منوچهر سعیدوزیری: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Kh.vaziri2009 (بحث | مشارکت‌ها)
صفحه‌ای تازه حاوی «منوچهر سعيد وزيري (1299ش- 1392ش) فرزند علي‌نقي‌خان سعيدالسلطان، متولد زنجان، دو...» ایجاد کرد
برچسب: مطالب زیاد ویکی‌سازی‌نشده
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۸ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۴۱

منوچهر سعيد وزيري (1299ش- 1392ش) فرزند علي‌نقي‌خان سعيدالسلطان، متولد زنجان، دوره ابتدايي را در زنجان و متوسطه را در تهران به اتمام رساند(1319). سپس به عنوان دبير به استخدام اداره فرهنگ زنجان درآمد و به تدريس رياضيات و ادبيات پرداخت. در سال 1324بنا به دستور جعفر پيشه‌وري رئيس حکومت خودمختار آذربايجان سردبير روزنامه آذربايجان شد. در سال 1326 به تهران آمد و در محضر درس علامه طباطبايي، شهابي و بديع‌الزمان فروزانفر کسب علم نمود.

سعيدوزيري در سال 1327 خدمت در بانک کشاورزي و تصدي مشاغلي چون رياست بانک کاشمر و ديگر شهرهاي استان خراسان را به عهده گرفت، در سال 1330 به تهران بازگشت و رئيس دفتر مرکزي بانک کشاورزي گرديد. و به پژوهش و نگارش سلسله مقالات علمي در زمينه شرکتهاي تعاوني روستايي پرداخت.[۱] سعیدوزيري از طريق همکاري با مجله بديع، روزنامه سحر و قيام ايران، به فعاليتهاي سياسي روي آورد و به عضويت نهضت ملي درآمد. در سال 1334 کتاب رهبر مردم يا بررسي مسائل سياسي ايران را نوشت که منجر به دريافت جايزه سلطنتي شد. وي مطالب خود را در تمام نوشته‌هايش با نام مستعار "م.س. همشهري" امضا مي‌کرد.[۲] در سال 1336 از سوي عباس مسعودي به همکاري با موسسه اطلاعات دعوت و به مدت يکسال سردبير مجله اطلاعات هفتگي گرديد، سپس تا سال 1341سردبير روزنامه اطلاعات شد. در همين زمان بود که بعد از کناره گيري از روزنامه اطلاعات، به عنوان مشاور عالي وزير کشاورزي در امور روستايي تعيين شد.

سعيدوزيري در سال 1342 در انتخابات دوره 21 قانون‌گذاري با کسب 6871 رأي از ابهر به نمايندگي مجلس‌شوراي ‌ملي انتخاب گرديد، در دوره 22با کسب 7191 رأي و در دوره 23 با کسب 17662 رأي حائز اکثريت آراء شد. از جمله اقدامات وي در دوران نمايندگيش: تغيير طرح اوليه جاده تهران به بازرگان و عبور دادن آن از کنار شهرستان ابهر، احداث بيمارستان امداد و درمانگاه مجهز ابهر، بنيانگذاري جاده ابهر به بيجار و کردستان، ترغيب و همراه کردن مردم ابهر براي آباداني و عمران شهري و روستايي بود.[۳]

سعيد وزيري در سال 1355 به عضويت هيئت مديره شرکت مخابرات ايران منصوب و پس از مدتي از اين مقام استعفا داد و به بانک کشاورزي بازگشت و به سمت بازرس هيئت مديره تعيين گرديد، در سال 1357 بازنشسته شد.

از تأليفات وي: پندنامه يحيويه که راجع به شرح حال و زندگي‌نامه حسنعلي‌خان اميرنظام گروسي؛ جستجو در گذشته؛ مقدمه‌اي بر کتاب و گزارش ايران تأليف مخبرالسلطنه هدايت.

منوچهر سعيد وزيري در 29 اسفند 1392 چشم از جهان فرو بست و در 2 فروردين 1393 در بهشت‌زهرا به خاک سپرده شد.منوچهر سعیدوزیری

