سید ابوالقاسم کاشانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۳۴:
 
کاشانی در جریان مبارزات ضداستعماری عراق در جبهه‌های سیاسی و نظامی بسیاری شرکت کرد. در پی مبارزاتش با انگلیس، حکم اعدام او غیاباً از مرکز فرماندهی انگلیسی‌ها صادر شد و وی به ناچار در لباس مبدل کُردی، شبانه به سوی ایران حرکت کرد و پس از راهپیمایی‌های شبانه و عبور از مناطق صعب‌العبور، در ۲ دی ۱۲۹۹ شمسی به مرزهای [[پشتکوه (منطقه)|پشتکوه لرستان]] رسید.{{مدرک}} پس از چندی به قصد تهران به سوی کرمانشاه رفت و بعد از اقامت کوتاهی در همدان و قم در ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ شمسی، سه روز قبل از [[کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹|کودتای رضاخان]] به تهران رسید. در خیابان پامنار ساکن شد و مورد تجلیل و احترام مردم و اولیای امور وقت قرار گرفت.<ref name=":0" />[[پرونده:سید ابوالقاسم کاشانی.jpg|بندانگشتی|چپ|200px|سید ابوالقاسم کاشانی]]
به هنگام بازگشت، کاشانی مرد ۴۴ ساله ایی بود که ۲۸ سالش از زندگی اش را در تبعید گذرانید. در تهران، کاشانی به تحریک ضد انگلیسی در خاورمیانه و مصر ادامه داد. او از موافقان جمهوری‌خواهی [[رضاخان]] به‌شمار می‌رفت و بر طبق گفته [[سید رضا زنجانی]] علیه [[مدرس]] و برای پهلوی میتینگی نیز برگزار کرده.<ref>مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان ۱۳۶۰، ص۳۹۶</ref> هم‌چنین او که در آنزمان عضو مجلس مؤسسان بود، در حمایت از سلطنت رضاخان نطق پرشوری در مجلس ایراد نمود.<ref>تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی. جلد سوم</ref> در آبان ۱۳۰۴، کاشانی به نمایندگی مجلس مؤسسین انتخاب شد. او در ۲۱ آذر، رای به پایان حکومت قاجار و همزمانهم‌زمان پایه‌گذاری سلطنت رضاشاه رای داد. <ref name="rahnama" />
 
== پس از شهریور ۱۳۲۰ ==
در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ [[محمدرضا شاه پهلوی|محمدرضا شاه]] ۲۱ ساله، بر تخت سلطنت پدرش نشست. در ۱۶ مهر ۱۳۲۰، کاشانی به نخست‌وزیر [[محمدعلی فروغی]] شکایت کرد. او در نامه اش، بر لزوم تصویب «قوانین الهی» و انتقاد از جایگزینی تدریجی مدارس سنتی مذهبی با مدارس مدرن و همچنین رفتار غیرقابل قبول پلیس در آزار با زنان محجبه و روحانیون معمم را تأکید کرد.<ref name="rahnama" />
 
