پولیفموس: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ←‏top: اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
جز ویرایش زبانی جزئی
خط ۱۹:
}}
 
'''پولیفموس''' {{انگلیسی|Polyphemus}}، در اساطیر یونانی پسر [[پوزئیدون]] و [[توسا (اساطیر یونان)|توسا]] یکی از [[سیکلوپ|سیکلوپ‌ها]] (به یونانی "Kuklops" به معنی چشم گردچشم‌گِرد)، یک جانور افسانه‌ای نیمه انساننیمه‌انسان با جثه‌ای بزرگ و یک چشم در وسط پیشانی، که معمولاً بهاو عنوانرا هیولای یک چشمیک‌چشم توصیف می‌شودمی‌کنند. جزیره‌ای که تصور می‌شود سیکلوپ‌ها در آن می‌زیستند جزئی از [[سیسیل]] است،است. آن‌ها در غارها زندگی می‌کردند و از هر نوع گوشت تازه (شاملازجمله گوشت انسان) تغذیه می‌کردند، همچنینمی‌کردند؛ گوسفند و بز را نیز برای خود نگه می‌داشتند. سیکلوپ‌ها هیچ قانون و نهاد سیاسیسیاسی‌ای نداشتند و هر کدام از آن‌ها بههرکدامشان همراهبه‌همراه همسر و فرزندانشان در غارهای واقع در کوه‌ها زندگی می‌نمودندمی‌زیستند و با قدرت خود در آنجاآن‌جا حکومت می‌کردند. [[هومر]]، شاعر و داستانسرایداستان‌سرای نابینای یونانییونانی، اظهار نداشته‌است که تمام سیکلوپ‌ها دارای یک چشم بوده‌اند، اما ''پولیفموس''، بلندآوازه‌ترینبلندآوازه‌ترینِ آن‌ها، دارای یک چشم درمیاندر میان پیشانی خود بوده‌است. نام او به معنی بلندآوازه و مشهور است.<ref>[http://www.theoi.com/Gigante/GigantePolyphemos.html پولیفموس هیولا در اساطیر یونان] - بازبینی در ۱۰ اکتبر ۲۰۱۲</ref>
 
== داستان اودیسه و پولیفموس ==
''پولیفموس'' به خاطرهبه‌خاطر نقشی که در شعرمنظومۀ حماسه‌ایحماسی [[ادیسهادیسۀ]] هومر دارد مشهور است، هنگامی که او [[اودیسئوس]] پهلوان یونانی را اسیر کرده بود. داستان روایت می‌کند که اودیسئوس و دوازده خدمهٔ اودوازده‌گانه‌اش که در حالراه بازگشت به خانه از [[جنگ تروآ]] بودندبودند، برای یافتن توشه به جزیرهٔ سیکلوپ‌ها رفتند. اودیسئوس و یارانش از جلوی غار ''پولیفموس'' رد می‌شدند و هنگامی که ''پولیفموس'' برای نگهدارینگه‌داری گله‌اش بیرون از غار بودبود، به امید دزدیدن غذا واردهوارد غار شدند. حس کنجکاویکنج‌کاوی در اودیسئوس باعث شد بخواهد ببیند سیکلوپ‌ها چه شکلی هستند،چه‌شکلی‌اند، بنابراین آن‌ها در غار مخفی شدندشدند، تا اینکهاین‌که ''پولیفموس'' بازگشت.
 
در غروب آن روز، پولیفموس گله‌های گوسفند و بز خود را به درون غار آورد و برای محافظت از آن‌ها دردرِ غار را با تخته سنگتخته‌‎سنگ بزرگی مسدود کرد، اما نمی‌دانست که یونانیان درون غار پنهان بودندشده‌اند. با دیدن هیولای یک چشم،یک‌چشم، اودیسئوس و یارانش از روی ترس محل پنهان شدن خود را ترک کردند. پولیفموس هجوم آورد و دو تا از آن‌ها را کشت و به عنوانبه‌عنوان شام خود آن‌ها را بلعید و سپس به سرعت خوابش برد. اودیسئوس فکر کشتن ''پولیفموس'' به ذهنش رسیدرسید، اما او کاملاً به این مسئله واقف بود که اوخود و یارانش توانایی جابه‌جایی تختهتخته‌سنگِ سنگی که در دهانهدهانۀ غار قرار داشت را ندارند، پس او نقشه‌ای برای فرار کشید. صبح روز بعد، پولیفموس دو نفر دیگر را گرفت و به عنوانبه‌عنوان صبحانه خورد. او سپس تخته سنگتخته‌سنگ را به اندازه‌ای که فقط گوسفندها و بزها از آن رد شوند باز کرد و دوباره سنگ را به جای خود بازگرداند.
 
