م.ا. به‌آذین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۵۵:
 
== فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی ==
دوران کودکی به‌آذین همزمانهم‌زمان با [[جنبش جنگل]] در [[گیلان]] و نیز انقلاب در [[روسیه]] بود. بدین روال در دو دههٔ نخستین زندگی‌اش شاهد رویدادهایی تاریخی شد که در ذهن و خاطر او تأثیر عمیقی برجای گذاشتند.
 
در سال‌های زندگی در فرانسه، درکناردر کنار فراگیری زبان و تحصیلات دانشگاهی، با آثار و افکار بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان جهان آن روز و نیز با فضای باز آزادی و همچنین با نوشته‌های مارکسیستی آشنا شد. می‌گوید: «شگفتی‌های جادویی فرنگ در من نقش می‌بست، پرورده می‌شدم. شکل می‌گرفتم و… هرچه بیشتر به کتاب‌های ادبیات و تاریخ و سیاست روی می‌آوردم… گاه هم دست به قلم می‌بردم…».
 
در پی فروپاشی سلطنت [[رضاشاه پهلوی]] پرداختن به سیاست آزاد شد. محمود اعتمادزادهٔ بزرگ‌شده در دوران جنبش جنگل و انقلاب روسیه و جنگ جهانی، به پشتوانهٔ آنچه به‌ویژه در دوران اقامتش در فرانسه در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی آموخته بود، رو به فعالیت در راه استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی آورد. با خواندن کتاب‌های مارکسیستی به زبان فرانسه به این ایدئولوژی نزدیک شد و به عنوان یک کمونیست در پایان ۱۳۲۳ به [[حزب توده|حزب تودهٔ ایران]] پیوست.
خط ۷۲:
سوم آذر ۱۳۵۶ به‌همراه پسرش کاوه دستگیر شد. شانزدهم آذر با وثیقه آزاد شد و باز به فعالیت‌های اجتماعی در راه آزادی بیان و قلم، و به موازات آن تلاش‌های سیاسی برای برقراری اتحاد، و کوشش در راه استقلال و آزادی و عدالت بازگشت. می‌گوید: «بار دیگر به امید پی‌ریزی اتحاد وسیع‌تر نیروها که جریان‌های مارکسیستی نیز در آن شرکت داشته باشند، به مسیر دید و بازدیدها و دوندگی‌هایم می‌افتم.» در پی تلاش‌های او و دیگر کوشندگان راه آزادی در کانون نویسندگان، مجمع عمومی کانون در ۳۱ اردیبهشت ۵۷ برگزار شد که در آن به عضویت هیئت دبیران انتخاب شد.
 
در پیگیری فعالیت‌های سیاسی‌اش، در ۲۶ مهر ماه ۱۳۵۷ سازمان [[اتحاد دمکراتیک مردم ایران]] را بنیان گذارد. در جلد دوم کتاب ''از هر دری'' در این باب می‌نویسد: «…بیشتر تأکیدم در بحث، همه بر اتحاد نیروهاست برای رسیدن به آزادی و حکومت مردمی و استقلال کشور.» در اول آبان ماه ۵۷ دستگیر و زندانی شد. این اسارت تا ۲۳ دی ۵۷ طول کشید. همزمانهم‌زمان با فروپاشی رژیم سلطنتی نوشت:
{{گفتاورد بزرگ}}
«آسان‌ترین مرحلهٔ انقلاب با همهٔ درد و رنج و اشک و خون که داشت پشت سر گذارده شد… آیا می‌توان آسوده نشست و نفس تازه کرد؟ نه برادر! باید دست به دست هم داد، همدیگر را داشت. عظیم کاری در پیش است… هنوز سال‌ها و سال‌ها سازندگی پیش روی ملت ماست که باید در فضای همدلی و کوشش همگانی به انجام رسد… ولی چه می‌بینیم؟ از هم‌اکنون فزون‌طلبی و وسوسهٔ تحکم… چه باید کرد؟ چاره وحدت است. نیرومندی در وحدت است. پیروزی به وحدت است…»
خط ۸۳:
به‌آذین برای دنبال کردن هدف‌های صنفی‌اش، به یاری شماری از قلم‌زنان و هنرمندان کشور، در پاییز ۱۳۵۸ [[شورای نویسندگان و هنرمندان ایران]] را پی‌ریزی کرد.
 