در این دوران همزمانهم‌زمان با اشغال ایران، انگلیسی‌ها از [[علی سهیلی|سهیلی]]، نخست‌وزیر وقت خواستند که ابوالقاسم کاشانی را که یکی از مخالفان سرسخت آن‌ها بود و لطمات شدیدی در عراق بر پیکر آن‌ها وارد کرده بود، تبعید کند. او متهم بود که با آلمان همدست و مرتبط است و در سازمانی عضو بود که با افسرهای اس اس آلمانی سروکار داشت. در بیانیه‌ای که توسط سفارت انگلیس در تهران بعد حمله به آنچه ستون پنجم آلمان‌ها نامیده بودند منتشر شد، کاشانی همراه با حبیب‌الله نوبختی به عنوان سردسته فعالان ضد انگلیسی معرفی شده بودند. نوبختی بنیانگذار «حزب کبود»، حزب سیاسی طرفدار فاشیسم بود که پایه‌های آن بر اتحاد با آلمان نازی هیتلر بود. بدین ترتیب آیت‌الله کاشانی و ۱۶۴ نفر از افراد متنفذ لشگری و کشوری را که ممکن بود دردسری برای انگلیسی‌ها ایجاد کنند، به بهانه تشکیل ستون پنجم آلمان در ایران توقیف کردند و در بیمارستان پانصد تختخوابی تهران و اراک تحت‌الحفظ درآوردند. وقتی کاشانی از دستور توقیف خود آگاه شد تلگرافی به فرمانداری نظامی فرستاد و تسلیم شدن خود را موکول به شرایطی اعلام کرد، اما فرماندار نظامی از طریق درج آگهی در جراید به وی اخطار کرد که خودش را تسلیم کند. سرانجام وی در ۲۷ خرداد ۱۳۲۳ شمسی در [[گلاب‌دره|گلاب دره]] شمیران دستگیر و بازداشت شد، سپس ۲۸ ماه در زندان نیروهای متفقین و نیروهای اشغالگر در رشت، اراک و کرمانشاه به سر برد. در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی هم با اینکه در تبعید بود، به نمایندگی مجلس انتخاب شد. اما به دستور ستاد ارتش متفقین، اسمش از فهرست اسامی نمایندگان مجلس حذف و به زندان روس‌ها در رشت فرستاده شد. سال ۱۳۲۴ در تلگرافی که حکومت به کرمانشاه فرستاد، دستور آزادی کاشانی را صادر کرد. وی در میان استقبال مراجع، علما و اهالی قم در ۲۷ شهریور ۱۳۲۴ وارد این شهر و سپس به تهران عازم شد. این اولین باری (در سه بار دستگیری در طول زندگانی‌اش) بود که بین سالهای ۱۹۴۴ تا ۱۹۵۰ زندان، حبس خانگی و تبعید می‌شد.<ref name="rahnama" />
 
در ۲۶ تیرماه ۱۳۲۵ در پی زد و خوردی که بین کارگران هوادار حزب توده و کارگران مخالف آن‌ها روی داد آیت‌الله کاشانی که به عزم زیارت مشهد مقدس در سمنان اقامت داشت، مسبب بلوا شناخته شده و طبق ماده ۵ قانون حکومت نظامی، بین راه شاهرود و سبزوار بازداشت شد. ابتدا به بهجت‌آباد قزوین و سپس به کمره (خمین فعلی) تبعید شد.<ref name="rahnama" /> در این خصوص، دکتر مصدق در نامه مفصلی شدیداً به [[احمد قوام|قوام‌السلطنه]] نخست‌وزیر اعتراض کرد. در دی ۱۳۲۵ وقتی انتخابات تهران شروع شد، میلیون فهرست نامزدهای خود را منتشر کردند. وقتی این فهرست منتشر شد، وی نامه‌ای از تبعیدگاه به [[محمد مصدق]] نوشت که همین نامه پیمان مودت و دوستی را بین این دو برقرار کرد. در آن دوران [[سیدمحمد بهبهانی]] در مجلس ترحیم [[سید ابوالحسن اصفهانی|آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی]] خواستار آزادی آیت‌الله کاشانی از شاه شد. شاه نیز پذیرفت و به قوام‌السلطنه نخست‌وزیر دستور آزادی آیت‌الله کاشانی را داد و نخست‌وزیر با عزیمت ایشان به قزوین موافقت کرد. پس از چندی به تقاضای اهالی ابهر به آن شهر رفت و از آنجا به قزوین و سپس به تهران عزیمت کرد.<ref name=":0">{{یادکرد وب|نشانی=http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/106|عنوان=تاریخ ایرانی|ناشر=tarikhirani.ir|بازبینی=2016-09-18}}</ref>
 
