل شد و از بارگاه خلیفه به کوهی در ری هجرت کرد و اکنون در کنار [[مزدک]] جای گرفته‌است تا در زمان موعود از مخفیگاه خود خارج شود. وی مدعی بود که قاصدی، نامه‌ای از ابومسلم برای او آورده‌است.<ref name="صفا، دلیران جانباز" /> با این حال، قیام سنباد بیش از هفتاد روز به طول نینجامید<ref name="زرین‌کوب، دو قرن سکوت" /><ref name="صفا، دلیران جانباز" /> و این سپاه عظیم در جنگی که در ناحیه [[ساوه]] با لشکر خلیفه به فرماندهی ''جهور'' داشت، به علت رم کردن [[شتر]]ها از هم گسیخت و شکست خورد.<ref name="صفا، دلیران جانباز" /> نقل شده‌است که در این جنگ، شصت تا هشتاد هزار نفر از سپاه سنباد، از جمله خود وی کشته شدند و شمار کشته شدگان به حدی بود که آثار استخوان‌های اجساد آنان تا سال [[۳۰۰ (قمری)|۳۰۰ هجری قمری]] در منطقه مشهود بوده‌است.<ref name="صفا، دلیران جانباز" />
 
قیام دیگری که به خونخواهی ابومسلم صورت گرفت، قیام [[راوندیان]] بود. راوندیان، جمعی از اهالی [[خراسان]] بودند که وانمود می‌کردند که اعتقاد دارند به این که روح ''ابراهیم امام'' در ابومسلم حلول کرده و با کشته شدن ابومسلم، در منصور متجلی شده‌است؛ بنابراین به [[کوفه]] عزیمت کردند و گرداگرد اقامتگاه منصور طواف می‌کردند. خلیفه عباسی دستور داد بزرگان ایشان را دستگیر نمایند و به زندان بیندازند، اما این گروه با حمله به مقر منصور، پس از آزادی آنان، به قصد کشتن منصور شورش کردند و در نهایت کشته شدند.<ref name="زرین‌کوب، دو قرن سکوت" />