در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ در جریان دستگیری‌های گستردهٔ اعضای حزب تودهٔ ایران دستگیر شد. وی در برنامه‌های تلویزیونی که توسط حکومت به نمایش درآمد مجبور به نفی گذشته و ایدئولوژی خود و نیز حزب تودهٔ ایران شد. بلافاصله پس از بازداشت او، همسرش به [[حسینعلی منتظری]] شکایت برد و نوشت که به او اجازهٔ دیدار شوهرش را نمی‌دهند و پسرش را هم دستگیر کرده‌اند. همسر به‌آذین در نامه‌اش خاطرنشان ساخت «پسرم را گرو گرفته‌اند تا از او علیه پدرش استفاده کنند.» وی در شکایت‌نامهٔ خود از مسئولان شکوه می‌کند که آنهاآن‌ها اَنگ «خیانت» به شوهرش زده، وی را مجبور کردند که «خودکشی عقیدتی کند»، کسی که دستش را برای کشورش فدا نموده بود.<ref>{{یادکرد
|کتاب= '''اعترافات شکنجه‌شدگان'''
|نویسنده = [[ارواند آبراهامیان]]
خط ۱۰۰:
«دغدغهٔ بزرگ من در چند سال اخیر سرنوشت کرهٔ خاکی ماست که دواسبه به سوی نابودی رانده می‌شود. بیکاری اجباری ده‌ها و به‌زودی صدها میلیونی… بیماری‌های واگیردار ناشناخته یا دوباره سر برآورده… جنگ و کشتار به بهانهٔ دعواهای مرزی، و دشمنی‌های قومی که می‌باید بازار فروش سلاح‌های از رده بیرون شدهٔ کشورهای پیش‌رفته را گرم بدارد. زمین دارد رمق از دست می‌دهد. نفسش دارد به شماره می‌افتد. باید پیش از آن که دیر شود، به دادش رسید… خیزش عمومی جهان لازم است. هر جا و همه جا، در راستای مهار کردن تولید انبوه سلاح، و ناممکن ساختن اسراف دیوانه‌وار کنونی در مصرف. من نیستم؛ اما نگذارید جهان نابود شود. به‌پا خیزید!»
{{پایان گفتاورد بزرگ}}
سه سال پیش از مرگ، بر اعتقاد خود به راه و روالی که پیموده تأکید کرد و در پاسخ مصاحبه‌گری که از او می‌پرسید «آیا اگر فرصت دوباره‌ای برای زیستن به شما بدهند بازهم همین راهی را که تا کنونتاکنون پیموده‌اید در پیش خواهید گرفت؟» گفت: «دوست ارجمند، بر من ببخشید و سراب زندگی دوباره را به رُخَم نکشید. پرسشی که پاسخ نمی‌تواند داشت از من نکنید. من جز آنچه بودم نمی‌توانم بود…»
 
== فعالیت‌های ادبی ==
خط ۱۱۴:
پژوهش و فلسفه از دیگر عرصه‌های فعالیت به‌آذین بود. ''قالی ایران'' (۱۳۴۴) نگاهی به پیشینهٔ قالی دارد و با دیدی پژوهشگرانه به فنّ قالی‌بافی، طرح‌ها و نقش‌های قالی، مناطق قالی‌بافی در ایران و چشم‌انداز صنعت قالی در ایران می‌پردازد. در کتاب پژوهشیِ ''گفتار در آزادی'' (۱۳۴۷) به بررسی جنبه‌های مختلف مفهوم آزادی می‌پردازد. در کتاب ''بر دریا کنار مثنوی'' دیدگاه‌های فلسفی خود را بیان می‌کند.
 
عرصهٔ دیگر کار او وقایع‌نگاری و مستندنویسی بود. پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۵۱ ''مهمان این آقایان'' را نوشت. ''گواهی چشم و گوش'' حاصل سفر او به جمهوری دموکراتیک افغانستان در سال ۱۳۵۹ بود. ''نامه‌هایی به پسر'' (۱۳۸۱) مجموعه‌ای است از نامه‌هایی به پسرش زرتشت در فاصلهٔ زمانی انقلاب ۱۳۵۷و چند سال پس از آن؛ و بالاخره بزرگترین اثر مستندش، ''از هر دری…''، زندگینامهٔ سیاسی-اجتماعی اوست که شامل ۵ کتاب است. تا کنونتاکنون کتاب‌های اول و دوم این مجموعه به چاپ رسیده اما کتاب‌های بعدی هنوز اجازهٔ انتشار نیافته‌اند.
 
به رغم علاقهٔ وافر به نوشتن، در درجهٔ اول برای تأمین گذران زندگی، و نیز، به گفتهٔ خودش، «بر اثر فشار جنایتکارانه‌ای که در این روزگار ناخجسته بر اندیشه سنگینی می‌کند»، به اجبار، تا حد زیادی از نوشتن دور شد و در یک «تصادف نیک» به‌طور جدی پای در عرصهٔ ترجمه گذاشت. «بیکار بودم. ناگزیر پیشنهاد ترجمهٔ ''باباگوریو'' اثر بالزاک را پذیرفتم و در کمتر از دوماه آن را تحویل دادم. دستمزدم به هزار تومانی سر می‌زد. گشایشی بود. سپاسگزارم.»