سردبیری روزنامه آذر

وی در خاطرات خود می‌نویسد: "یادم می‌آید که یکی از روزهای آذر سال ۲۴ بود که من از روستا، به خانه پدری‌ام در زنجان می‌آمدم. زمانی که به زنجان رسیدم قطاری را دیدم که از سمت میانه به زنجان وارد شده است و عده‌ای مسلح به محض رسیدن قطار به ایستگاه، دفتر آن و پاسگاه پلیس راه‌آهن را به اشغال خود درآوردند. پس از مدت زمان کمی تمام شهر و مراکز مهم نظامی آن به اشغال نیروهای فرقه دموکرات درآمد و این در حالی بود که آن روز هنوز ما نمی‌دانستیم این افراد وابستگان این فرقه هستند. فردای آن روز من از طریق یکی از آشنایانم از جریان دیشب به خوبی مطلع شدم و به توصیه او و با توجه به موضعی که من در برابر برخی از اعضای «حزب توده» گرفته بودم، قرار شد که مدتی را از دست افراد فرقه، پنهان شوم. پنهان شدن من حدود دو ماهی طول کشید تا اینکه یک روز که بر اثر شدت بیماری می‌خواستم به دکتر مراجعه کنم، به قول معروف گیر افتادم! ماجرا هم این بود که آن روز «نصرت‌الله جهانشاهلو» رهبر کمیته «حزب توده» که از دوستان من هم بود، من را در خیابان شناخت و جلو پای من ترمز کرد و من را مستقیم به محل استقرار نیروهای فرقه دموکرات برد. در آنجا او که پزشک هم بود من را معاینه کرد و ضمن معاینه، به من گفت که انقلاب به تو احتیاج دارد معلوم هست کجایی؟ از لحن صحبت‌هایش فهمیدم که می‌خواهند من را هم جزیی از نیروهای فرقه کنند و نخست هم به تبریز بفرستند. درست هم حدس زده بودم زیرا خیلی زود مقدمات سفر فراهم شد و حتی اجازه ندادند من به منزل بروم و با خانواده خداحافظی کنم! به سرعت به طرف تبریز حرکت کردیم و فردای آن روز به تبریز رسیدیم. من را به هتل بردند و خیلی با احترام و ادب از من پذیرایی کردند. چند ساعتی نگذشته بود که فردی به نام «حسین‌اوف» معاون سردبیر روزنامه کمونیست باکو به اتاق من آمد و با من درباره فرقه و اهمیت کمک به آن سخن گفت! بعد از کمی سخن گفتن، کاغذ و خودکاری درآورد و از من خواست که روی کاغذ تعهد دهم که با فرقه دموکرات مخالفتی نکنم و ارگان فرقه را هم در زنجان منتشر کنم. من‌‌ همان لحظه خیلی سریع به او گفتم که من نه روزنامه‌نویسی و مدیریت روزنامه بلدم و نه روزنامه درآوردن به زبان ترکی را و از او خواستم که وقتی که مرا قرار است نزد «پیشه‌وری» ببرند، خودم نزد او به این کار تعهد دهم؛ در واقع با این ترفند می‌خواستم خودم را از زیر بار فشار ناشی از این درخواست‌‌ رها کنم. خوشبختانه او هم پذیرفت و قرار شد فردا من را به حضور نخست‌وزیر فرقه مشرف سازند! در هوای سرد و برفی فردای آن روز، من را نزد پیشه‌وری بردند. او هم در‌‌ همان ابتدای ملاقاتمان خیلی گرم از من استقبال کرد و دستور داد تا برایم چای و شیرینی بیاورند. پس از مدت زمان کوتاهی خیلی صریح به من گفت که فرقه تصمیم گرفته است روزنامه‌اش را در زنجان به وسیله تو که از روشنفکران شهر هستی منتشر کند. لحن او طوری بود که معنی آن این بود که من به اجبار باید این امر را بپذیرم و جالب اینکه‌‌ همان زمان به من گفت تا آن موقع هم چند شماره از این روزنامه را با نام من چاپ هم کرده‌اند و من در این لحظه بود که فهمیدم هیچ راه فراری از این داستان ندارم؛ این‌گونه بود که من پس از خروج از دفتر پیشه‌وری به عنوان یک روزنامه‌نگار، فورا به زنجان انتقال داده شدم تا مقدمات کار را بچینم. من در سال ۲۶ بعد از پایان آن ماجرا به تهران آمدم و در محضر درس «علامه طباطبایی» و «بدیع‌الزمان فروزانفر» کسب علم کردم. ضمن اینکه در همین سال در یکی از نشریات تهران ماجرای فرقه دموکرات را به صورت مقالات دنباله‌دار نوشتم و همین موضوع هم منجر به احضار من به ستاد ارتش «رزم‌آرا» شد. رزم‌آرا در آن دیدار به من گفت که نباید از جریان فرار افسران ارتش به آذربایجان چیزی نوشته شود و بلافاصله ادامه داد که باید از تهران خارج شوی و مدتی با مطبوعات قطع رابطه کنی. او که می‌دانست من تقاضای استخدام در بانک کشاورزی را کرده‌ام، در پایان صحبت‌هایمان به من گفت که برو و مشغول کارهای بانک باش. فردای آن روز حکم انتقال من به بانک کشاورزی خراسان به دستم رسید در حالی که روی برگه من نوشته شده بود که باید تا سه روز دیگر در بانک کشاورزی تربت‌حیدریه حضور داشته باشم. من هم‌‌ همان موقع به خراسان رفتم و تا سه سال بعد از آن در شهر‌های مختلف خراسان مسوولیت‌های مختلف داشتم مثل ریاست بانک کاشمر و... البته همین جا این را هم بگویم که مهم‌تر از سال‌های خدمت در بانک، سال‌های اقامت در کویر و برخورد با مردمان خوب کویر بود که برایم اهمیت داشت و خاطرات ریز و درشتی را به جای گذاشت. خلاصه اینکه در سال ۳۰ به تهران بازگشتم و به ریاست دفتر مرکزی بانک کشاورزی منصوب شدم."[۴]