در همین ماه کاشانی به نمایندگی در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی انتخاب شد. در فاصله زمانی بین شهریور تا بهمن ۱۳۲۴، کاشانی با طلبه جوانی به نام مجتبی میرلوحی (مشهور به [[مجتبی نواب صفوی|نواب صفوی]]) ملاقات کرد. در این زمان، نواب صفوی طلبه جدیدالورود در نجف بود که دو فتوا برای قتل [[احمد کسروی]] داشت و به ایران برگشت تا ماموریتشمأموریتش را به انجام برساند. دو مجتهد ساکن در عراق، [[عبدالحسین امینی]] و [[سید حسین طباطبایی قمی|آیت‌الله حسین قمی]]، کسروی را مرتد و خون او را مباح کردند.<ref name="rahnama" /> در فاصله سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۰، پیوند محکمی بین این دو مرد برقرار بود. در این دوران، کاشانی مرجع تقلید [[فدائیان اسلام]] شد و فرمان‌هایش برای اعضا، التزام‌آور و غیرقابل رد شده بود. سازمان نواب صفوی، ۱۰ روز قبل از ترور کسروی، موجودیت و اهداف خود را در ۹ اسفند ۱۳۲۳ را اعلام کرد.<ref name="rahnama" /> در واکنش به تقسیم‌بندی فلسطین توسط سازمان ملل، تیم کاشانی-نواب صفوی فعالیت‌های سیاسی خود را با کمپین مبارزاتی برای اعراب فلسطین و در مقابل سیاست انگلیس و تجاوز یهود در منطقه آغاز کردند.<ref name="rahnama" /> کاشانی یازدهم دی ماه ۱۳۲۶ در اعلامیه‌ای به تمام مسلمین جهان در مورد تشکیل دولت اسرائیل هشدار داد. کاشانی همچنین مردم را به تظاهرات به نفع مردم فلسطین دعوت کرد. ۲۰ دی ماه سال ۱۳۲۶ سی هزار نفر از مردم تهران به دعوت ایشان در [[مسجد شاه (تهران)|مسجد سلطانی]] اجتماع کردند، ولی دولت وقت که از فعالیت سیاسی و مذهبی ایشان بیمناک بود، با توسل به قوای انتظامی، از سخنرانی او در آن روز ممانعت کرد. او بار دیگر نیز در ۲۸ اردیبهشت سال بعد، اعلامیه‌ای صادر کرد و مردم را به اجتماع در روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۲۷ به همدردی با مسلمین فلسطین فراخواند. پیش از این اجتماع یعنی در ۲۵ خردادماه همان سال منزل ایشان به دستور [[عبدالحسین هژیر]]، نخست‌وزیر وقت محاصره شد. کاشانی در آذر ۱۳۲۷، با همکاری محمود شروین و [[شمس قنات‌آبادی|شمس قنات آبادی]] «مجمع مسلمانان مجاهد» را پایه‌ریزی کرد.<ref name="rahnama" /><ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.farsnews.com/printable.php?nn=8811071136|عنوان=Fars News Agency: جمعیت فداییان اسلام» و «مجمع مسلمانان مجاهد»|ناشر=www.farsnews.com|بازبینی=2016-09-20}}</ref>
 
