فریدا کالو: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Fatemibot (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۳۶:
| تأثیرگذاشته بر =
| جوایز =
| وب‌گاهوبگاه = {{وبگاه|www.fkahlo.com}}
| گفتاورد =
| امضا =
خط ۵۹:
فریدا تجربیات عاطفی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشت. پس از حادثهٔ تصادف، نامزدش از ازدواج با او منصرف شد. فریدا پس از بهبودی، [[پرتره]]‌های خودش را نزد [[دیه‌گو ریورا]]، نقاش دیواری معروف و [[کمونیست]] [[مکزیکی]] برد که قبل‌تر در دوران کوتاه و ناتمام دانشجویی پزشکی در کلاس‌های طراحی با او آشنا شده بود.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref> نقاشی‌های کالو مورد توجه [[دیه‌گو ریورا]] قرار گرفت<ref>{{پک|وابرر|۱۳۸۷|ک=نقاشی و زندگی فریدا کالو|ص=۱۵}}</ref> و این دیدارِ دوباره آغازی شد برای زندگی مشترک آن دو<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref> که بعداً در سال ۱۹۲۹ با او ازدواج کردند<ref>{{پک|وابرر|۱۳۸۷|ک=نقاشی و زندگی فریدا کالو|ص=۱۵}}</ref> در زمان ازدواج دیه‌گو ۴۲ ساله بود و فریدا ۲۲ سال داشت.<ref>{{پک|وابرر|۱۳۸۷|ک=نقاشی و زندگی فریدا کالو|ص=۱۵}}</ref> مادر فریدا که با ازدواج آن دو مخالف بود به آن‌ها مَثَلِ «فیل و فاخته» را نسبت داد.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref> فریدا خود در اینباره می‌گوید:
 
{{نقل قول|عاقبت روزی رسید که تابلوهایم را به نقاش بزرگ مکزیک نشان دادم. دیه‌گو هنرم را تحسین کرد. در یک لحظه حس کردم زیبایی وجود مرا درک کرده و حالا من عاشق دیه‌گو بودم و دیه‌گو ریورا عاشق من!.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref>.. روزها که می‌گذشت، من دیه‌گو را هم در کنارم کشیدم و دیه‌گو نیز مرا در نقاشی‌هایش گنجاند. من [[سوسیالیست]] شدم و دیه‌گو عاشق. آقای ریورا، [[نقاش]] بزرگ [[مکزیک]] همسر من است. من خوشبختم. حالا فقط دلم می‌خواهد از دیه‌گو فرزندی داشته باشم.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref>}}
 
اما برای او نه خوشبختی به‌طور کامل محقق شد و نه آرزوی داشتن فرزند میسر.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref> فریدا یک بار از دیه‌گو [[بارداری|باردار]] شد که به [[سقط جنین|سقط]] ناخواستهٔ [[جنین]] انجامید.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref> این تجربهٔ ناکام مادری در آثار بعدی او نمود عینی پیدا کرد. تابلوی معروف فریدا از خودش، جنین، رحم و خون گویای همین حادثه‌است.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref>
خط ۷۳:
{{نقل قول|دیگر دیه‌گو هم با من نیست، رهایش کردم. حالا خودم هستم. نقاشی می‌کنم. این بار خودم را می‌کشم. دست در دست خودم، با خودم ازدواج کرده‌ام. راستی، آیا من برای خود کافی‌ام؟<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref>}}
 
با این وجود، فریدا همیشه دربارهٔ دیه‌گو می‌گفت: «دیه‌گو، مردِ چاقِ نقاشم که همیشه روی پیشانی‌ام چون آفتاب می‌درخشد...می‌درخشد…»<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref>
 
=== مرگ ===
خط ۹۲:
[[پرونده:Self-Portrait with Thorn Necklace and Humming-bird.jpg|چپ|200px|بندانگشتی|''[[خودچهره با گردنبندی از خار]]'']]
در مرکز اکثر آثار فریدا، خود او را می‌بینیم که با تکنیکی استوار در ایجاد خطوط و نهادنِ رنگ‌هایی که گویی کاملاً مطمئن بر جای خود نشسته‌اند و با چشمانی هشیار و لب‌هایی که انگار بدون هیچ درزی برهم نهاده شده و در سکوت ترسیم شده‌اند، به مخاطب زل زده‌است.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref>
از ۱۴۳ نقاشی‌ای که او کشیده‌است ۵۴ نقاشی [[خودنگاره]]‌اند.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref> چهره‌نگاری‌های کالو از خودش آمیخته با مفاهیم و نمادهای شخصی‌اند. این خودنگاره‌ها اغلب به همراه حیواناتی کوچک و گیاهانی تزئینی در میان قاب‌ها ظاهر شده‌اند. [[میمون]]ها و [[گربه]]هایی با رنگ سیاه که دست در گردن فریدا حلقه کرده‌اند و همگام با او به جایی بیرون از تصویر — که چشم تماشاگرشان است — خیره شده‌اند؛<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref> یا گیاهانی که گاه بزرگ‌تر از اندازهٔ واقعی در [[پس‌زمینه]] او را در بردربر گرفته‌اند و گل‌هایی که در عین سرزندگیِ رنگ‌هایشان، مُرده و لَخت، زینتِ گیسوان او شده‌اند.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref>
 
فریدا در ''[[خودچهره با گردنبند خار و مرغ مگس]]'' خود را در حالی ترسیم کرده که [[گردنبند]]ی از خار با آویزی از [[مگس‌مرغ]] مُرده بر گردنش است و [[میمون]]ی با حالتی صمیمی و دوستانه به کشیدن این گردن‌آویز مشغول است گویی می‌خواهد بر درد آن بیفزاید. همچنین گربه‌ای که در کمین مرغ مُرده‌است.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref> میمون در [[نشانه‌شناسی]] باورهای عامیانهٔ [[مکزیک]]، هم نشانهٔ مرگ است و هم نمادی برای شوخ‌طبعی و سرزندگی؛ و مرغ مگس‌خوار نیز طلسمی برای کامیابی در عشق؛ و همچنین معتقدند قهرمانان مُرده به شکل این پرنده به [[زمین]] بازمی‌گردند.<ref>{{پک|جمشیدنژاد|۱۳۹۱|ک=بی‌بی‌سی|ف=آتش و کرباس}}</ref>
خط ۱۴۱:
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:کالو، فریدا}}
 
[[رده:فریدا کالو]]
[[رده:افراد مبتلا به فلج اطفال]]