سردبیری روزنامه اطلاعات

وی در سال ۱۳۳۶ رسما از طرف «عباس مسعودی» مدیر روزنامه اطلاعات، برای همکاری به این روزنامه دعوت شد. در آغاز هم نویسنده این روزنامه بود و هم دبیری بخش اجتماعی آن را بر عهده داشت تا اینکه در سال ۳۷ از طرف عباس مسعودی به سردبیری اطلاعات هفتگی منصوب شد. اطلاعات هفتگی مجله‌ای بود که از سال ۱۳۲۰ منتشر می‌شد و سعیدوزیری چهارمین سردبیر آن بود و پیش از اوهم «انور خامه‌ای» سردبیری آن را بر عهده داشت. پس از نخست‌وزیری امینی و با توجه به رابطه نزدیک امینی با مسعودی، مسعودی تصمیم گرفت با توجه به شرایط جدید کشور سعیدوزیری را به سردبیری روزنامه اطلاعات منصوب نماید.خاطرات منوچهر سعیدوزیری؛ از سردبیری ارگان دموکرات‌ها تا خبر بازداشت آیشمن ایران

نمایندگی مجلس شورای ملی

سعیدوزیری در دوره‌های ۲۱، ۲۲ و ۲۳ مجلس شورای ملی، از ابهر نماینده مردم بود در حالی که در دور اول با حدود شش هزار رای و در دور سوم با حدود ۱۷ هزار رای به مجلس راه پیدا کرد. از جمله اقداماتی که وی برای ابهر کرد و رشد و آبادانی آن را هم به دنبال داشت، یکی تغییر اولیه جاده تهران به تبریز و بازرگان و عبور آن از حاشیه ابهر بود که خود این اقدام توانست اقتصاد شهر را رونقی دیگر بخشد. احداث بیمارستان امداد و درمانگاه مجهز ابهر، بنیانگذاری جاده ابهر به بیجار و استان کردستان و مشارکت دادن مردم در امر توسعه و آبادانی شهر و روستا‌هایشان، از دیگر اقدامات وی در دوران نمایندگی مجلس بود.ابهر در آن سال‌ها مرکز بخشداری‌ای بود از توابع زنجان؛ با سابقه تاریخی غنی، به دلیل دورافتادگی از جاده تهران- تبریز، یک حالت عقب‌افتاده و روستایی داشت اما مردم آن هم با هم پیوستگی و همدلی بیشتری داشتند و هم مردمی بودند که به دلیل همین ویژگی‌ها، بیش از سایرین در جست‌و‌جوی پیشرفت و ترقی بودند و به همین سبب وی تصمیم به کاندیداتوری از این شهر گرفته بود و وارد مبارزات انتخاباتی شد. وی یک بار هم پیش از آن از سوی «علم» دبیرکل «حزب مردم» از حوزه انتخابیه ابهر داوطلب نمایندگی اعلام شده بود که به دلیل اینکه در مظان اتهام شرکت در تبانی قبلی برای اتلاف حق مردم ابهر نباشد، از کاندیداتوری استعفا داده بود و همین موضوع جنجال زیادی را در کشور به راه انداخته بود.

منابع

  1. . باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران (تهران: نشر گفتار، نشر علم، 1380)، ج2، ص809.
  2. . غلامحسين صالحيار، و ديگران، چهره مطبوعات معاصر (تهران: اجنت،1351)، ص95.
  3. منوچهر نظري، رجال پارلماني ايران (از مشروطه تا انقلاب اسلامي) (تهران: فرهنگ معاصر، 1390)، ص 444
  4. سعیدوزیری، منوچهر، جستجو در گذشته، انتشارات زریاب، 1387