پس از حادثه تیراندازی به شاه در ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۷ و معرفی آیت‌الله کاشانی به عنوان عامل اصلی معرف این ترور، سرانجام در شب ۱۷ بهمن ماه ۱۳۲۷ طبق ماده ۵ قانون حکومت نظامی، کاشانی و دامادش را بازداشت و به [[قلعه فلک الافلاک]] [[خرم‌آباد]] منتقل و از آنجا به بیروت لبنان تبعید شد. با این حال کاشانی باز هم در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت کرده و در ۲۱ فروردین ماه ۱۳۲۹، به نمایندگی مردم تهران را برای دوره شانزدهم انتخاب شد. در همان ماه وقتی که [[علی منصور]] به نخست‌وزیری رسید، [[جلال‌الدین تهرانی|سیدجلال‌الدین تهرانی]] به نیابت از منصور در روز ششم فروردین ماه به احمدآباد رفت و با [[محمد مصدق|مصدق]] ملاقات کرد. دکتر مصدق اولین تقاضایی که از دولت جدید کرد، مسئله بازگشت کاشانی به ایران بود. [[سیدجلال‌الدین تهرانی|تهرانی]] تقاضای [[دکتر مصدق]] را به اطلاع نخست وزیر رساند و به فوریت منصور شخصاً دکتر مصدق را ملاقات کرد و قول صریح داد که در مورد بازگشت کاشانی با شاه ملاقات و محترمانه از ایشان تقاضای بازگشت به ایران را نماید. مجامع روحانی، جبهه ملی، بازار و اصناف هم در تلگراف‌های متعدد خواستار بازگشت وی به وطن شدند. آیت‌الله کاشانی پس از یک سال و چهار ماه که در لبنان به سر می‌برد، در روز ۲۰ خردادماه ۱۳۲۹ بنا به دعوت و اصرار دولت در میان شور و هیجان و استقبال و تظاهرات پرشکوه مردم تهران، وارد فرودگاه مهرآباد شد، چنین استقبالی تا آن تاریخ بی‌سابقه بود. پس از انتخابات مجلس شانزدهم از تبعید بازگشت.<ref name=":0" /> مصدق و سران جبهه ملی برای استقبال او به فرودگاه رفتند. در روز ورود وی از فرودگاه تا محله او «پامنار»، ۲۷ [[طاق نصرت]] بسته شد.
خط ۵۲:
«یا هو، جناب آقای دکتر مصدق، پس از استعلام از مزاج شریف نمی‌دانم چگونه زحمات و فداکاری‌های برادر کامکار و عزیزم را تقدیس کند. صبح وقتی نور چشمی آقا مصطفی خبرمسرت بخش رئیس‌الوزرایی حضرتعالی را آورد، من یقین حاصل کردم دعاها و التماس‌های این خادم اسلام در پیشگاه پروردگار قادر متعال اجابت شده‌است و پیروزی و سعادت از آن ملت گردیده‌است. در ختم کلام جز اینکه سعادت و سلامت و موفقیت برادر لایق و دانای خود را از پیشگاه احدیت مسئلت نمایم، توقع دیگری ندارم ایام به کام باد. سید ابوالقاسم کاشانی.»<ref>قلم و سیاست، محمد علی سفری، نشر نامک، چاپ دوم، ۱۳۸۰، ص ۸۰۵</ref>
 
در ۲۱ آذر ماه ۱۳۳۰ آیت‌الله کاشانی برای تأیید مصدق میتینگ بزرگی برپا ساخت، سخنرانان این اجتماع مخالفان دکتر مصدق را مورد انتقاد قرار دادند. در ۲۳ دی ماه ۱۳۳۰ جبهه ملی نامزدهای خود را برای انتخابات وکلای تهران معرفی کرد. آیت‌الله کاشانی نیز در ۱۸ بهمن ماه همان سال به نمایندگی دوره هفدهم مجلس شورای ملی از حوزه تهران انتخاب شد.<ref name=":0" /> زمانی که دولت مصدق در مضیقه اقتصادی قرار گرفت و اقدام به فروختن [[اوراق قرضه]] عمومی کرد، کاشانی از مردم درخواست کرد تا نسبت به خرید اوراق قرضه ملی اقدام کنند. آیت‌الله کاشانی در پیامی خطاب به مردم آنهاآن‌ها را به خرید اوراق تشویق کرد و گفت:
 
«امروز است آن روزی که جهاد شما باید با بذل مال بعملبه عمل آید. خریداری اوراق قرضه بر ذمه آحاد ملت مسلمان است.»
 
{{نهضت ملی‌شدن نفت}}
[[نقطه عطف]] زندگی سیاسی کاشانی را می‌توان در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ جستجو کرد. در [[رویداد ۳۰ تیر]] او با نخست‌وزیری [[احمد قوام|قوام]] مخالفت کرد و با نامه‌ای به دربار خواستار ادامه نخست‌وزیری دکتر مصدق شد. استعفای مصدق و آمدن قوام السلطنه، ملت را برانگیخت و کاشانی ضمن دعوت مردم به راهپیمایی علیه دولت قوام، در روز ۳۰ تیر طی بیانیه‌ای اعلام کرد که اگر لازم شود کفن پوش راه می‌افتد. او در پیامی خطاب به شاه گفت:
 
«به اعلی حضرت بگویید اگر بی درنگبی‌درنگ دکتر مصدق بر سر کار بر نگردد شخصاً به خیابان خواهم رفت و دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم مستقیماً متوجه دربار خواهم کرد».<ref>روزنامه باختر امروز، ۲۹ / ۴ / ۱۳۳۱</ref>
 
