جلال‌الدین شاه‌شجاع: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۶۹:
{{پایان شعر}}»<ref>نوایی، عبدالحسین، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل، ص37</ref>
 
شاه شجاع هرچند که به سبب انتشار اخبار توحشی که تیمور در نبردهایش بر مردمان روا می‌داشت، از مواجهه با او پرهیز می‌کرد و حتی این پرهیز از مواجهه را دعای پس از نمازش ساخته بود، اما چنان‌که از پاسخ کوتاه وی بر می‌آید، به رغم اخبار هراس آورهراس‌آور کینه کشی‌های تیمور، هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ نظامی، آمادگی کامل برای برخورد و سرکوب تیمور را داشت و وی تنها کسی در آن مقطع بود که توان و امکانات لازم را برای سرکوب تیمور در اختیار داشت.
 
چنان‌که از مطالعهٔ سیرت شاه شجاع و پدرش امیر محمد و خلف شاه شجاع و خواهرزاده‌اش [[شاه منصور]] بر می‌آید، این خاندان ایرانی پس از سرآمدن کار [[ایلخانان]] مغول، عزم بر احیای ایران و اخراج مغولان داشتند، چنان‌که پس از مرگ [[سلطان ابوسعید]] ایلخان و لشکرکشی [[جانی بیک]] مغول به ایران برای سلطنت دوبارهٔ مغولان، چون جانی بیک نامه به امیر محمد فرستاد که باید مطیع ما باشی، امیرمحمد پاسخ او را با فرمان بسیج سپاهیان داد و در حمله‌ای سریع به آذربایجان، نایب جانی بیک را که [[اخی جوق]] نام داشت در هم شکست و کشت. شاه شجاع نیز روزگار به کشش و کوشش با مغولان گذراند و از آن پیامش دربارهٔ امیرتیمور نیز عزم جدیش بر مقابله با مغولان آشکار است و شاه منصور نیز بر آن هوا بود که ایالات ایران را یکپارچه کند و خود نه به عنوان پادشاه بلکه چون سربازی بر لب [[جیحون]] بنشیند تا تیمور از آن گذاره نکند.
خط ۷۵:
== پایان زندگی ==
[[پرونده:Shah Shuja Shiraz2.JPG|300px|چپ|بندانگشتی|[[آرامگاه شاه‌شجاع]] در پای کوه چهل مقام یا چهل دختران در شیراز]]
وفات شاه شجاع در سال 886 هجری قمری و در پی یک سفر طولانی جنگی رخ داد. وی که در سال 885 برای انتظام امور سلطانیه بدان سامان سپاه کشیده بود، نامه اینامه‌ای از اتابک شمس الدین پشنگ، فرماندار [[ایذج]] مبنی بر دست اندازی هایاندازی‌های شاه منصور از شوشتر به ایذج دریافت داشت. شاه شجاع پاسخ فرستاد که پس از فیصله دادن امور سلطانیه، از راه لرستان عازم شوشتر خواهد شد. در آن حین، درد کهنۀ پای شاه شجاع که ناشی از آسیب در نبردهای پیشین بود، سربرآورده بود و شاه را در مِحَفّه (تخت روان) می بردند. شاه شجاع به سبب فشارهای فزاینده ایفزاینده‌ای که بر اتابک شمس الدین وارد می شد، برای رعایت کوتاهی راه، سپاه خویش را از میان کوههای زاگرس به سمت خوزستان رهبری کرد و در میان راه، اتابک ملک عزالدین، حاکم خرّم آباد را به سبب ابراز تعلق به سلاطین ایلکانی، گوشمال داد و دختر او را به نوا (گروگان در قالب ازدواج) گرفت. از بد حادثه در آن زمستان، برف بسیار بارید و در راه هایراه‌های کوهستانی، آسیب شدید به سپاه و شخص شاه رنجور و بیمار وارد شد و سلامت وی را مختل ساخت، چندان که پس از رسیدن به شوشتر، غرضی که در خاطر داشت، یعنی برداشتن شاه منصور از آن شهر، حاصل نیامد و تنها دیداری میان پادشاه و برادرزاده رخ داد. شاه شجاع از شوشتر، سپاه را به سوی شیراز راند و در ادامۀ مسیر، سلامت جسمانی وی بحرانی تر شد و وصول اخبار موحش تهاجمات تیمور به خراسان و مازندران نیز ضرباتی سخت بر روان شاه بیمار وارد ساخت، چندان که پس از وصول به شیراز، در روز یکشنبه بیست و دوم شعبان سال 886 هجری قمری در 53 سالگی (51 سالگی به تاریخ خورشیدی) و در مقطعی که کسی باور نمی داشت، وفات یافت<ref>محمود کتبی، تاریخ آل مظفر، ص 110-116</ref>.
با مرگ شاه شجاع سلطنت آل مظفر که که پس از قرن‌ها حکومت ترکان و مغولان بر ایران، نوید سلطنتی ایرانی را به همراه آورده بود، رو به زوال رفت.دو پسر بزرگتر شاه شجاع، [[سلطان شبلی]] و [[سلطان اویس]] پیش از آن به جرم طغیان بر پدر، دستگیر و سیاست شده بودند. پس پسر کوچکتر شاه شجاع، [[سلطان زین العابدین]] به جانشینی پدر نشست، اما در برابر تیمور کاری از پیش نبرد و برادرزاده شاه شجاع، [[شاه یحیی]]، مقام سلطنت را با منصب امارت از جانب تیمور عوض کرد. پس شاه منصور، برادرزادهٔ دیگر شاه شجاع که برادر کوچک شاه یحیی بود، این خواری را تاب نیاورد و بر شیراز تاخت و از حکم تیمور خارج شد.