اودیسئوس دستور تیز کردن چماقی کهاز جنس آن از درخت زیتون بود را به افرادش داد، تا آن را بعد از تیز شدن در جایی مخفی کنند. وقتی هوا در حال تاریک شدن بود، پولیفموس بازگشت و سنگ را جابهجابه‌جا جا نمودکرد تا گله به داخل غار بازگردند. سپس دو نفر دیگر را گرفت، کشت و خام خورد. بعد از خوردن آن‌ها رو به اودیسئوس کرد و پرسید: "نام تو چیست؟"، اودیسئوس جواب داد اوتیس (Outis)، که در زبان یونانی یعنی "هیچکسهیچ‌کس". بعد از این ماجرا اودیسئوس به پولیفموس شرابی را که در پوست بز بود و از [[مارون (اساطیر)|مارون]] گرفته بود پیشنهاد کرد. هنگامی که شراب را تا قطرهقطرۀ آخر آن نوشید و کمی مست شدشد، سریع به خواب فرو رفتفرورفت. این زمانی بود که اودیسئوس و یارانش باید دستدست‌به‌کار به کار می‌شدند،می‌شدند. او و یارانش چماق تیز شدهتیزشده را بیرون آوردند و با یک ضربهضربۀ محکم در وسط پیشانی پولیفموس چشم اوچشمش را کور کردند. پولیفموس از درد فریاد می‌کشید،می‌کشید. فریاد او به قدری بلند بود که سیکلوپ‌هایی که در نزدیکی او بودند به آنجا آمدند تا ببینند مشکل چیست. یکی از سیکلوپ‌ها پرسید: چه کسی به تو صدمه زده، و پولیفموس فریاد زد "هیچکسهیچ‌کس" (اودیسئوس به همین دلیل نام خود را هیچکسهیچ‌کس خواند). سیکلوپ‌های دیگر که فکر می‌کردند فریادهای او به سبب مجازات خدایان است، آنجاآن‌جا را ترک کردند.
 
در صبح روز بعد ''پولیفموس'' تخته سنگتخته‌سنگ را از جلوی در ورودیدهانۀ غار برداشت تا گله به بیرون رانده شوند،بروند، اما چون او نابینا شده بود و می‌دانست که یونانیان سعی در فرار از غار را دارند، هر حیوانی را که از در عبور می‌داد را لمس می‌کرد. اودیسئوس و یارانش نیز پوست گوسفندی را بر روی دوش خود انداختند و یکی‌یکی از غار خارج شدند. آن‌ها به سرعتبه‌سرعت به کشتی خود بازگشتند. وقتی کشتی آمادهآمادۀ حرکت شد، اودیسئوس به صورت طعنه آمیزیطعنه‌آمیزی هویت واقعی خود را برای اوهیولا آشکار ساخت. وقتی پولیفموس دریافت که فریب او را خورده استخورده، شروع به پرتاب تخته سنگ‌هاییتخته‌سنگ‌هایی به طرف کشتی آن‌ها کرد. وقتی اودیسئوس با موفقیت از آنجاآن‌جا گریخت، پولیفموس از پدر خود درخواست کرد تا اودیسئوس را نفرین کند و چنین شد که تا انتهای سفر اودیسئوس، پوزئیدون با او دشمن شد.
 
''پولیفموس'' همچنین نام یکی از [[آرگونوت‌ها]] و افسانه [[یاسون]] برای پیدا کردن پشم‌زرین است، اما هیچ رابطه‌ایربطی بابه پولیفموس سیکلوپ ندارد.
 
== منابع ==