به دنبال اولین اعلامیه مخالفت آیت‌الله کاشانی با صدارت قوام، بازار تهران از ۲۶ تیر تعطیل شد. تظاهرات گسترده مردم به درگیری منجر شد و حداقل ۶۹ تن کشته و ۷۵۰ تن مجروح بر جای گذاشت. طرفداران مصدق، خیابان‌های تهران و دیگر شهرستان‌ها را قبضه کردند. حدود ظهر ۳۰ تیر ۱۳۳۱، شاه با تلفن به مهندس رضوی، نماینده کرمان و نایب رئیس مجلس، اعلام کرد قوام معزول شد. به این ترتیب سرانجام با قیام پیروزمندانه مردم به رهبری آیت‌الله کاشانی در ظرف چند روز دولت قوام ساقط و در روز ۲۹ تیر ماه، دکتر مصدق پیروزمندانه بر مسند نخست‌وزیری ابقا شد.<ref name=":0" />
خط ۶۸:
دراین باره گفته می‌شود که مصدق به کاشانی گفته بود: «آقا. توصیه این و آن را نفرمایید. در شان شما نیست و در جامعه هم انعکاس نامطلوب دارد و مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد. اگر نظرات اصولی دارید با دولت در میان بگذارید تا رفع مشکلات شود. اصلاً گیریم که این مسائل درست بوده. اینها در درجه دوم اهمیت است. آیا شما در خط اساسی نهضت ملی انحرافی می‌بینید؟ اگر هست بگویید اصلاح کنم و اگر نکردم بگویید از کارها کناره بگیر؛ و الا برای مسائل جزئی که نمی‌توانیم اختلاف داشته باشیم.» [[حسین فاطمی]] نیز نقل می‌کند: «دکتر مصدق هم به‌طور عجیب نسبت به این مسائل حساس بود و غالباً از مداخلات آقا و اطرافیانشان گله داشت و دو سه مرتبه هم کار به‌جاهای باریک کشید.»<ref>(همان، صص ۳۶۷–۳۶۸)</ref>
 
تایمز لندن مقاله‌ای دربارهٔ کاشانی نوشته بود و [[مجله خواندنیها]] آنراآن را ترجمه کرده بود. در این مقاله کاریکاتوری از سر کاشانی روی تنه شیر چاپ شده وآمده بود که کاشانی آن چنان شخصیتی است که یک اشاره او نه تنها ایران که خاورمیانه را به اعتصاب می‌کشد. چند بیت شعر هم زیر کاریکاتور آمده بود. مصراع‌های اول این بود که استعمار چنین و چنان می‌کند و مصراع دوم بیت‌ها این بود: «شیر پامنار اگر بگذارد». این شماره مجله را به مقدار زیاد چاپ کرده بودند و مجله‌ها را کنار تشک حاج آقا گذاشته بودند و سیل جمعیتی که به دیدار حاج آقا می‌رفتند و دست آقا را می‌بوسیدند به دریافت یک نسخه مجله نائل می‌شدند و از زبان آقا می‌شنیدند که می‌گفت: «بیسواد. برو این مقاله رو بخون ببین چی نوشته.»<ref>مصدق و تاریخ، ص۳۳۳</ref>
 
هم‌چنین نقل است در اوج سر زدن این‌گونه رفتارها از کاشانی، یکی از مذهبیون به پیش او رفته بود تا نگرانی خود را از اختلاف در نهضت بیان کند. کاشانی به او گفته بود: «نگران نباشید. تا من هستم هر چوبی را که جای مصدق بگذارم کار او را خواهد کرد.»<ref>مصدق و تاریخ، ص ۳۳۴</ref>
خط ۷۷:
 
== رابطه کاشانی با دربار ==
[[علینقی عالیخانی]] در خاطرات خود راجع به اختلافات میان کاشانی و مصدق می‌گوید: «تا ۳۰ تیر که درواقعدر واقع می‌شود آخرین سال حکومت مصدق، کاشانی نفوذ چندانی نداشت. مردم هم به خاطر هیجان ملی شدن نفت این را پذیرفته بودند اما در ۳۰ تیر بود که کاشانی عامل خیلی مهمی شد، یعنی برگشتن او خیلی اثر گذاشت که مردم بریزند توی خیابان‌ها؛ البته اعضای حزب توده هم به خیابان‌ها ریختند ولی کافی نبود. کاشانی مردم را ریخت توی خیابان‌ها. این است که از آن به بعد کاشانی قدرت گرفت ولی دومرتبه میانه کاشانی و مصدق به هم خورد. مصدق یکی دوماه اول این جریان را تحمل کرد، بعد دومرتبه کاشانی را کنار گذاشت و بعد هم میانه‌شان به کلی به هم خورد. دومرتبه کاشانی رفت با دربار ساخت؛ به همین دلیل هم بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از طرف دربار با کاشانی خیلی با احترام رفتار می‌شد و وقتی هم بیمار شد، خیلی حواسشان به این بود که هر دکتری مایل است در اختیارش باشد، یعنی رابطه خوبی با آنهاآن‌ها نگه داشته بود.»<ref>{{یادکرد| نویسنده= [[حسین دهباشی]]| عنوان= اقتصاد و امنیت (خاطرات دکتر علینقی عالیخانی)| ناشر= سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران| شهر= تهران| سال= ۱۳۹۳ ص ۲۳}}</ref>
 
== درگیری با مصدق بر سر اختیارات ویژه و همه‌پرسی ==
خط ۹۸:
 
== کاشانی و زاهدی ==
درحالی که دولت مصدق حکم جلب [[سرلشکر زاهدی]]، متهم اصلی پرونده قتل [[محمود افشارطوس|افشارطوس]]، را صادر کرده بود، کاشانی وارد قضیه شد و به‌وسیله [[مهدی میراشرافی|میراشرافی]] او را به مجلس آورد و در معیت خویش نشاند. به نوشته [[روزنامه کیهان]] زاهدی که در پناه کاشانی و مجلس مصونیتی سیاسی می‌یافت، در آنجا متحصن شد و «آیت‌الله کاشانی از او به گرمی استقبال نمود و از مزاحمت‌هایی که تا کنونتاکنون برای وی فراهم شده اظهار تاسف کرده و خدمات او به نهضت ملی را ستود.»<ref>کیهان، ۱۴/۲/۱۳۳۲</ref>
[[پرونده:Kashani,Baqaei.JPG|300px|چپ|بندانگشتی|ابوالقاسم کاشانی و [[مظفر بقایی]] در خانه تخریب شدهٔ [[دکتر مصدق]]، ۲۹ امرداد ۱۳۳۲]]
کاشانی در مجلس با زاهدی روبوسی کرد، او را در اتاق هیئت رئیسه سکنی داد و به او گفت که تا هر وقت که می‌خواهد در مجلس باشد هم‌چنین به کارکنان مجلس دستور داد تااز این «مهمان عزیز»<ref>کاشانی به اتفاق ۱۵ نفر از نمایندگان به دیدن سرلشکر زاهدی رفت و اظهار داشت: «شما مهمان مجلس می‌باشید و به‌علاوه مورد احترام همه آقایان بوده و هستید و از مزاحمت‌هایی که تا کنونتاکنون برای شما ایجاد شده متاسفم چون من خدمات شما را به نهضت ملی ایران فراموش نکرده‌ام و امیدوارم بتوانید به خمات بیشتری نائل شوید. اینجا هم‌خانه ملت است و شما می‌توانید تا هر وقت که بخواهید باشید.» (کیهان، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۲) هم‌چنین نگاه کنید به مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، محمد علی همایون کاتوزیان، ترجمه فرزانه طاهری، نشر مرکز، چاپ اول، اسفند ۱۳۷۲، ص ۲۱۲.</ref> پذیرایی کنند چرا که ایشان در اینجا «حق آب و گل دارند».<ref>کاشانی خطاب به رئیس بازرسی مجلس گفت: «مادام که تیمسار در اینجا تشریف دارند شما از میهمان عزیز ما مواظبت کنید. زیرا ایشان در اینجا حق آب و گل دارند.» (اطلاعات، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۲)</ref>
 
کاشانی که پیشتر از زاهدی با عنوان کسی که «با ما دوست هستند و ما هم با ایشان کمال دوستی را داریم.» یاد کرده بود، در روزهای کودتا صمیمیتی دوچندان با وی یافت. زاهدی دو ماه و نیم در مجلس ماند و با استفاده از مصونیت ایجاد شده با فراغ بال سرگرم رایزنی با مخالفان مصدق و هماهنگی برای اجرای کودتا شد.
خط ۱۳۱:
 
== نامه منصوب به کاشانی در روز پیش از کودتا ==
گفته می‌شود کاشانی در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، یک روز قبل از کودتای ۲۸ مرداد، طی نامه‌ای خطاب به [[محمد مصدق]] ، خبر از وقوع یک کودتا میدهدمی‌دهد. کاشانی در این نامه که برای نخستین بار در زمان سال 1357 در رساله ایرساله‌ای به نام روحانیت و اسرار فاش نشده نهضت ملی شدن نفت ( به کوشش گروهی از هواداران نهضت اسلامی در اروپا) نشر یافت و بعد از انقلا نیر در سایر اسناد گسترش یافت :<ref>http://www.ensani.ir/storage/Files/20120326162303-3040-191.pdf</ref>
{{گفتاورد
 
خط ۱۴۴:
سیدابوالقاسم کاشانی/ ۲۷ مرداد ۱۳۳۲»}}|<ref>{{Cite web|url = http://www.irdc.ir/fa/content/48335/default.aspx|title = سند/نامه آیت الله کاشانی به دکتر مصدق دربارهٔ خطر وقوع کودتا|date = |accessdate = |website = مرکز اسناد انقلاب اسلامی|publisher = مرکز اسناد انقلاب اسلامی|last = |first =}}</ref>}}<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://www.irdc.ir/FA/content/64213/default.aspx |عنوان = بازخوانی نامه آیت الله کاشانی به مصدق در 27 مرداد 32 + سند| ناشر = مرکز اسناد انقلاب اسلامی|تاریخ = |تاریخ بازدید = 30 مرداد 1395}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://www.rajanews.com/news/251986/نامه-آیت-الله-كاشانی-به-مصدق-در-27-مرداد-32-سند |عنوان = نامه آیت الله کاشانی به مصدق در 27 مرداد 32 +سند| ناشر = پایگاه اطلاع‌رسانی رجا|تاریخ = 27 مرداد 1395|تاریخ بازدید = 30 مرداد 1395}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://iscq.ir/?part=menu&inc=menu&id=142 |عنوان = سندشناسی نامهٔ آیت الله کاشانی به دکتر مصدق| ناشر = مرکز بررسی‌های اسلامی|تاریخ = |تاریخ بازدید = 30 مرداد 1395}}</ref>
 
برخی از محققین و سند شناسان تاریخ ماصر مانندنصرالله حدادی،<ref>http://www.tarikheirani.ir/Modules/News/Phtml/News.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=26&NewsId=2500</ref> [[ایرج افشار]] و [[مهدی مهدوی]] <ref>http://www.ensani.ir/storage/Files/20120326162303-3040-191.pdf</ref>، [[غلامرضا نجاتی]] ، [[کاوه بیات]] <ref>جهان کتاب (شهریور- مهر ۱۳۸۸) نقدی از کاوه بیات بر کتاب «نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران از نگاهی دیگر»</ref> [[همایون کاتوزیان]]<ref>http://dowran.ir/show.php?id=105508465</ref> نسبت به اصالت این نامه ابراز تردید کرده و انر ا جعلی دانسته انددانسته‌اند. بنا به نظر این محققین مواردی مانند عدم حضور [[ناصر خان قشقائی]] ، فونت و نوع چاپ ، تفاوت دست خط و عدم شماره شدن پاسخ [[محمد مصدق|مصدق]] <ref>س ـ حسام ايران مهر، شماره 2 شهريور 1382، ان «نامة آيت ‏الله كاشاني به مصدق در باب كودتاي 28 مرداد؟»</ref> از جمله دلایل جعلی بودن این نامه است.
 
== نظرات کاشانی نسبت به مصدق پس از کودتا ==